کوثر قاسمی[1]

چکیده

«تمدن» از مفاهیم رایج و بسیار مهم در حوزه جامعه شناختی است. اندیشمندان غربی از رهگذر مبادی و مبانی سکولار به این پدیده نگریسته اند. علی رغم موفقیت های قرآن کریم برای پیاده ‎سازی تمدن نوین بشری در جامعه جاهلی قبل از اسلام، چنین واژه ‎ای در این کتاب هدایت مشاهده نمی ‎شود. از این رو در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی به واکاوی واژه هایی از قرآن کریم در سطح کلان حوزه اجتماع پرداخته شده که به نوعی نمایندگان این مفهوم محسوب می شوند. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که در میان پنج واژه مطرح در این مقاله، واژگان بلد، قریه، مدینه و مُلک جایگزین مناسبی برای تمدن نمی ‎باشند. واژه امت به عنوان کلان‎ترین و جامع ترین نظام مناسبات انسانی، ترسیم کننده بهترین بستر تکامل انسان برای تامین‎ نیازهای مادی و معنوی اوست. امت منسجم توحیدی، فراتر از تمدن های شناخته ‎شده بشری، هماهنگ با نظم حاکم بر جهان در مسیری که مبدأ و مقصد آن، ذات یگانه ربوبی است، حرکت ‎می‎کند. رسولان الهی یکی پس از دیگری مأموریت داشتند که همه انسان ها را بر پایه حقیقت مشترک فطرت، در زیر لوای ملت حنیف گردآورند تا این امت در ابعادی به وسعت پهنه گیتی ایجاد ‎شود.

واژگان کلیدی: تمدن، امت، ملت حنیف، فطرت، اجتماع.

مقدمه

هنگامی که سراغ تأسیس جامعه اسلامی می‎رویم، با مفهومی به نام تمدن روبه‎ رو می‎شویم. تمدن به معنای ابرنظام مناسبات انسانی در حال تحول و تکامل و مجموعه ‎ای از نظام ‎های اجتماعی با ویژگی سیستمی و خاستگاهی عقلانی است(بابایی، 1388، ص89). گستردگی تمدن و نفوذ آن در جامعه ‎های بشری، نکته بسیار مهمی است(مردن، 1383، ص1026؛   2010, p1-2، katzenstein؛ نوروزی فیروز، 1394، ص108)؛ هم‎چنان‌که آثار و بارقه ‎های تمدن غرب در بیشتر کشورها و البته کشورهای اسلامی، مشاهده می‎ شود. اسلام به عنوان آخرین دین الهی، داعیه هدایت همه مردم جهان را دارد. این درحالی است که اجرای این هدف، مستلزم قالبی تمدنی یا شبه تمدنی است. قالبی که از نظر وسعت، قلمروی همسنگ با تمدن‎ های بشری و بلکه فراخ‎تر از آن را دربربگیرد. کلان‎ نگری به همراه جامعیت نظام ‎های اجتماعی در هر تمدنی مورد توجه ویژه صاحب نظران است (Tiryakian, 2001, p281). توانایی نظام گسترده تمدن در برقراری نیازهای انسان‎ ها، در صورت جامع ‎نگری حاصل می‎ شود. نظام تمدن باید بتواند به ‎طور گستره تمام ابعاد و زمینه ‎های زندگی فردی و اجتماعی انسان‎ ها را دربرگیرد و برای همه آنها نظام ‎های مختلفی را تعبیه کند تا هریک با ارتباطی منظم با دیگر نظام ‎ها به وظایف خودش عمل کند. بی ‎شک این نظام‎ ها بر پایه مبانی و نظریه‎ هایی استوار است که اساس آن تمدن را تشکیل می‎ دهد. 

قرآن به ‎منزله یگانه معجزه جاودان و مصون از هرگونه تحریف[2]، مدعی تبیان[3] و هدایت کامل هر مسئله ‎ای همانند مفهوم تمدن است[4] و فقط کلام خالق انسان و هستی، حق و غیر آن باطل است[5]. حال آیا قرآن به عنوان آخرین کتاب ‎آسمانی و هدایت‎گر بشر، به این مقوله پرداخته و اگر چنین است، تمدن را چگونه معرفی کرده است؟ بی‎شک تمدن، واژه‎ای نوظهور بوده(بابایی، 1396، ص55) که در عصر نزول قرآن در دایره واژگانی مردم آن زمان موجود نبوده و لذا قرآن کریم تلاش کرده است تا مفهوم این واژه را در قالب الفاظی دیگر با مضامین مشابه بیان کند. این مقاله در جستجوی واژه‎ای در قرآن ‎کریم است که بتوان آن را جایگزین مناسبی برای تمدن به حساب آورد. هر یک از واژگان که از وسعت و جامعیت بیشتری برخوردار باشد، به تمدن نزدیک‎تر خواهد بود.

قرآن کریم تا حدی به اجتماع اهمیت داده است که در نگاه اول به نظر ‎می رسد اجتماع، برتری بیشتری نسبت به فرد دارد. در آیات بسیاری به طور مستقیم از اجتماع ‎های انسانی سخن به میان آمده است. برای به دست ‎آوردن واژه‎ای معادل تمدن با تأکید بر جامعیت و کلان بودن نظام اجتماعی، در میان سایر کلمات، شاید واژگانی نظیر بلد، قریه، مدینه، ملک و امت، دارای این بار معنایی باشند. پس از بررسی دقیق واژگان‎ قرآنی ذکرشده در کتاب های لغت متقدم و متأخری همانند کتاب‎ العین، المفردات‎ و التحقیق ‎فی‎ کلمات ‎القرآن ‎الکریم به سراغ نظر مفسران بزرگی مانند علامه طباطبایی و سیدقطب می‌رویم تا در نهایت با کندوکاو و کوشش فکری در آیات، به واژه‎ای معادل تمدن دست‎ یابیم. هرکدام از این واژگان که از جامعیت و وسعت بیشتری برخوردار باشد و بتواند نظام های گسترده اجتماعی را به وسیله انبوهی از انسان‎ها ایجاد کند، در اطلاق واژه تمدن بر خود اولویت ‎دارد.

در حیطه تمدن و قرآن پژوهش ‎هایی شده است؛ مقالاتی نظیر «تعارف و تعامل معروف؛ دو اصل بنیادین در فرآیند تمدنی»، «ملک ‎عظیم؛ مهدویت و تمدن در قرآن کریم» و موارد دیگری که هر یک به نوعی به این مقوله پرداخته ‎اند. یکی از وجوه افتراق این پژوهش با سایر موارد در این است که با دیدی کلان‎ و جامع در پی یافتن لفظی مناسب در قرآن‌کریم، برای واژه تمدن است و از این منظر تاکنون اثری نوشته نشده است و حتی بعضی از پژوهش ‎ها، به ظرفیت تمدنی این واژگان نیز نپرداخته اند(قدسی، 1386، ص168-154).

واکاوی مناسب ترین واژه قرآنی معادل با تمدن

گام اولیه برای دستیابی به واژه‎ای معادل تمدن در قرآن کریم، یافتن کلماتی است که از اجتماع‎های وسیع انسانی حکایت‎ می کنند، آن اجتماعی که علاوه بر گستردگی، بتواند نیازهای مادی و معنوی انسان ها را برآورده کند و در میان عناصر تمدنی نیز وحدت را برقرار سازد، به ‌گونه ‎ای ‌که تمدن از هویت ویژه ‎ای برخوردار شود. از سوی دیگر آن اجتماع کلان، باید مشتمل بر نظام‌های گسترده انسانی و دارای جامعیت لازم باشد؛ زیرا در غیر این ‌صورت ضمانتی بر تشکیل و تداوم چنین جامعه ‎ای نیست. نظام های تاریخی، دینی، اخلاقی، معنوی، سیاسی و اقتصادی نمونه های بارز آن نظام ها محسوب می شوند. بدین منظور پنج واژه زیر که ظاهراً نسبت به سایر واژگان‎ قرآنی از گستردگی بیشتری برخوردارند، مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

1. بلد

این واژه در هیجده آیه و پانزده سوره قرآن کریم ذکر شده است و یک سوره نیز بلد نام ‎دارد. بلد به معنای «کل موضع مستحیز من الارض، عامر او غیر عامر، خال او مسکون» است؛ یعنی هر مکان مشخص و محدودی از زمین، چه آباد یا غیر آباد، خالی یا مسکونی باشد، بلد نامیده می‌شود)(فراهیدی، 1409، ج 8، ص42). این تعریف در کتاب‎های لغت معروفی همچون تهذیب ‎اللغه، لسان ‌العرب و التحقیق ‎فی ‎کلمات ‎القرآن ‎الکریم به نقل از صاحب کتاب‎العین وجود دارد. در کتاب‎های لغت دیگری نیز تعاریفی مشابه آن هست که قدر متیقن همه آنها، عبارت «کل موضع مستحیز من الارض» است(فراهیدی، ج8، ص42؛ ازهری،1421، ج14، ص90؛ راغب،1412، ج1؛ ابن سیده، 1421، ج13، ص342؛ ابن‌منظور، 1414، ج3، ص94؛ فیروزآبادی، 1415، ج1، ص385؛ مصطفوی، 1430، ج1، ص354). اکثر لغت‎نامه ها، این واژه را «زمینی محدودشده و حصارکشیده» معنا کرده‌اند و قید «سکونت انسان» در آن، موضوعیت و الزامی ندارد؛ مانند نظر علامه ‎مصطفوی که ریشه و اصل این ماده را «قطعة محدودة من الارض مطلقاً عامرة او غیرها» بیان می‎کند(قطعه محدودی از زمین چه آبادانی یا غیر آبادی باشد)(مصطفوی، 1430، ج1، ص354).

