معصومه ستودهآرانی[1]
چکیده
برنارد لوئیس پژوهشگر یهودی انگلیسی متخصص در تاریخ اسلام و تعامل میان اسلام و غرب است. او از جمله مستشرقین غربی است که تمدن اسلامی را عربی مینامد و هویت مستقلی برای آن قائل نمیشود. او تمدن اسلامی را شکل یافته از امپراطوری ها و پس از انجام فتوحات توسط عرب و غیر عرب دانسته و همه را در آن دخیل و سهیم معرفی می کند. در واقع باید گفت در نظر لوئیس تمدن اسلامی دارای اصالت نیست و او قائل به تشکیک است چرا که تفکرات یهودیان و زرتشتیان و مسیحیان و … سبب تمدن شده و همچنین این تمدن کاملاً هم اسلامی نبوده و الفاظ خارجی و غریبه پیش از اسلام وارد قرآنکریم و ادبیات دینی و تمدن اسلامی شده است. بنابراین تمدن اسلامی، گرچه در دوره قرون وسطی جهانی شد اما در نهایت تأثیر پذیر فته از تمدن مسیحی و غرب شده و دستاوردهای آن عاریت گرفته از دیگر تمدنها میباشد.
واژگان کلیدی: مفهوم، تمدن، اسلام، ماهیت، لوئیس.
مفهوم شناسی
الف ) تمدن:
واژه معادل «تمدن» در زبان لاتين (Civilization)میباشد که از(civitas) و (civis) اخذ شده و به معناى شهر است. بنابراين، هم در زبان شرقى وهم در زبان لاتين، انتساب به شهر و شهرنشين را ملاك تمدّن گرفتهاند(آلن ليرو، 1370، ص 47). از طرفی «تمدن» از «مدينه» اخذ شده و به لحاظ لفظ در معانى ذيل به كار رفته است:
- شهرنشين شدن، به اخلاق و آداب شهريان خوگرفتن .
- همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعى، اقتصادى، دينى، سياسى و مانند آن (محمّدمعين، 1350، ص 1139)
- تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت.
دیدگاه لوئیس در باب «تمدن» در تمدن اسلامی
به نظر برنارد لوئیس، در عربي، فارسي يا تركي هيچ واژهاي براي «Citizen» [شهروند]وجود ندارد. اصطلاح هم خانوادهاي كه در هر يك از اين زبانها به كار ميرود، فقط معناي «هموطن» يا «همميهن» دارد كه هيچ يك از معاني ضمني واژهي انگليسي «Citizen» را ندارد[2]. اين واژه از Ciris لاتين مشتق شده است و مفهوم Polites يوناني، به معناي كسي كه در امور polis مشاركت ميكند، را دارد. اين واژه در عربي و ديگر زبانها وجود ندارد؛ زير انديشهي آن ـ يعني شهروند به عنوان مشاركت كننده و شهروندي به عنوان مشاركت ـ وجود ندارد.
اما در عين حال، ميتوانيم عناصري را در شرع و سنت اسلامي بيابيم كه ميتواند به ايجاد شكلي از مردم سالاري كمك كند. اسلام به ادبيات سياسي خود ميبالد. از همان دوران اوليه، علماي شرع مقدس، فيلسوفان، فقها و غيره به دقت در مورد ماهيت قدرت سياسي و شيوه هاي كسب، استفاده و شايد محروميت از قدرت سياسي، و نيز وظايف و مسئوليت ها و حقوق و امتيازات دارندگان، انديشيدند(لوئیس، 1995).
از سویی دیگر لوئیس معتقد است که بر خلاف باور عمومی، اسلامِ قرون وسطا تمدنی شهری بود نه روستایی یا بیابانی. او خود گوید تاریخ اسلام، ادبیات و قوانین آن، در باب مسائل شهری و نشان دهنده اوضاع و احوال شهری است(لوئیس، 1381، ص 226).
نقد دیدگاه:
دیدگاه لوئیس ضد و نقیض یکدیگر است چرا که او از سویی دین و قانون را یکی از دستاوردهای فکری بزرگ اسلام معرفی می کند و آن را نشان دهنده ماهیت و نبوغ تمدن اسلامی می داند اما آن را فاقد قانون و قانون گذاری الهی و دستاورد زمینی انسان و ساخته و پرداخته ی ذهن و اندیشه و عقل بشری دانسته است.