بنابراین بلد لزوماً بر سکونت انسان‎ها دلالت نمی‎کند و بر آبادی و غیرآبادی نیز اطلاق می‎شود. حال آیا می‎توان محدوده وسیعی از زمین را که مشخص نیست انسانی در آن ساکن باشد تا، چه رسد به اینکه بخواهد مجتمع انسانی باشد، متمدن نامید؟ علاوه بر آن، قید «محدودیت» در معنای لغوی این واژه نیز گستردگی آن را زیر سؤال می‎برد.

در قرآن کریم صفت احیاء برای بلد‎های سرسبز و اماته برای بلد‎های بی ‎آب‎ و علف آمده[6] و اشاره ‎ای به حضور انسان در آنجا شده است. شهرهای مقدسی با عنوان «بلد» یاد شده‎اند که شرافت این شهرها به علت حضور پیامبر خدا، خانه کعبه و یا دعای انسان بزرگی در حق آن سرزمین است و بلد، به خودی خود شرافتی ندارد. آیاتی در سوره فجر، از بلاد پیشرفت ه‎ای یاد می‎‎کند که به تعبیر قرآن در زمانه خود، نظیری نداشتند[7]. ذات یگانه ربوبی این شهر را با وصف «إِرَمَ ذاتِ الْعِماد؛[8] دارای ستون‎های بلند» که کنایه از عظمت و شکوه است، معرفی می‎کند که به دلیل طغیان مردمانشان، سرانجامی جز هلاکت نداشتند[9].

بنابراین بلد در قرآن کریم بر شهرهای خالی از سکنه انسان، مکان های شریف و سرزمین های پیشرفت ه‎ای که نابود شده‎اند، اطلاق‎ شده است. پس اولاً دلالتی بر حضور انسان ندارد. ثانیاً به خودی خود شرافتی ندارد و ثالثاً نمادی از سرزمین های پیشرفت ه‎ای است که سرانجام هلاک شده‎اند.

هنگامی که در منطق قرآن کریم، عاقبت شهر ارم که از نظر امکانات ظاهری و مادی نظیری در عصر خود نداشته[10] نابودی است، به نظر ‎می‎رسد می‎توان در دلالت مدرنیته بر تمدن نیز تأمل نمود. در نگاه قرآن، صرف وجود آسایش، ملاک تمدنی بودن اجتماع نیست. از این حقیقت فراتر نیز در آیات دیگری مشاهده می‎شود؛ اینکه خداوند همگان را از چشم دوختن و خیره شدن به چنین امکاناتی و رفت‎وآمدهای چشمگیر کافران و فریفته نشدن به ناز و تنعم آنها در دنیا برحذر می‎دارد: لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ(.[11] قرآن کریم عاقبت این گروه کافر را هلاکت پیش‎بینی کرده است[12]و آنها را «مجادله‌گران در برابر آیات الهی» معرفی می‎کند.[13] به تعبیر قرآن، این گروه، دارای قدرت‎های عظیمی بودند تا حدی که در سرزمین‎های دیگر نفوذ کردند و آنها را نیز به تصرف خود در‎آوردند، اما در نهایت در مقابل قدرت‎ الهی تاب مقاومت نیاوردند[14]. قرآن نه تنها پیشرفت مادی را ملاک جامعه متمدن نمی‎داند، بلکه قدرت‎های استعماری ‎را نیز تأیید نمی‌کند و سرانجامی هلاکت بار را برای آنها پیش‎بینی می‎کند. حال این سؤال به ذهن می‎رسد که آیا می‎توان علی‎رغم این توصیف‌های قرآنی، چنین شهر‎هایی را متمدن نامید؟ قدرت، رفاه مادی و پیشرفت‎های ظاهری مانع هلاکت بلد نشدند. با تأکید قرآن بر نابودی بلد، این واژه جایگزین و الگوی مناسبی برای تمدن نیست؛ زیرا تمدنی مدنظر قرآن کریم است که اسباب سعادتمندی انسان‎ها را فراهم کند.

اگر این واژه همان تمدن مورد نظر قرآن است، پس چرا در آیه: )كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ([15] صاحبان قلب‎ها و گوش‎ها و گواهان را به عبرت‎گرفتن از عاقبت هلاکت‎بار مردم بلد سفارش کرده است؟! بر این‎ اساس بینش و گرایشی که بلد برخاسته از آن است، مورد تأیید قرآن‎کریم نمی‎باشد و این واژه، تمدن مدنظر قرآن کریم نیست.

2. قریه

این واژه و جمع آن «قری» در26 سوره و 48 آیه از آیات قرآن کریم بیان ‎شده و به معنای«اجتماع مردمی» است(ابن فارس، 1404، ج5، ص78- راغب، 1412، ج1، ص669). اصل این کلمه، به معنای«اجتماع و جمعیت» و «مطلق جمعیت بدون درنظرگرفتن نظم و تدبیر در آن مدنظر است»(مصطفوی، ج9، ص282). برخلاف معنای لغوی واژه بلد، قید «سکونت انسان» درباره قریه وجود دارد و هر جا این واژه در قرآن کریم به‎کار‎ رفته‎‎، حکایت از مجتمع های انسانی می‎کند. از آن‎جایی که تمدن به مکان خالی از انسان اطلاق نمی‎شود، به ‎نظر ‎می‎رسد که قریه در مرتبه بالاتری نسبت به واژه بلد قرار ‎دارد.

قریه نموداری از جامعه به ‌هلاکت رسیده را به تصویر می‎کشد؛ زیرا خیل عظیمی از آیاتِ مشتمل بر واژه قریه، در تبیین مذمت و هلاکت اهل آن است. ویژگی هایی نظیر کفران نعمت‎های الهی[16]،حضور مترفین[17]، سران‎ حیله‌گر[18] ، ظالمان[19]، طغیانگران در برابر نعمت‎های‎ الهی[20] ، سرپیچی‎کنندگان[21] و متجاوزان از فرمان خداوند ‎متعال[22]، نمونه‎های روشنی از چهره «قریه» در قرآن‎کریم است. در مقابل این ویژگی‎ها نیز سرانجامی جز هلاکت[23]، گرفتار شدن به مکر الهی[24]و بدون یاور رها شدن در هنگام نزول عذاب الهی[25]برای آنها، بیان نشده است. قوم گناهکار لوط نیز با عنوان «قریه» یاد ‎شده‎اند[26]. همه این قراین ترسیم ‎کننده چهره ‎ای از اجتماع های ناموفق قریه است. 

از باب نمونه به دو آیه در این زمینه می‌پردازیم. ابتدا آیه 112 سوره نحل است که از قریه ای سخن می‎گوید که دارای سه صفت امنیت، اطمینان و روزی فراوان بود؛ اما به علت کفران نعمت اهل آنجا، خداوند لباس گرسنگی و ترس را بر آنها پوشانید: )وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ((نحل/ 112). خداوند داستان این قریه را به عنوان سنتی الهی مثال زده تا هر جامعه‎ای که این‌گونه رفتار می‎کند، بداند عاقبتی این‌چنین خواهد‎ داشت. با کمی دقت درمی ‎یابیم که در نگاه قرآن این سه صفت ذکرشده، به‌تنهایی، ملاک جامعه متمدن نیست؛ زیرا با کفران نعمتی، چنین اجتماعی از هم پاشید. این نعمت‎های سه‌گانه مادی، هنگامی سبب تکامل افراد جامعه می‎شوند که با نعمت معنوی ایمان و توحید همراه ‎شوند: )وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُون((نحل/113).

آیه دوم درباره حضور مترفین در قریه سخن‎ می‎گوید که می‌فرماید: )واذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً((اسراء/ 16). برخلاف تصور کسانی که جامعه خوش‌گذران و مرفه را جامعه متمدن می‎دانند، قرآن کریم دیدگاهی مقابل آن دارد؛ به‌گونه‎ای‌که فرهنگ مترفین(ثروتمندان از خدا بی‌خبر) را مانع شکل‎گیری تمدن ذکر ‎می‎کند. جامعه ‎ای که می‎خواهد متمدن باشد، نباید بر مبنای خواسته‎های انحصاری و رفاه‎طلبانه مترفین عمل کند، زیرا «سقوط اخلاقی و اجتماعی جامعه، به دست رؤسای مرفه آنان است»(قرائتی، 1383، ج5، ص32) و عاقبتی جز هلاکت در انتظار چنین جامعه‎ای نخواهد بود. ملاک جامعه ماندگار، فقط برقراری رفاه اجتماعی نیست؛ زیرا در غیر‎ این‎صورت مترفین در این آیه، به هلاکت دچار نمی‎شدند. «یکی از شیوه‎های قهر و کیفر ‎الهی، رفاه‎زدگی و فرورفتگی در نعمت‎هاست»(قرائتی، 1383، ج5، ص32). پس به محض مشاهده رفاه و امکانات اقتصادی جامعه ای، نباید آن را متمدن بخوانیم؛ زیرا احتمال دارد که این رفاه نشانه‎ای از قهر ‎الهی باشد و نه تمدنی ماندگار. به عقیده سید قطب نیز کثرت مترفین در جامعه، یکی از اسباب هلاکت آن است(سید قطب، 1412، ج4، ص2218). قرآن کتاب هدایت است و امکان ندارد قریه را که الگویی از جامعه هلاک شده است، بتوان تمدن قرآنی نامید؛ زیرا عاقبتی جز گمراهی برای آنها متصور نیست و چنین عاقبتی با هدف نزول این کتاب آسمانی منافات دارد.