او جنبه الهی و وحیانی بودن تمدن اسلامی را نادیده گرفته و قائل به این است که نسل به نسل فقها و متألهین از روی عشق و شوق بدان شاخ و برگ میدهند و قانون محصول استخراج فقها از قرآن و سنت پیامبر است.(همان،ص232). او همچنین تاریخ اسلام را شهری و متمدن معرفی کرده و از سویی دیگر اندیشه ی شهروندی و افراد مشارکت کننده را نادیده گرفته و به گفته او اصلا در تمدن اسلامی وجود ندارد و به جای آن به واژه وطن و هم میهن اشاره میکند و شهر را در فرهنگ اسلامی «تنها» اجتماع همسایهها» دانسته است و معتقد است در اسلام، دولت، دادگاه، جامعه شهری، قانون گذاری و نمایندگی وجود ندارد. و این نشان از عدم آشنایی کامل ایشان به فرهنگ و حقوق اسلامی است و حال آنکه تعیین منابع مالی برای حکومت اسلامی، قرار دادن احکام جزایی و کیفری دقیق برای مناسبات اجتماعی، تعیین مقرراتی در مورد نظم و امنیت عمومی، معابر عمومی، و … همگی شاهدی بر وجود مقوله دولت و جامعه در منظومه تفکر اسلامی است(حنایی، 1382).
ب ) دیدگاه برنارد لوئیس در باب « اسلام» در تمدن اسلامی
برنارد لوئیس امروزه کاربرد واژه اسلام را در مفاهیم مختلفی دانسته است وچنین تعریف میکند:
«اسلام» واژهای عربی است و مسلمانان و دیگران معمولا آن را«تسلیم» معنا میکنند، یعنی سرسپردن بنده به خداوند. اما «اسلام»، در شمول وسیعتر، به ویژه در کاربرد غیر مسلمان ها، معادل نه مسیحیت که عالم مسیحیت و نمایانگر تمامی تمدن سرشاری است که در سایه دین و جامعه اسلامی رشد و نمو کرد. در این محتوا معنای واژه نه آن چیزی که مسلمانان باور دارند یا انتظار میرود باور داشته باشند، بلکه آن است که بالفعل به وجود آوردند؛ به عبارت دیگر تمدن اسلامیای که تاریخ به ما میگوید و هم اکنون وجود دارد(همان،ص230).
نقد دیدگاه:
اشکال دیگر اینکه معلوم نمیکند که منظور او از «اسلام» دقیقا چیست؟ به هر صورتی آن را بیان میکند. در یک تفسیر، علوم اسلامی همچون فقه و فلسفه، جزئی از اسلام به حساب می آیند و در یک تفسیر دیگر، تنها منابع اولیه دینی، به ویژه قرآن کریم، محک و معیار داوری معرفی میشود(حنایی، 1382). یک بار از دید مسلمان ها و بار دیگر از دید غیر مسلمانان بیان میکند و تعریف جامع و کاملی از اسلام ندارد و تمدن اسلامی را رشد یافته از یک دین نمیداند.
ج) دیدگاه برنارد لوئیس در باب « تمدن اسلامی»
برنارد لوئیس تمدن اسلامی را این گونه تعریف میکند:
«در دوران عظمت امپراتوريهاي اسلامي و عرب در حوزه خاورميانـه و خاور نزديـك تمدن باشكوهي شكل گرفت كه آن را تمدن عربي می نامند»(لوئیس، 1993،ص 142).
برنارد لوئیس منشأ تمدن عربی را تنها از مهاجمان عرب و صحرایشان نمیبیند بلکه آغاز آن را بعد از فتوحات نظامی اعراب و امپراطوری آنها دانسته است و در نهایت نیز ملت های بسیاری نظیر اعراب، ایرانیان، مصریان و دیگران همکاری نمودند تا تمدن عربی ایجاد شود.(همان)
بنابراین برنارد لوئیس زبان عربی اعراب و دین مشترک را از جهت وحدت بخش بودن آن وقدرت و فتوحات نظامی را در رشد تمدن اسلامی مؤثر میداند. چنان که آن را تبیین مینماییم.