حال این سؤال به ذهن می‎رسد که آیا قریه شباهتی با تمدن های سکولار ندارد بر پایه رفاه مادی انسان پایه ریزی شده و به پیشرفت های خیره کننده ای نیز رسیده ‎اند؟

3. مدینه

این کلمه که ریشه آن مدن، جمع آن مدائن و به معنای شهر است(راغب، 1412، ج1، ص763) در یازده سوره قرآن کریم و شانزده آیه مشاهده می‎شود. صاحب کتاب العین درباره آن چنین می‎گوید: «کل ارض یبنی بها حصن فی اصطمتها فهو مدینتها»(فراهیدی، 1409، ج8، ص- صاحب، 1414، ج9، ص327). البته این معنا از مدینه، در لغت‎نامه ‎های دیگری نیز بیان‎ شده است(صاحب، 1414، ج9، ص327). تأکید بر معنای «مکان بودن» آن، نسبت به سایر معانی که بتوان بر آن حمل کرد، ارجحیت دارد(‎زبیدی، 1414، ج18، ص528- جوهری، 1376، ج6، ص2201-مهنا، 1413، ج2، ص544؛ زمخشری، 1386، ص20- بستانی، 1375، ص800).

در نگاه اول با توجه به ریشه این کلمه که از مدن آمده و به نوعی با تمدن اشتراک لفظی دارد، به نظر ‎می‎رسد که شاید واژه مدینه معادل تمدن باشد، اما با اندک دقتی در‎می یابیم که چنین نیست؛ زیرا جامعه مردمی مدینه، در اصل همان قریه ای است که در صورت سرپیچی از قوانین الهی و تخطی از مسیر رسالت، گرفتار هلاکت خواهند‎ شد. این حقیقت در سوره یس به وضوح مشاهده می‎شود. در این سوره، قبل از ورود پیامبر به آن شهر، خداوند آنجا را با عنوان «قریه» ذکر کرده، اما در هنگام حضور پیامبر، همان شهر «مدینه» نام گرفته است(یس/13- 20). این نکته با دقت در تمامی آیاتی که مدینه در آنها بیان شده نیز به‎دست می ‎آید. پیامبر‎خدا مردم را به سمت عمل صالح راهنمایی می‎کند تا جامعه زیان‎بار قریه از نابودی نجات پیدا‎ کند. هرچند مرتبه این واژه، از قریه و به طریق اولی، از بلد بالاتر است، هیچ‎یک از این سه واژة ذکر ‎شده، توانایی حمل معنای تمدن را نداشتند.

4. ملک

این واژه در 26 سوره و 40 آیه ذکر شده است. در اصل واژه ملک، معنای «قوت و تسلط» نهفته است(مصطفوی، 1430، ج11، ص177- زبیدی، 1414، ج13، ص647- راغب، 1412، ج1، ص774-ابن‎فارس، 1404، ج5، ص351). ملک در قرآن کریم با عبارت‎های گوناگون و فراوانی، مختص به خداوند ذکر شده که البته به اذن الهی به برخی از پیامبران بزرگ نظیر ابراهیمؑ، داودؑ و سلیمانؑ نیز اعطا‎ شده است. آیاتی نظیر)أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ((بقره/107)، )لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ((مائده/ 120) و )تَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ((زخرف/85) تنها نمونه ‎های اندکی از این حقیقت هستند که ملک فقط مخصوص خداوند تبارک و ‎تعالی است. ملک با صفت های «عظیم»، «لايَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» و… در قرآن ذکر‎ شده‎، اما اصل معنای ملک، نظر به هیچ یک از اینها ندارد و معنایی عام از آن مد نظر است(راغب، 1420، ج3، ص1277). اختیار ملک نیز در دست شخص خاصی است که خداوند آن را به او اعطا کرده است. ملک ویژه سلیمانی که با صفت «لايَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» یاد‎شده و ملک عظیم که با توجه به آیات و روایات به «امامت و ولایت» تعبیر‎ شده است(طریحی، 1375، ج5، ص289- دژآباد، 1395، ص75)، این حقیقت را می‎رساند که ملک نسبت به واژگان قبلی از گستردگی بیشتری برخوردار‎است، اما با بررسی آیات و ریشه این واژه در لغت‎نامه ‎ها، معنای تمدنی و جامعیت نظام‎های اجتماعی در آن دیده ‎نمی شود. ملک در نگاه ‎قرآن متعلق به خداوند است و تنها کسی شایستگی آن را دارد که خداوند به او اذن‎ داده ‎باشد. این افراد از زمره پیامبران و امامان الهی هستند و بر طبق ظاهر قرآن، غیر از آنها کسی چنین لیاقتی را ندارد و ملک به عامه مردم و بدنه جامعه مربوط نمی‎شود. حال با این فرض آیا می‎توان ملک را بر تمدن اطلاق کرد، آن هم تمدنی که در زمان غیبت معصوم ایجاد‎ شود؟! اگر ملک معادل تمدن باشد، اصلاً تمدنی تا زمان حضور معصوم ایجاد نخواهد ‎شد. ما به دنبال معادلی مناسب برای تمدن‎های رایج هستیم؛ در حالی که اگر ملک را معادل تمدن بدانیم، به کلی آن تمدن‎ها را نفی و اصلاً ایجاد تمدن در غیبت معصوم را رد کرده‎ایم. جالب است که معتقدان به معادل‎ بودن ملک با تمدن نیز آن را به مهدویت پیوند ‎زده ‎اند(مهدوی، 1394، ص5).

مطابق آنچه از ریشه واژگان و تتبع در آیات قرآنی به‎ دست ‎آمد:

بلد به سرزمین‎های خالی از سکنه انسان نیز اطلاق ‎می‎شود؛ زیرا فقط محدوده‎ای مشخص در زمین کافی است تا عنوان بلد به آن مکان گفته ‎شود.

قریه مکانی است که انسان‎ها در آن سکونت دارند. هرچند قریب به اتفاق همه قریه های توصیف‎شده در قرآن، عاقبت نیکویی نداشتند و اکثرشان نابود‎ شدند، اما برخلاف بلد نمی‎توان مکان بدون حضور انسان را قریه نامید.

مدینه شهری است که به شرافت حضور پیامبری الهی مزین شده است؛ زیرا شهر خالی از پیامبر، همان قریه است. مردم مدینه اگر از دستورهای پیامبران پیروی کند و عمل صالح انجام دهند، از عاقبت هلاکت باری که خداوند متعال برای قریه بیان‎ فرمود، نجات می‎یابند.

ملک خیلی گسترده ‎تر از این سه واژه است؛ زیرا نمونه های قرآنی آن نظیر ملک سلیمانی و یا ملک عظیم که بنا بر روایات به اهل بیت: اعطا‎ شده است و نمونه بارز آن که در زمان ظهور حضرت حجت بروز ‎می‎یابد، همگی نشان از وسعت آن دارد.

به نظر می‎رسد بتوان میان واژگان ذکرشده رابطه عموم و خصوص مطلق برقرارکرد و محدوده هریک را مانند دایره ای در الگوی زیر ترسیم‎ کرد که محدوده واژگان مدینه، قریه، بلد و ملک به ترتیب(از درجه پایین به بالا) وسیع تر شده و قلمرو بیشتری را احاطه‎ کرده است.