1. نقش قدرت سیاسی و نظامی
به گفته مورخان اسلامی، هنگام رحلت پیغمبر، دین او هنوز منحصر به قسمتهایی از شبه جزیره عربستان بود. اعرابی که دین به آنها نازل شده بود نیز محدود به خود بودند و فقط شاید مفرّی به سر حدّات هلال الخصیب داشتند. سرزمینهای پهناور آسیای جنوب دیگری بودند، و از حکام دیگری فرمان میبردند.
اندکی متجاوز از یک قرن پس از فوت پیغمبر، تمامی منطقه دگرگون شد و این بی تردید یکی از سریعترین و شگرفترین تغییرات سرتاسر تاریخ بشر بود. در اواخر قرن هفتم میلادی، جهانِ خارج شاهد ظهور دین و قدرت جدیدی بود، امپراتوری خلفای اسلامی در مشرق آسیا تا مرزهای هندوستان و چین و گاه تا ورای این مرزها، در غرب در امتداد کرانه جنوبی مدیترانه تا اقیانوس اطلس، در جنوب فراسوی سرزمینهای مردم سیاه پوست آفریقا، در شمال تا قلب ممالک سفید پوستان اروپا گسترش داشت.
در مغرب، بربرهای شمال آفریقا، پس از مقاومت شدید اولیه در برابر پیشتازان عرب، همدست آنان در تسخیر و استعمار اسپانیا شدند و بعدا خودشان بسیاری از سیاه پوستان جنوب صحرا را مسلمان و مستعمره خویش کردند. در مشرق، ایرانیان، پس از آنکه دولت شاهنشاهیشان از بین رفت و دستگاه موبدان از قدرت افتاد، به ساختار و معنای آیین اسلام دل بستند و کیش تازه خود را به اهالی دو رگه ترک –ایرانی آسیای مرکزی بردند.
در این میان، مردم اکثرا مسیحی آرامی زبان عراق و سوریه و فلسطین(هلال الخصیب) و عیسویان قبطی زبان مصر که سالیان متمادی تابع امپراطوری ایران با بیزانس بودند، سیطره یک امپراطوری را با امپراطوری دیگری مبادله کردند و اربابان جدید خود را کم توقع تر، با تحملتر و از همه بالاتر، پذیراتر از قدیمیها یافتند.
دگرگونی به اسلام و به غربیت در این ممالک نسبتاً آسان بود. مالیاتهای اعراب، به ویژه برای مسلمانان و همچنین سایر مردمان، کمتر از بیزانسی ها بود. دولت اسلامی بدون توجه به ظرایف شرعی مدارای قانونی یکسانی با همه فرق مسیحی داشت.
این موضوعی بود که در زمان قسطنطین مشکلات فراوانی برای عیسویان غیر ارتدکس و کلیسای آنها بوجود اورده بود و یهودیها که در حکومت پارتیان ایرانی و امپراطورهای بی دین رومی، تا اندازه زیادی از تساهل و رواداری برخودار بودند، در عهد ساسانیان و نیز رومیان مسیحی که به نسبت کم تحملتر بودند، وضع چندان مساعدی نداشتند و لذا در دولت اسلامی اعراب وضعشان به مراتب بهتر شد.
فرمانروایان عرب و سرداران سپاه انها اگرچه اکثرا شهرنشین و اهل دو شهر واحه ای مکه و مدینه بودند، از اصل و نسب بیابانیشان فاصله چندانی نداشتند و لشکریان عرب که فتوحات را تحقق بخشیدند هم بیشتر بادیه نشین بودند.
استراتژی اعراب در جنگها و در کشور گشاییهایشان تا حد زیادی متکی به کاربرد ماهرانه قدرت بیابانی بود، که یادآور بهره گیری مردم بحری مغرب زمین از قدرت دریایی خویش در بنای امپراطوریهای بعدی است.
اعراب در پهنه بیابان در موطن و مأوای خود بودند و دشمنانشان در محیطی نا آشنا. بیابان برای اعراب، دوست خودمانی و دسترس بود؛ برای دشمنانشان، برهوتی پرت و پلا، پر از سختی و مخاطرات وحشتناک – همانطور که خشکی نشینان هم از دریا هراس داشتند. برای عربها بیابان راه ارتباطی ارسال پیام، اعزام تدارکات و تجدید قوا، راه عقب نشینی در مواقع اضطرار، مصون از مزاحمت یا تعقیب دشمنان – و نیز راهی به پیروزی به هنگام موفقیت – بود.