 
ملک
بلد
قریه
مدینه

این پژوهش به دنبال دستیابی به واژه ‎ای به معنای اجتماعی کلان و متشکل از نظام هایی اجتماعی است که سعادتمندی بشر را بر اساس هدف هدایتی قرآن تضمین و با تمدن رویارویی کند. قرآن صرف وجود اجتماعات کثیر نظیر بلد، قریه و مدینه را که در نگاه اولیه بیانگر اجتماع های انسانی هستند و مفاهیم کلانی نظیر ملک را تمدن برتر نمی‎داند؛ زیرا فاقد معیارهای جامعه تمدنی ‎اند و فقط برخی از آنها، ضرورت اجتماعی زیستن بشر را بیان و البته نموداری از جامعه هلاک شده یا به سعادت رسیده انسانی را نیز ترسیم می‎کنند؛ مانند آنکه پیشرفت و توسعه شهرها،[27]رفت ‎و ‎آمدهای چشمگیر کافران[28]، حضور سرمایه‎داران(مرفهان)[29] و سایر معیارهای مادی، هیچ کدام پابرجا‎ماندن جامعه بشری را ضمانت نمی‎کند و با کفران نعمت و عدم ایمان مردم هر جامعه ‎ای، عاقبتی جز هلاکت برای آنها پیش‎بینی نمی‎شود[30]. اما در مقابل آن، اجتماع ‎هایی در قرآن مدح ‎می‎شود که در غالب موارد، فقط شامل تعداد اندکی از یاران انبیاست. در منطق قرآن، رسولان الهی آغازگران تمدن انسانی هستند(طباطبایی، 1417، ج4، ص147). این مطلب با دقت در همین واژگان هم به دست می‎آید؛ زیرا مدینه با اینکه از وسعت کمتری نسبت به سه واژه دیگر برخوردار است، اما به جامعه متمدن نزدیک‎تر و از هلاکت به دور است. در مقایسه بین بلد و قریه نیز، از این نظر، قریه بالاتر از بلد است؛ زیرا قریه هر جایی که در قرآن به کار‎ رفته است، حکایتی از مجتمع ‎های انسانی را بیان می‎کند، اما در بلد چنین الزامی وجود ندارد. هیچ یک از این چهار واژه، توانایی حمل حقیقت عظیم تمدن را ندارد و مفسران نیز درباره این واژگان چنین نظری یا مشابه آن را ابراز نکرده ‎اند؛ زیرا زمانی می‎توان مهر تمدنی بر واژه‎ای نهاد که علاوه بر گستردگی، از جامعیت نظام‎های اجتماعی نیز برخوردار ‎باشد. این در حالی است که هیچ کدام از این واژگان، چنین ظرفیتی را نداشتند.

4. امت

واژه امت و جمع آن (امم) در 25 سوره و 53 آیه قرآن کریم واقع‎ شده است. از مشتقاتش، امام و ائمه است که به ترتیب در پنج سوره و پنج آیه و چهار سوره و پنج آیه آمده است. ریشه این واژه «ا‎م‎م» به معنای «قصد چیزی را کردن»، است(ابن‎درید، 1988م، ج1، ص59- زبیدی، 1414، ج16، ص26) و«این معنا در تمامی مشتقات این کلمه محفوظ است»(مصطفوی، 1430، ج1، ص149). امت به مرجع، جماعت و دین نیز برمی‎گردد(ابن‎فارس، 1404، ج1، ص21)؛ زیرا همه آنها به قصد و هدف خاصی نظردارد. امت به فرد یا جماعتی که به سوی هدف خاصی در حرکت هستند، اطلاق می‎شود.

در ابتدا به نظر می‎رسد امت در قرآن، به سه معنا آمده: 1. افرادی از انسان که دور هم جمع شده باشند: )وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنْ النَّاسِ يَسْقُونَ…((قصص/ 23). 2. زمان نسبتاً طولانی:)… وَاِدَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ…((یوسف/ 45). 3. ملت و دین )… إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ…((زخرف/23). اما با دقت در معنای اصلی و ریشه این کلمه، این واقعیت به دست‎ می‎آید که برگشت هر سه مورد، به همان معنای اصلی است. راغب نیز در تعریف اصل آن، این حقیقت را متذکر شده است: «الْأُمَّةُ: كل جماعة يجمعهم أمر ما إمّا دين واحد، أو زمان واحد، أو مكان واحد سواء كان ذلك الأمر الجامع تسخيرا أو اختيار»؛ امت: هر جماعتی که امری واحد، دینی واحد، زمانی واحد یا مکانی واحد آنها را جمع ‎می‎کند و فرقی ‎ندارد که این جمع‎شدن به اجبار باشد یا از روی اختیار»(راغب، 1412، ج1، ص86). با این فرض، امام و جمع آن ائمه نیز پیشوا و راهنما به سوی مقصدی خاص هستند.

در این میان نظری مشاهده می‎شود که در تفسیر معنای امت معتقد ‎است که پایبندی به یک اصل و ریشه واحد وجود ‎ندارد. این دیدگاه هرچند که اتفاق‎ نظر لغت شناسان درباره ریشه واحد این واژه را پذیرفته است، اما با ذکر پنج معنای اصطلاحی در قرآن کریم، معنای واحدی را برای امت قبول‎ ندارد. این معانی را با توجه به آیات مختلف، گروه و جماعتی از انسان‎ها، مقداری از زمان، گروهی از جانداران، دین و رهبر می‌داند(مصلایی‌پور، 1396، ص91). اما مقاله حاضر بر پایه دیدگاه لغت‎شناسان و کندوکاو در آیات مربوط به آن، بر وحدت در اصل این کلمه تأکید ‎دارد و معتقد ‎است که هرچند این واژه مفهومی پرکاربرد در قرآن کریم و دارای فرازوفرود است، اما «هدف و مقصد» در این کلمه، نقطه عطفی است که باید بدان دقت داشت. توجه به «مقصد» در تمامی معانی اصطلاحی آن در قرآن قابل مشاهده است؛ زیرا هریک به نوعی به سوی هدفی در حرکت هستند. از سوی دیگر این معانی اصطلاحی نیز قابل مناقشه‌اند. برای نمونه برداشت معنای امام و رهبر از آیه )انَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّه‏((نحل/ 120)(همان) باید در کنار معنای امت بودن حضرت ابراهیم، دیده‎ شود. در غیر این‎صورت این سؤال به ذهن خطور‎ می‎کند که چرا خداوند متعال از واژه امام در این آیه استفاده نکرده است؟ امت‎بودن ابراهیمؑ، یعنی آن حضرت به حدی رسیده است که به‌تنهایی کار جماعتی را در رسیدن به مقصد‎ الهی انجام ‎می‎دهد. قطعاً «امت» دارای بار معنایی خاصی جدا از لفظ «امام» است و ابراهیم دارای هر دو مقام بود.

معنای جماعتی از انسان‎ها و جانداران در این واژه نیز با دقت در این نکته استفاده می‌شود که آنها نیز به سوی مقصدی در حال حرکت‌اند. دین و روش نیز آدمی را به سوی هدفی سوق می‎دهد. امت در آیه )وَاِدَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ((یوسف/ 45) نیز ناظر بر این است که در استفاده از این کلمه برای زمان، منظوری نهفته‎؛ اینکه زمان به هدفی که در قرآن درباره ماجرای حضرت یوسف مدنظر است، می‎رسد؛ یعنی زمانی که به نهایت مقصد خود رسید و آن فرد زندانی بعد از مدتی، به یاد سخنان حضرت یوسف افتاد.

امت، واژه ای کلان و جامع

در این پژوهش معیار شناسایی واژه‌ای مناسب برای مفهوم تمدن، وسعت و جامعیت است. هر واژه قرآنی که این دو شاخصه را توأمان دربربگیرد، به معنای تمدن نزدیک‎تر است. با بررسی لغت‎نامه ‎ها و آیات مختلف به نظر‎ می‎رسد واژه امت، از وسعت و جامعیت بسیاری نسبت به سایر واژگان برخوردار باشد.

وسعت در اشتمال نوع بشر

معنای امت از نظر عمومیت و وسعت، تابع مورد استعمال یا اراده گوینده است و برحسب اختلاف موارد، مختلف ‎می‎شود. گاه فقط بر یک فرد[31]، زمانی بر عده معدودی[32] و حتی بر تمامی گرویدگان به یک آیین[33] نیز اطلاق‎ شده است(طباطبایی، 1374، ج1، ص297). واژه امت، ظرفیت عظیمی از حیث افراد را داراست؛ زیرا همه افرادی را که در لوای یک آیین هستند، در‎بر‎می‎گیرد. بی‎شک گستردگی آن، زمانی به وضوح قابل ‎فهم است که امت مورد نظر قرآن کریم را دارای ملت(آیین)‎حنیف بدانیم. بر این ‎اساس تمامی افرادی که بر پایه فطرت توحیدی خویش عمل‎ کنند و حق‎گرا باشند، مشمول این آیین می‎شوند و با این نگاه، امت در دین خاصی خلاصه‎ نمی‎شود. هرچند بعضی امت را در دین‎ اسلام خلاصه می‎کنند(ایزوتسو، 1381، ص96- ظهیر، 1388، ص49) و یا معتقدند در ابتدا دایره وسیعی را شامل می‎شده، ولی در نهایت به جامعه دینی و مسلمان محدود شده است(.(Eliade, 1986, p862  اما دستاوردهای این پژوهش حاکی از این است که در قرآن‎کریم، امت به دین یا عقیده خاصی محدود‎ نشده، بلکه علاوه بر شمولیت آن، این کلمه بر ناس(مردم) اطلاق‎ شده است[34]. برخی از اجتماع‎های انسانی که با لفظ «امت» یادشده ‎اند، همواره پابرجا بودند و نام و یادشان هنوز هم ماندگار است. یک نفر به‌تنهایی یعنی ابراهیمؑ نیز امت نامیده‎[35] و به عنوان الگویی معرفی ‎شده[36] که دارای ملتی حنیف است[37]و ملک الهی و مقام امامت نیز به ایشان عطا‎ شده است[38]

تمدن قرآنی، تمدنی انسان‎محور است(جعفری، 1359، ص162). اصل و اساس امت، بر ساخت انسان است و تلاش قرآن نیز برای ساخت انسان‎های متعالی است که امت واحده را می‎سازند[39]؛ امتی که از انسان‎های الهی دیگر‎خواهی تشکیل‎ شده است که به دوبعدی بودن و اصالت بعد ‎الهی خویش[40] معتقدند. آنها برای تکامل بعد اصلی خود از طریق جهاد اکبر می‎کوشند تا با رعایت انصاف و عدالت در قبل تک‎تک افراد جامعه، همچون پاره‎ای از وجود خود[41]، بعد اصیل وجودشان را متکامل‎ کنند. 

اهمیت ایجاد امت، تا حدی است که خداوند‎ متعال یکی ‎پس ‎از ‎دیگری پیامبران را برای امت ‎شدن بشر فرستاده، اما مردم آنها را تکذیب می‎کردند[42]. «بشر امتی است واحده و دارای ربی واحد و آن خدای – ‎عز‎اسمه- است و دین واحد و آن توحید است»(طباطبایی، 1417، ج14، ص322). هر امتی، رسولی دارد[43]. رسولان الهی با بشارت به هدایت شدگان و انذار گمراهان، در برقراری وحدت و ایجاد امت واحده، نهایت تلاش خود را می‎کردند تا قسط و عدل را در جامعه برپا‎کنند. «اولین رفع اختلافی که در بشر صورت گرفته، به وسیله دین بوده و اگر قوانین غیردینی هم به این منظور درست کرده‎اند، الگویش را از دین گرفته ‎اند»(طباطبایی، 1417، ج2، ص120).

وحدت در گستره امت

گستره وسیع امت این سؤال را به ذهن تداعی‎ می‎کند که چگونه میان همه کثرت‎ها، امت می‎تواند در مداری مستقیم به حرکت خود ادامه ‎دهد؟ هر مقدار وسعت بیشتر باشد، نیاز به وحدت ملموس‎تر است؛ وحدتی که بتواند همگان را در مسیری یکسان هدایت‎ کند و بی‎نظمی به وجود نیاید. بدون نظم هرگز تمدنی پایدار نخواهد ‎بود(Newman, 1979, p476). ایجاد نظم نیز مستلزم وحدت‎رویه‎ در بدنه امت است. «اگر وحدت و همسویی وجود نداشته باشد، اساساً تمدنی شکل‎ نمی‎گیرد»(بابایی، 1388، ص55). تمدن باید در یک محور قرار گیرد و به ‎پیش‎ رود(پهلوان، 1382، ص148-147)؛ زیرا درغیراین‌صورت بقایی نخواهد داشت و اطلاق عنوان تمدن بر آن صحیح نیست.

بر اساس آیات قرآن‎کریم، علاوه بر آنکه ویژگی ذاتی امت بر مدار وحدت است، به سوی رب واحدی نیز در حال حرکت است و خاستگاه عقلانی آن هم برپایه آیین واحدی به نام ملت حنیف است که از حقیقت واحد و مشترکی در میان افراد بشر به نام فطرت برمی‎خیزد. این وحدت در زوایا و لایه‎های امت مشاهده می‌شود.

الف) واحده بودن امت

به عقیده مفسر برجسته علامه طباطبایی، انسان به مقتضای طبیعتش، مدنی است و به تعبیر قرآن کریم، بشر در ابتدا امتی واحده بود و همه انسان‎ها با یکدیگر اجتماعی واحد داشتند. پس از مدتی بر اثر اصل استخدام، هر یک در پی کسب منفعت شخصی برآمدند(طباطبایی، 1417، ج4، ص150-144- بوذری‎نژاد، 1391، ص53)؛ زیرا طبع بشر کمال‎گراست و برای رسیدن به تکامل، هر آنچه در دسترس بیابد، تمایل به استخدام آن را دارد تا از آن نفع ببرد. بشر اولیه برای به دست آوردن منافع بیشتر، در جهت سلب منافع دیگران عمل ‎کرد و قوی از ضعیف بهره ‎کشی نمود و هرج ‎و ‎مرج و انتقام از ظالم، جای وحدت در جامعه را گرفت. بر اثر اختلافی که بدین سبب میان انسان‎ها پدید‎آمد، از آن یکپارچگی امت‎ واحده خارج شدند. در این زمان، خداوند رسولان ‎الهی را که منادیان قسط و عدل بودند، برای تشکیل امتی منسجم و توحیدی به سوی مردم گسیل‎ داشت.

ساخت امت واحده به خواست و تلاش مردم محول‎ شده است. هرچند خداوند بر ایجاد آن تواناست، انسان‌ها با نعمت اختیاری که به آنها ارزانی‎ شده است، در این مسیر گام برمی‌دارند و یا خود را از آن محروم می‎سازند[44]. خداوند‎ متعال از طریق اختلاف همیشگی میان انسان‎ها، بندگانش را آزمایش‎ می‎کند تا گمراهان از هدایت‎شدگان جدا شوند. انسان همان‌گونه که در برابر خدا برای انجام تکالیف دینی خود مسئول است، باید در پیشگاه ‎الهی در برابر مسئولیتش برای ساخت امت‎ منسجم‎ توحیدی نیز پاسخگو باشد.

امت قابلیت بالقوه برای واحده ‎شدن را دارد: )انَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُون((انبیاء/92)، )وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُون‏((مؤمنون/ 52). مراد از امت در این آیه را دین یا امت بدانیم، هردو به یک هدف می‎رسد. امت و دین با یکدیگر هم پوشانی دارند. دین به وسیله پیامبران، برای حرکت بشر در مسیر ساخت امت‎ توحیدی آمده است.

ب ) دین، عامل برقراری وحدت

دینی که سبب ایجاد امتی واحد است، باید خود نیز واحد باشد. در ابتدا به نظر می‎رسد این مطلب با فراوانی رسولان ‎الهی سازگاری ندارد، اما پس از اندکی تأمل درمی‎یابیم که دعوت همه آنها به سوی هدف مشترکی بوده که همانا توحید و رخت بر بستن اختلاف از صحنه جامعه‎ بشری است.

وحدت ‎دین را با واژه قرآنی «ملت حنیف» می‎توان‎ ملموس‎ترکرد. این کلمه به معنای سنت، آیین و روش است(ازهری، 1421، ج15، ص- فراهیدی، 1409، ج8، ص324). در قرآن کریم، هشت بار از آیین ابراهیم، سخن به میان‎ آمده و خداوند متعال همه مردم را به پیروی از این آیین فرا‎خوانده است[45]. مطابق آیه 130 بقره )وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَه‏( فقط سفیهان از آیین ابراهیم روبرمی‎گردانند و آیه 135 بقره[46] هدایت را فقط در آیین ابراهیم می‎داند. همه پیامبران و پیروانشان، در زیر لوای آیین ابراهیمی قرار می‎گیرند. هر تمدنی بر اساس آیین و قانونی واحد است و زیر بنای تمدن معرفی‎شده در قرآن، ملت حنیف ابراهیمی است. وسعت ملت حنیف، تمامی افراد بشر با همه گرایش‎های فرهنگی و دینی حق‎گرا و توحیدی را دربرمی‎گیرد. «بی‎شک توجه به ظرفیت‎های فرهنگی و اجتماعی متفاوت در یک جامعه و ترکیب و سامان‎دهی آنها در ایجاد جامعه‎ای بزرگ‎تر به نام تمدن(به‌مثابه کلان‎ترین و شامل‎ترین واحد اجتماعی) بسیار سازنده و اثربخش است»(مرادی، 1394، ص91).

حنیف به معنای حق‎گرا و اعتدال در مسیر مستقیم است(مصطفوی،1430ق، ج2، ص344). سید قطب نیز در تفسیر آیه )فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفا(، حقیقت دین ابراهیم را میل از هر گونه شرکی می‎داند(سید قطب،1412، ج1، ص434) و در ادامه آیه نیز با عبارت )ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِين‏(، بر این مطلب تأکید‎ شده است.

در آیه دیگری خداوند بهترین دین را این‌چنین معرفی می‎کند: )وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلا((نساء/125). اگر همه مردم را می‎توان زیر چتر ملت حنیف گرد آورد، پس باید به دنبال حقیقتی مشترک در میان همه بشر بود. مطابق آیه )فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ((روم/30) این حقیقت با عنوان فطرت بیان‎ شده است. انسان‎ها بر پایه فطرت مشترک و ملتی واحد همگی در پی حقیقت و خداپرستی هستند.

ج) مقصد امت، ذات یگانه ربوبی

هرچند در واژگان مدینه و ملک، توجه به توحید و دعوت به آن مشاهده می‎شود، در ریشه کلمه «امت» توجه به «مقصد» نقطه عطفی است که در سایر واژگان، چنین تأکیدی وجود ‎ندارد. در آیاتی که در باب امت سخن به میان آمده، غالباً خداوند ‎متعال با عنوان «رب» یاد شده و مقصد امت نیز ذات یگانه ربوبی معرفی‎ شده است. با توجه به آنکه در هر دوره‌ای بیشتر اختلافات مردم با پیامبران، بر سر توحید ربوبی بوده‎، این مطلب اهمیت بیشتری می‎یابد. دو آیه )قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون((آل عمران/ 64) و )يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّار((یوسف/39)، به حقیقت مشترکی بین اهل کتاب و بلکه تمامی مردم اشاره‎ می‎کند که همانا رب‎ واحد است. هنگامی که مقصد امت، دین، هدف رسولان و… همگی واحد باشد، دیگر امکان وجود ارباب متفرق محال است.

امت علاوه بر وسعت، وحدت را نیز به بهترین نحو ممکن و بلکه فراتر از سایر تمدن‎های بشری داراست، زیرا:

اولاً: زمانی میان عناصر تمدنی، هماهنگی و همسویی برقرار می‎شود که همگی به سوی هدفی واحد به پیش روند. حال اگر علاوه بر هدف واحد، از مبدا واحدی نشئت گرفته باشند و در مسیر واحدی نیز قدم بردارند، این هماهنگی و همسویی قوت صدچندانی خواهد گرفت. پس امت فراتر از تمدن قرار دارد و علاوه بر هدف واحد، از مبدأ واحدی نشئت‎ می‌گیرد و در مسیر واحدی نیز به پیش‎می‎رود.

ثانیاً: قرآن‎کریم بشر ابتدایی را که از کمترین امکانات رفاهی بی‎بهره بوده است، با عنوان امتی واحد یاد می‌کند. طبق شرایط و تغییرات بسیار زیادی که هرروزه با پیشرفت علم و تکنولوژی در زندگی انسان‎ها اتفاق می‌افتد، قطعاً تشکیل امت‎واحده همانند عصر بشر ابتدایی مقدور نیست، اما به نظرمی‎رسد بشر امروزی نیز می‎تواند برای رسیدن به وحدت از آن عامل بهره‎ ببرد. امت‎واحده ابتدایی تا قبل از بروز اختلاف، همانند سایر موجودات و مخلوقات عمل می‎کرد. به عبارتی بشر در ابتدا هنوز خلاف مسیر نظم حاکم بر جهان گام برنداشته بود و بر این ‎اساس نیازهای خود را برطرف ‎می‎کرد، اما رفته‎رفته از اختیار خویش در جهت بهره‎برداری منافع مادی جهان استفاده کرد. امروزه نیز با دنیایی مواجه هستیم که علی‎رغم پیشرفت‎های گسترده‎اش، به نابودی طبیعت و انسان‎ها اذعان می‎کند. حال اگر بشر خسته از این‌همه اختلاف علی‎رغم شکافتن مرزهای علم و استفاده از امکانات گسترده، راحتی خودش را در کنار آسایش و آرامش دیگر افراد و بلکه سایر مخلوقات جهان همچون طبیعت بخواهد و براساس نظم حاکم بر جهان حرکت کند، امت‎ منسجم‎ توحیدی شکل‎ می‎گیرد.

جامعیت در ساختار و محتوا

امت، علاوه بر وسعت و وحدت، از جامعیت ویژه‎ای برخوردار است و نظام‎های مختلف اجتماعی با در نظر گرفتن هر دو بعد وجودی انسان، در آن وجود دارد. «به یک نظام اجتماعی هنگامی تمدن گفته ‎می‎شود که کارکردهای دنیوی لازم را آن هم در سطح کلان داشته باشد»(بابایی، 1388، ص53). هرچند این ویژگی به نوعی در سایر واژگان نیز مشاهده‎ می‎شود، اما درباره «امت» مطلبی فراتر وجود دارد. مطابق آیه )كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ…((انعام/ 108) امت نه‌تنها دارای این ویژگی است، بلکه حقیقتی فراتر نیز دارد: اینکه اولاً: خدای‎ متعال با تزیین نیکوی مطامع دنیوی، تمتع همه افراد بشر در دنیا به منظور رفع نیازهای خویش را تسهیل کرده است. ذات یگانه ربوبی، تأمین نیازهای مادی و جسمانی انسان را برای او زینت قرار داده است تا انسان بدین‌وسیله در جهت رفع نیازهای خویش قدم بردارد و از آن لذت ببرد.

ثانیاً: خداوند متعال بهره مندی از لذایذ طبیعی را در چهارچوب صحیحی که پیامبران تبیین‎ کرده‌اند، می‌پذیرد و ذره‎ای فراتر از آن را که به روح انسانی شخص و یا روح و جسم دیگران آسیبی وارد شود، هرگز نخواهد پذیرفت.

ثالثاً: این‌گونه بهره‎مندی از مطامع دنیوی سبب‎ می‎شود که دو بعد انسان در تعامل و تعادل با یکدیگر طی طریق ‎کنند. به عبارتی، نه روح فدای جسم شود و نه جسم فدای روح. البته در این میان، قطعاً اصالت با روح است؛ زیرا روح برخلاف جسم، قابل تکامل و باقی است.

رسیدن به رفاه مادی، پایین‎ترین سطح از ویژگی‎های امت است[47]. بهره‎مندی همه انسان‎ها از نعمت‎های مادی، از خصوصیات واحد ‎بودن امت است، اما چنان درجه پایینی دارد که خداوند آن را لایق کافران و تکذیب‌کنندگان درگاهش می‎داند. خداوند حقیقت عظیمی فراتر از نعمات دنیوی را لایق مؤمنان درگاهش می‌داند که با تمامی این نعمت‎های مادی مقایسه نمی‌شود. با این حال در نظام اقتصادی امت، همه مردم در بهره‌مندی از نعمات دنیوی مساوی‌اند و کسی بر دیگری رجحان‎ ندارد.

هر امتی در راه رسیدن به مقصد واحد خویش، دارای مناسکی است که مطابق ظاهر قرآن، از سوی خداوند متعال تشریع‎ شده است و افراد امت موظف‌اند به آن عمل کنند )وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً…‏((حج/ 34، 67). این مناسک، افراد امت را به سمت مقصد واحد هدایت‎ می‎کنند و به نوعی غذای روح آدمی هستند. با دقت در نظام اقتصادی امت و توجه به مناسک می‎توان‎ گفت امت به بهترین حالت ممکن پاسخگوی نیازهای جسمی و روحی افراد است.

مطابق آیه )مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُون( (مائده/66) یکی از ویژگی‎های امت برتر، میانه روی و حرکت در مسیر اعتدال است. این در حالی است که تمام برنامه های اسلام از هر نظر معتدل است: )وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا…((بقره/ 143). چون در آیه، قیدی برای «وسطا» ذکر نشده است، اعتدال در تمامی زمینه ‎ها از نظیر عقیده، ارزش‎های معنوی و مادی، دانش، روابط اجتماعی، شیوه های اخلاقی و… را دربرمی‎گیرد. امت‎ وسط همان امت اسلام است که در میانه دو گروه از مردم قرار دارد و بهترین امت است. یک گروه که فقط به بعد مادی زندگی مشغول‌اند و بعد معنوی انسان را قبول ندارند و گروه دیگر تنها جانب روح را گرفته و ترک دنیا کرده‎اند، اما امت‎ اسلام در میانه این دو گروه قرار دارد(طباطبایی، 1417، ج1، ص319).

میانه‎روی و گواه بودن از شاخصه‎های برتر و فراتمدنی امت اسلام است که به عنوان برترین امت‎ منسجم‌ توحیدی در قرآن کریم معرفی‎ شده است: «تعبير به «گواه بودن» امت اسلامى بر مردم جهان، و همچنين «گواه ‎بودن» پيامبر نسبت به مسلمانان، ممكن است اشاره به اسوه و الگو بودن بوده باشد؛ چراكه گواهان و شاهدان را هميشه از ميان افراد نمونه انتخاب‎ مى‏كنند؛ يعنى شما با داشتن اين عقاید و تعليمات، امتى نمونه هستيد، همان‌طوركه پيامبر در ميان شما يك فرد نمونه است. شما با عمل و برنامه خود گواهى می دهيد كه يك انسان می تواند هم مرد دين باشد و هم مرد دنيا. در عين اجتماعى بودن، جنبه‏ هاى معنوى و روحانى خود را كاملاً حفظ كند. شما با اين عقائد و برنامه‏ ها گواهى‎ مى‏ دهيد كه دين و علم، دنيا و آخرت، نه‌تنها تضادى با هم ندارند، بلكه يكى در خدمت ديگرى است»(مکارم، 1374، ج1، ص483).

گواهان، از میان افراد امت انتخاب می‎شوند. آنها امام و پیشوای امت هستند و وظیفه هدایت انسان‎ها در مسیر صحیح امت را به عهده دارند[48]. مصداق کامل و تمام گواهان، قطعاً ائمه: هستند، اما نمی‌توان انکار کرد که امت نیز بتواند به چنین درجه ای از تکامل برسد. زیرا از یک سو تلاش قرآن برای ساخت امت مورد نظر قرآن و از سوی دیگر آیه )…وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً((فرقان/74) نشان دهنده آن است که رأس هر امتی، امامی قرار دارد. «به گفته توین‎بی، هر تمدن در مرحله‎ای از تاریخش به وحدت در زیر لوای یک دولت جهانی می‌گراید»(آشوری، 1370، ص128-35).

معیارهای اخلاقی مشترکی که در میان همه افراد با هر دین و گرایشی مشاهده ‎می‎شود، بر پایه حقیقت مشترک فطرت استواراست. اخلاقیاتی نظیر ناپسند شمردن دروغ، تهمت، آزار دیگران و پسندیده دانستن رفتارهای نیکو مانند راستگویی و کمک به همنوع، مرز مکانی و زمانی نمی‎شناسد و در اعماق وجود انسان‎ها تأیید می‎شود. «نظام اخلاقی که متضمن نهاد اخلاق و عقلانیت اخلاقی است، مانند دیگر سازه‎های تمدنی، اگر تبدیل به دین شده باشد(دین اخلاقی)، همچون تمدن‎های باستانی شرق ‎دور(تمدن‎های بودایی و احیانا کنفوسیوسی)، نقش محوری را در وحدت‎بخشی به سازه‎های تمدنی خواهد داشت»(بابایی، 1388، ص64). عشق اخلاقی در نظام امت جریان‎ دارد. عشق به خدا، دیگر انسان‎ها، طبیعت و در یک کلام عشق به هر موجودی در عالم هستی در امت معنا پیدا می‎کند. البته همه اینها از عشق به مبدأ و معاد برخاسته است و خود نیز سبب آن می‎شود.

نظام ‎معنوی از دیگر نظام ‎های مهم تمدنی است که در هر تمدنی نقش ‎آفرین بوده است. این نظام در قالب های دینی و غیردینی همچون ادبیات، هنر و… ظاهر می‎گردد و ناظر به گرایش ها، بینش‎ها و کنش‎های روحی و باطنی در یک تمدن است که از رهگذر آن، نیازهای روحی و نیازهای روانی جمعی و تمدنی تأمین می‎شود(همان، ص69). قرآن کریم به این نیاز افراد بشر توجه‎ داشته و مواردی را که مخالفتی با تکامل روحی انسان ندارد، پذیرفته است. شاید بتوان پیشرفت ‎وتعالی بشر بر اثر گذر از سختی ها را یکی از نمونه‎های نظام ‎معنوی هر تمدنی به شمار آورد. تمدن هایی که با سختی ظهور پیدا کردند، پایدارتر از تمدن‌هایی هستند که به آسانی ایجاد شده اند. ابتلای بشر در گرفتاری و سختی‎ها نیز تلنگری برای افراد امت است تا از غفلت نجات پیدا کنند و به مسیر صحیح امت باز‎گردند[49].

امت دارای پیکره‎ای واحد است و به تعبیر قرآن، دارای وجود و عمر[50]، کتاب[51]، شعور و فهم[52]، عمل[53]، اطاعت[54]و معصیت[55] است و در جهت ساخت انسان با نظر بر ارضای نیازهای مادی و معنوی او در مسیر صحیح اعتدال[56]، وحدت، حق‌مداری، دین‎داری[57]و سایر معیارهای اصیل انسانی است(طباطبایی، 1417، ج4، ص96). امت همانند انسان، دارای پیکره‎ای واحد متشکل از روح و جسمی است که در زمانی معین، روحش از کالبد جسم خارج‎ می‎شود. امت از شرافت بالایی برخوردار است، اما فقط ذات یگانه ربوبی باقی ‎است و امت نیز سرانجامش به سوی هموست.

امت، فراتر از تمدن

امت دایره‎ وسیعی از یک نفر تا همه انسان‎ها را دربرمی ‎گیرد تا جایی که تمامی گرویدگان به ملت حنیف را شامل می ‎شود. ملتی که برپایه فطرت مشترک انسان ها بنا نهاده‎ شده است. هدف امت، ساخت انسان ‎های متعالی دیگرخواه است که به جای منفعت شخصی برای نفع دیگران عمل کرده و بعد روحانی خویش را متکامل کنند. علی رغم گستره وسیع، امت بر مدار وحدت حرکت کرده و مقصد آن نیز رب‎واحد است. خاستگاه عقلانی امت نیز برپایه آیین واحدی به نام ملت حنیف است که از حقیقت مشترک فطرت در میان همه انسان‎ها برمی خیزد. امت جامعیت بی نظیری در تأمین نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و با درنظرگرفتن هر دو بعد وجودی انسان، دربرگیرنده انواع نظام‎ های تمدنی است.

گنجایش عظیمی که در لفظ امت مشاهده می‎شود، از چنان وسعت بی نظیر و جامعیتی برخوردار است که نه‌تنها جامعه مسلمان را از واژه تمدن بی نیاز‎ می‎کند، بلکه می‎توان لقب «فراتمدنی» بر آن نهاد. امت منسجم توحیدی بر پایه برهان نظام خلقت تبیین ‎می‎شود که در یک قوس صعودی و نزولی که مبدأ و مقصد آن، ذات یگانه ربوبی است، انسان در ارتباط با خداوند، انسان‎های دیگر و طبیعت، نقش‎آفرینی می‎کند.

امت، نسخه سازنده و مدبر انسان است. طبق اصل احاطه و شناخت مقایسه نشدنی سازندة هرچیزی به آن چیز نسبت به دیگر افراد، امتِ ‎منسجم‎ ِ توحیدی نیز دستورالعمل خالق و مدبر جهان و انسان است. در نظام کلان امت، علاوه بر نظارت ظاهری و بیرونی، نظارت درونی نیز بر قلب‎های افراد حاکم است و آرامش وصف‌ناپذیری نصیب تک‎تک آنها می‎شود. هدایت‎شدگان در مسیر صحیح امت باقی‎ می‎مانند و بر اساس منفعت بعد روحانی خویش عمل‎ می‎کنند. این عمل آنها، نه‌تنها تزاحمی با منفعت های جسمانی و روحانی سایر افراد ندارد، بلکه سبب رشد و تعالی سایر افراد امت نیز خواهد شد.

نتیجه ‎گیری

قرآن‎کریم فراوان به اجتماع پرداخته است. واژگان بلد، قریه، مدینه و ملک به نوعی ضرورت اجتماعی زیستن بشر را متذکر می شوند، اما هیچ یک گویای تمدن ‎انسانی نیستند. هرچند این واژگان، بار معنایی تمدن را نداشتند، اما نکته ‎های مهمی را در جهت فهم بهتر نگاه قرآن به تمدن روشن‎ کردند. در نگاه قرآن اگر آسایش، قدرت، مقام و… با طغیان‎گری و تکذیب رسولان‎ الهی همراه ‎شود، سرانجامی جز نابودی ندارد و چنین ویژگی‌هایی نشان از تمدن نیست.

واژه امت علی‎رغم آنکه دارای فراز و فرود در قرآن کریم است، ریشه و اصل آن واحد است و توجه به «هدف و مقصد» در تمامی معانی اصطلاحی‎اش مشاهده می‎شود. دو شاخصه تمدنی وسعت و جامعیت نیز در امت مشاهده می‎شود و می‎توان این واژه را جایگزینی برای تمدن به حساب آورد.

امت در قالب فرآیندی گردشی بین دو مرتبه قوس صعود و قوس نزول است که مبدأ و مقصد آن، رب واحدی است که مردم(ناس) را به سمت تشکیل امت واحده سوق می‎دهد. قرآن کریم جامعه ابتدایی ما‎قبل از ارسال انبیای اولوالعزم(قبل از رسالت حضرت نوح) را یک جامعه بسیط با مناسبات محدود معرفی می‎کند که اختلاف و تنش خاصی در آن مشاهده نمی‎شد، اما در ادامه، مردم این جوامع با پیچیده‎تر شدن روابط انسانی و به دنبال کسب منافع گسترده‎تر، سعی در استخدام دیگر افراد بشر برای رفع نیازهای خود داشتند و با افراطی که در طی این مسیر حاصل ‎شد، تعارض‎ و اختلاف‎ها شروع به شکل گیری کرد. ذات یگانه ربوبی نیز رسولان الهی را که منادیان و آغازگران تمدن‎ بشری هستند، با دو ابزار بشارت و انذار برای هدایت بشر گسیل ‎داشت تا مردم با استفاده از قانون وحیانی(کتاب آسمانی) و تحت ارشاد و تعالیم انبیای‎ الهی، امت‎ نسجم توحیدی را شکل‎ دهند. این امت برپایه ملت حنیفی بنا‎ نهاده‎ شده است که از فطرت مشترک تمامی انسان‎ها سرچشمه‎ می‎گیرد.

فهرست منابع

– قرآن‎کریم.

  1. آشوری، داریوش(1370)، دانشنامه‎سیاسی، تهران: انتشارات ‎مروارید.
  2. ابن سیده، علی بن اسماعیل(1421ق)، المحکم و ‎المحیط الاعظم، تصحیح: عبدالحمید ‎هنداوی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
  3. ابن ‎فارس، احمدبن فارس(1404ق)، معجم ‎مقاییس‎ اللغة، مصحح: عبدالسلام محمدهارون، قم: مکتب الاعلام‎ الاسلامی.
  4. ابن منظور، محمد‎بن مکرم(1414ق)، لسان العرب، بیروت: دارصادر.
  5. ازهری، محمدبن احمد(1421ق)، تهذیب ‎اللغه، بیروت: داراحیاء‎ التراث ‎العربی.
  6. ایزوتسو، توشیهیکو(1381ش)، خدا و انسان‎ در قرآن، معنی شناسی جهان‎بینی قرآنی، مترجم: احمد‎آرام، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ پنجم.
  7. بابایی، حبیب ‎الله(1388ش)، جستاری نظری در باب تمدن، قم: پژوهشگاه علوم ‎و فرهنگ ‎اسلامی.
  8. بستانی، فوادافرام(1375)، فرهنگ ابجدی، تهران: اسلامی.
  9. پهلوان، چنگیز(1382)، پنج گفتگو، تهران: موسسه انتشارات عطایی.
  10. جعفری، محمدتقی(1359ش)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جلد پنجم، تهران: دفتر نشر فرهنگ ‎اسلامی.
  11. جوهری، اسماعیل بن ‎حماد(1376ق)، الصحاح: تاج ‎اللغه ‎و ‎صحاح ‎العربیه، بیروت: دارالعلم للملایین.
  12. راغب ‎اصفهانی، حسین ‎بن محمد(1412ق)، المفردات الفاظ القرآن، بیروت: دارالقلم.
  13. زبیدی، محمدبن ‎محمد مرتضی(1414ق)، تاج ‎العروس‎ من جواهر ‎القاموس، بیروت: دارالفکر.
  14. زمخشری، محمودبن عمر(1386)، مقدمة ‎الادب، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران.
  15. سیدبن قطب، ابن ‎ابراهیم شاذلی(1412ق)، فی ظلال القرآن، بیروت و قاهره: دارالشروق.
  16. صاحب، اسماعیل بن عباد(1414ق)، المحیط فی اللغه، تحقیق و تصحیح: محمدحسن آل یاسین، بیروت: عالم الکتب.
  17. طباطبایی، محمدحسین(1417ق)، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
  18. طریحی، فخرالدین بن محمد(1375)، مجمع البحرین، تهران: مرتضوی.
  19. عبدالباقی، محمدفؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره: دارالکتب ‎المصریه.
  20. فراهیدی، خلیل‎بن‎احمد(1409ق)، کتاب العین، قم: نشر هجرت.
  21. فیروزآبادی، محمد بن ‎یعقوب(1415ق)، القاموس‎المحیط، بیروت: دارالکتب العلمیه.
  22. قرائتی، محسن(1383ش)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس‎هایی از قرآن.
  23. ‎مردن، سیمون(1383)، «فرهنگ‎ در ‎امور جهانی» در جهانی شدن سیاست: روابط بین‎الملل در عصر نوین بین‎المللی، ج2، ترجمه گروهی از مترجمان، تهران: ابرار معاصر.
  24. مصطفوی، حسن(1430ق)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت-قاهره-لندن: دارالکتب‎العلمیه.
  25. مکارم شیرازی، ناصر(1374ش)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
  26. مهنا، عبدالله‎علی(1413)، لسان‎اللسان: تهذیب اللسان العرب، بیروت: دارالکتب العلمیه.
  27. همایون، محمدهادی(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: وزارت فرهنگ ‎و ارشاد اسلامی.
  28. Eliade’ Mircea(1986)’The Encyclopedia of Religion’Macmillan publishing company.
  29. Katzenstein’peter. J. 2011’ civilizathonal state’ secularism and religion’ in: craig —30Calhoun; mark jurgensmeyer jonathan wanatwerpen’ rethinking secularism’ oxford university press.

مقالات

  1. احمدی، ظهیر، «مفهوم‎شناسی امت در قرآن و اجتماع»، پژوهشنامه علوم و معارف قرآن کریم، ش20.
  2. بابایی، حبیب الله(1395ش)، «اربعین راهی به آن سوی تمدن».
  3. بابایی، حبیب الله(1396ش)، «تبارشناسی مفهوم تمدن در غرب جدید»، آینه پژوهش، سال بیست و هشتم، ش1.
  4. بوذری نژاد، یحیی(1391ش)، «منشأ حیات اجتماعی از منظر علامه طباطبایی»، فصلنامه علمی پژوهشی نظریه ‎های اجتماعی متفکران مسلمان، سال دوم، ش2.
  5. دژآباد، حامد مهدی و فرامرزی، «بررسی دیدگاه مفسران فریقین درباره مصداق ملک عظیم»، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات تفسیری، سال هشتم، ش29.
  6. عبداللهی، یحیی(1393ش)، «فلسفه تاریخ از منظر علامه طباطبایی»، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال یازدهم، ش1.
  7. قدسی، علی(1386)، «امت واحده در قرآن کریم»، بینات، ش54.
  8. مرادی، فاطمه(1394ش)، «تعارف و تعامل معروف دو اصل بنیادین در فرآیند ‎تمدنی»، فصلنامه علمی پژوهشی نقد و نظر، سال بیستم، ش4.
  9. مصلایی پور، عباس و ایوب پروینی، «بررسی تطبیقی مفهوم امت با تکیه بر آرای تفسیری مفسران»، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات‎تفسیری، سال هشتم، ش29.
  10. نوروزی فیروز، رسول(1394ش)، «تمدن به مثابه سطح تحلیل»، نقدونظر فصلنامه علمی پژوهشی فلسفه و ‎الهیات، سال بیستم، ش4.
  11. همایون، محمدهادی(1394)، «ملک عظیم؛ مهدویت و تمدن در قرآن کریم»، فصلنامه علمی ‎پژوهشی مشرق موعود، ش34.
  12. Tiryakian’ Edward A(2001)’ Introduction: The Civilization of Modernity and the Modernity of Civilizations’ International Sociology’ 16:277.
  13. Newman’ Jay(1979)’ Two Theories of Civilization’ Philosophy’ Vol: 54’ No: 210

[1]. عضو هسته‎ مطالعاتی پژوهشی اسلام و تمدن، مرکز پژوهش‌های اسلامی معصومیه.

[2]. )إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏( (حجر/9).

[3]. )نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء( (نحل/89).

[4]. )إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏( (بقره/120).

[5]. )فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلال( (یونس/32)، )وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون‏… فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏… فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏((مائده/ 45 و47).

[6]. )وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً( (اعراف/ 58).

[7] . )الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلاد( (فجر/ 8).

[8]. فجر/7.

[9]. )الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ * فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذاب‏( (فجر/ 11-13).

[10]. فجر/ 8.

[11]. آل عمران/ 196.

[12]. )وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِيص‏( (ق/36).

[13]. )ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا…( (غافر/ 4).

[14]. )وَ كَمْ أَهْلَكْنا… فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِيص‏( (ق/36).

[15]. ق/ 37.

[16]. )وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً…فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ‏( (نحل/ 113).

[17]. )إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها… ((اسراء/16).

[18]. )وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُل قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها… ( (انعام/123).

[19]. )وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً… ( (انبیاء/ 11).

[20]. )وکمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها… ( (قصص/ 58).

[21]. )وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها… ( (طلاق /8).

[22]. )وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ…‏ ( (اعراف/163).

[23]. )وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها… ( (اسراء/ 58).

[24]. )وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ…ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُون‏( (انعام/ 123).

[25]. )وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُم‏( (محمد/ 13).

[26]. )وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ… ( (انبیاء‎/ 74).

[27]. فجر/8.

[28]. )لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ( (آل عمران/196).

[29]. )وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا… ((اسراء/16).

[30]. )ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً… فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ( (نحل/112).

[31]. )إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّة… ( (نحل/120).

[32]. )كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ‏…( (آل عمران/ 110).

[33]. )تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ… ( (بقره/ 134 و 141).

[34]. )وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ( (قصص/ 23).

[35]. )إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً…‏ ( (نحل/120).

[36]. )قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيم‏( (ممتحنه/4).

[37]. )قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً… ( (بقره/135).

[38]. )…فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً( (نساء/54).

[39]. )كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِين…‏ ( (بقره/213).

[40]. )نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي…‏ ( (حجر/29؛ ص/72).

[41]. بنی‎آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند (سعدی).

[42]. )ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُو.. ( (مؤمنون/ 44).

[43]. )وَ لِكُلِّ أُمَّةٍرَسُولٌ…‏ ( (یونس/ 47).

[44]. )انَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا( (انسان/ 3).

[45]. )فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفا( (آل‎عمران/ 95)، )ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيف( (نحل/ 123).

[46]. )وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً …‏ ( (بقره/135).

[47]. )وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ( (زخرف/ 33).

[48]. )فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيد… ( (نساء/ 41)، )وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدا …( (نحل/ 84) و )يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم‏( (اسراء/ 71)

[49]. )…فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ( (انعام/ 42)، )…بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون‏( (اعراف/ 168).

[50]. )وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ( (اعراف/34).

[51]. )كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ كِتابِهَا‏( (جاثیه/ 28).

[52]. )زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم‏( (انعام/ 108).

[53]. )مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَة( (مائده/ 66).

[54]. )أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُون‏( (آل عمران/ 113).

[55]. )وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ…‏ ( (غافر/ 5).

[56]. )جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً( (بقره/143).

[57]. )وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏( (نحل/ 36).

پیمایش به بالا