امپراطوری اعراب در واقع ترعه سوئز خود را داشت و آن کوره راه گذر بیابانی از درون برزخ {جغرافیایی}سوئز، نقطه الحاق آسیا به آفریقا بود.
اعراب پایگاه اصلی نظامی و مرکز اداری خود را در هر مملکتی که به تصرف در میآوردند در حاشیه صحرا و بیابان قرار میدادند. و در هر کجا که شهر مناسبی از این نظر وجود داشت، مثلا دمشق، آنجا را پایتخت خود میکردند.
بسیاری اوقات هم ناچار میشدند مراکزی جدید، که بعدا شهرهای جدید شد، بسازند که جوابگوی احتیاجات سوق الجیشی و کشورگشایی آنها باشد. مهمترین این شهرهای ِپادگانی کوفه و بصره در عراق، قم در ایران، فسطاط در مصر و قیروان در تونس بود.
اینها به اصطلاح جبل الطارق و سنگاپور، بمبئی و کلکته ی اوایل امپراطوری ِ اعراب بودند. عنوانی که در عربی برای این گونه شهرها به کار میرفت «مصر»، جمع آن «امصار»، لغتی آرامی و بسیار قدیمی بود که در اصل ظاهراً معنی مرز یا حد میداد و لذا به مناطق مرزی یا ایالتی اطلاق میشد. این واژه بر حسب اتفاق در کتاب مقدس عبرانی، همچنین در زبان آرامی و عربی نام کشور مصر نیز بود. امصار در حکومت در عربی سازی ایالات نقش عمدهای داشتند. اعراب، در ایام اولیه، اقلیتی کوچک و مجزا، منتهی غالب، در امپراتوری خود بودند. مرزنشینان عرب و زبان آنها بر امصار چیره بود. هسته ی اصلی هر یک از امصار پادگانهای نظامی بود، که رزمندگان مهاجر عرب در تشکلهای عشیرهای در آن مستقر شده بودند. پیرامون این هسته مرکزی شهری مرکب از صنعتگران، دکان داران و دیگران و بیشتر از مردمی بومی، به وجود میآمد که نیازمندی های گوناگون حکام و سپاهان عرب و خانواده هایشان را برآورده میکرد.
این شهرهای حاشیهای کمکم وسعت و ثروت و اهمیت یافت و شمار فزاینده کارکنان ِمحلی در استخدام دولت عربی را در خود جا داد. اینان همه از سر اجبار زبان عربی آموختند و تحت تأثیر سلیقه، رفتار و افکار عرب قرار گرفتند. (لوئیس،1381، ص 63و64)
2. نقش زبان عربی و دین
از دیدگاه لوئیس زبان عربی ابزار اصلی بیان این تمدن عربی بود که تحت تأثیر اسلام و طرز تلقی آن از زندگی قرار داشت(لوئیس، 1993، ص 142).
عربی به عنوان زبان دین – یعنی زبان قرآن و الهیات و شرعیات- بسی فراتر از سرزمینهای عربی زبان و رفته رفته به بیرون از محدوده ی فتوحات اعراب، رفت و در بسیاری از مناطق آسیا و افریقا که هرگز زیر سلطه عرب نبود نیز تعمیم یافت.
بسط دامنه دین اسلام و امپراطوری عرب تا حدّ زیادی به یاری مردم ایالات تسخیر شده صورت گرفت، که سریعا به تعداد افزایندهای به اسلام پیوستند و امپراطوری را نیرو بخشیدند. در این امپراطوری پهناور، اسلام دین رسمی بود و زبان عربی به سرعت جای زبانهای دیگر را میگرفت و وسیله اصلی بیان زندگی عمومی میشد(لوئیس،1381، ص 62).
زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﻳﻜﻲ از زﺑﺎنﻫﺎي ﺑﺰرگ ﺗﺎرﻳﺦ و ﺗﻤﺪن ﺑﺸﺮي ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻲﮔـﺮدد. ﻋﺮﺑـﻲ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻋﺒﺮي زﺑﺎن وﺣﻲ و ﻛﺘﺐ آﺳﻤﺎﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻮرد اﺣﺘﺮام ﺻﺪﻫﺎ ﻣﻴﻠﻴـﻮن ﻧﻔـﺮ اﺳﺖ. ﻋﺮﺑﻲ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻳﻮﻧﺎﻧﻲ زﺑﺎن ﻋﻠﻢ و ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺘـﻮن ﻣﻘـﺪﻣﺎﺗﻲ و ﺣﺘـﻲ واژﮔـﺎن ﻧﻈـﺮي ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺗﻤﺪن را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲآورد. زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﻣﺜﻞ زﺑﺎن ﻻﺗﻴﻦ زﺑـﺎن ﻗـﺎﻧﻮن و ﺣﻜﻮﻣـﺖ و ﻣﻨﺒﻊ ﻧﻈﺮﻳﻪ و ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ در اﻳﻦ ﺣﻮزه اﺳﺖ. ﻋﺮﺑﻲ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ذوق و ﺳـﻠﻴﻘﻪ و ﻇﺮاﻓﺖ ﺗﻤﺪن ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺧﻮد است.
عربی ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ زﺑﺎن اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ و ﻓﺮاﻧﺴﻪ، زﺑﺎن ﻓﺮﻫﻨـﮓ وﺗﺠﺎرت، زﺑﺎن ﻋﻠﻢ وﺳﻴﺎﺳﺖ و زﺑﺎن ﺟﻨﮓ و ﻋﺸﻖ ﺑﻮده اﺳﺖ وﺣﺘﻲ اﻣﺮوزه ﻋﺮﺑﻲ ﻫﻤﺎﻧﻨـﺪ زﺑﺎن اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ و اﺳﭙﺎﻧﻴﺎﻳﻲ ﻣﻴﺮاث ﻣـﺸﺘﺮك ملتﻫـﺎي ﻣﺘﻌـﺪد و رﻳـﺴﻤﺎن وﺣـﺪتﺑﺨـﺶ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪاي ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ وﻓﻜﺮي اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮزﻫﺎ و ﻣﻮاﻧﻊ ﻣﻠﻲ، ﻣﻨﻄﻘﻪاي واﻳـﺪﺋﻮﻟﻮژﻳﻚ را در ﻧﻮردﻳﺪه اﺳﺖ(لوئیس،1993 ، ص 156).
زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﻳﻜﻲ از زﺑﺎنهاي ﺳﺎﻣﻲ اﺳـﺖ و از ﺑـﺴﻴﺎري ﺟﻬـﺎت ﻏﻨﻲﺗﺮﻳﻦ آﻧﻬﺎﺳـﺖ. ﺳﺎﻛﻨﺎن ﺷﻤﺎل ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن در دوران پیش از اﺳﻼم ﻣﺮدﻣﻲ ﺑﺪوي ﺑﻮدﻧﺪ و زﻧﺪﮔﻲ آنان ﺑﻪ ﺷﻴﻮهاي ﺑﺪوي و ﭘﺮﻣﺸﻘﺖ ﺑﻮد؛ آﻣﻮزش و پرورش ﻳﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ رﺳﻤﻲ در ﺳﻄﺢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻗﺮار داﺷﺖ و از ﺳﻨﺖ ﻣﻜﺘﻮب ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ خبری نبود. ﺑﺎ اﻳﻦﺣﺎل از زﺑﺎن ﺷﻌﺮ وﺳﻨﺘﻲ ﻏﻨﻲ ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮدﻧﺪ. ﺷﻌﺮ آﻧﻬﺎ داراي وزن و ﻗﺎﻓﻴﻪ ﻋﺎﻟﻲ، ﺑﻴﺎن رﺳﺎ و وﻳﮋﮔﻲﻫﺎي ﺻﻮري ﺧﺎص ﺷـﻌر ﻛﻼﺳﻴﻚ ﺑﻮد ﻛﻪ اﻟﮕﻮي ﺑﺴﻴﺎري از اﺷﻌﺎر ﻣﺘﺄﺧﺮ ﻋﺮﺑﻲ گردید. اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺮﺷﺎر از اﺣﺴﺎس و ﻣﺠﺎز ﺑﻮد و ﻣﺤﺪودﻳﺖ ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ آن ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮدﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ اﺑﺰاري ﺑﺮاي ﺑﻴـﺎن واﻗﻌـﻲ زﻧـﺪﮔﻲ ﺑﺎدﻳﻪﻧﺸﻴﻨﻴﺎن ﺗﺒﺪﻳﻞﺷﻮد ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﺮاب، ﻋﺸﻖ، ﺟﻨﮓ، ﺷﻜﺎر، ﻣﻨﺎﻇﺮ زﻣﺨﺖ و دﻟﻬﺮه آور ﻛﻮه و ﺑﻴﺎﺑﺎن، رﺷﺎدت ﺟﻨﮕﻲ ﻣﺮدان ﻗﺒﻴﻠﻪ و ﻓﺴﺎد و ﭘﺴﺘﻲ دﺷﻤﻨﺎن درﻫـﻢ ﺗﻨﻴـﺪه ﺑـﻮد. ﻓﺘﻮﺣﺎت اﻋﺮاب ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮدﻳﺪ ﻛﻪ زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﺑـﻪ زﺑـﺎن اﻣﭙﺮاﺗـﻮري ﺗﺒـﺪﻳﻞ ﺷـﻮد . از اﻳـﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻃﻮﻟﻲ ﻧﻜﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﻋﺮﺑﻲ زﺑﺎن ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ وﺳﻴﻊ و ﻋﻈﻴﻢ ﮔﺮدﻳﺪ.
زﺑﺎن ﻋﺮﺑـﻲ ﺑـﺴﻂ وﮔﺴﺘﺮش ﻳﺎﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ دو ﻧﻴﺎز ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻮﻳﺪ، ﺗﺎ ﺣﺪودي ﺑﺎ وامﮔﻴﺮي ﻟﻐﺎت و ﻋﺒـﺎرات ﺟﺪﻳـﺪ، ﻟﻜﻦ ﻋﻤﺪﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻜﺎﻣﻞ از درون ، ﺳﺎﺧﺖ ﻟﻐﺎت ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از رﻳشه ﻫاي ﻗـﺪیمی و دادن ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﻛﻠﻤﺎت ﻗﺪﻳﻤﻲ ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺖ؛ ﺑﺮاي ﻣﺜﺎل واژه «ﻣﻄﻠﻖ» ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ اﺳـﺖ ﻛﻪ ﺑﺮاي اﻋﺮاب ﭘﻴﺶ از اﺳﻼم ﻛﺎﻣﻼ ﻏﻴﺮ ﺿﺮوري ﺑﻮد و ﻣﻌﺎدل ﻋﺮﺑـﻲآن واژة «ﻣﺠـﺮد» اﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﻴﻐﻪ ﻣﺠﻬﻮل از «ﺟﺮَّد» ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎي ﻟﺨﺖ ﻛﺮدن و ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻛﺮدن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻌﻤـﻮلا ﺑﺮاي اﻗﺎﻗﻴﺎ ﺑﻪ ﻛﺎر میرﻓﺖ و ﺑﺎ واژهﻫﺎي «جـﺮد»، «اﻗﺎﻗﻴـﺎ»، «جریده»، «برگ»، ﻣـﺮﺗﺒﻂ وهم خانواده است.
زﺑﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﻴﻮه ﺗﻜﺎﻣﻞ ﻳﺎﻓﺖ، داراي واژﮔﺎﻧﻲ رﺳﺎ، ﻣﻠﻤﻮس و ﺗـﺼﻮﻳﺮﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ در آن ﻫﺮ واژه داراي رﻳﺸﻪاي در زﺑﺎن و ﺳـﻨﺖ اﻋﺮاب داﺷﺖ. ﺑﺪﻳﻦ ﺳﺎن اﻣﻜﺎن ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و ﺑﺪون ﻣﺎﻧﻊ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ و ﻣﻘﺎﺻﺪ ﺑﺮ ذﻫﻦ ﺑﺎ اﺳـﺘﻔﺎده از واژﮔـﺎن آﺷـﻨﺎ و ﻣﻠﻤﻮس و ﻧﻔﻮذ ﺑﻪ ﻻﻳﻪﻫﺎي ﻋﻤﻴﻖﺗﺮ ﺷﻨﺎﺧﺖ را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲآورد.
زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻳﻦﺳﺎن ﻏﻨﻲ ﮔﺮدﻳﺪه ﺑﻮد، ﻣﺪتﻫﺎ ﭘﺲ ازﺳﻘﻮط اﻣﭙﺮاﺗﻮري ﻋﺮﺑﻲ ﻧﻴـﺰ ﺗﻨﻬﺎ اﺑﺰار ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﺎﻗﻲ ماند. ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ زﺑﺎن اﻋﺮاب، ﺷﻌﺮ آﻧﻬـﺎ ﺑـﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﻣﺪل ﻛﻼﺳـﻴﻚ و دﻧﻴﺎﻳﻲ از ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﻣﻮﺟﻮد در آن ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺻﺤﻨﻪ آﻣﺪ؛ مفاهیمی دﻗﻴﻖ و ﻋﻴﻨﻲ ﺗﺎ اﻧﺘﺰاﻋـﻲ، ﻫـﺮ ﭼﻨﺪ ظﺮﻳﻒ و رﻣﺰﮔﻮﻧﻪ؛ اﻏﻠﺐ داراي ﺑﻼﻏﺖ و ﻣﻄﻨﻄﻦ ﺗﺎ ﺧﺼﻮﺻﻲ و ﺷﺨﺼﻲ، ﺧﻄﺎﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ و ﻧﺎﻣﻨﻈﻢ، ﻧﻪ ﺣﻤﺎﺳﻲ و ﻣﻨﻈﻢ؛ ادﺑﻴﺎﺗﻲ که درآن ﺗـﺄﺛﻴﺮ واژﮔﺎن و ﺻـﻮرت ﺑـﻴﺶ از انتقال صرف معانی اهمیت دارد. ﻧﻜﺘﻪ شگفت اﻧﮕﻴﺰ آﻧﻜﻪ ﻋﺮﺑﻲﺳﺎزي ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻓﺘﺢﺷـﺪه ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﻓـﺘﺢ ﻧﻈﺎﻣﻲ آﻧﻬﺎ درﮔﺴﺘﺮش ﺗﻤﺪن ﻋﺮﺑﻲ ﻧﻘﺶ داشت(همان، ص 143).
امروز، بیش از چهارده قرن پس از طلوع عصر اسلام، مدتهاست از امپراطوری خلفای عرب اثری نمانده است. ولی در کلیه ممالکی که اعراب فتح کردند – به استثنای فقط اروپا در غرب و ایران و آسیای مرکزی در شرق- شکلهای مختلف عربی گفتاری زبان محاوره مردم و عربی ادبی زبان اصلی تجارت، فرهنگ و حکومت است.(لوئیس، 1381، ص63)
تا ﻗﺮن ﻳﺎزدﻫﻢ زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬـﺎ زﺑﺎن ﺗﻜﻠـﻢ روزاﻧـﻪ ﻣﺮدم از اﻳﺮان ﺗﺎ ﭘﻴﺮﻧﻪ، ﺑﻠﻜﻪ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ اﺑﺰار ﻋﻤﺪه ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﻴﺰ ﺷﺪه ﺑـﻮد؛ زﺑﺎﻧﻲ ﻛـﻪ ﺟـﺎي زﺑﺎنﻫﺎي ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎي ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﻲ ﻧﻈﻴﺮ ﻗﺒﻄﻲ،آراﻣﻲ، ﻳﻮﻧﺎﻧﻲ و ﻻﺗﻴﻦ را ﻧﻴﺰ ﮔﺮﻓﺖ.
ﺑﺎ ﮔﺴﺘﺮش زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﺗﻔﺎوت و ﺗﻤﺎﻳﺰ ﻓﺎﺗﺤﺎن ﻋﺮب و ﻣﻠﺖﻫﺎي ﻣﻐﻠﻮب ﻛﻢرﻧﮓ ﮔﺮدﻳﺪ. ﻫﺮﭼﻨـﺪ ﻛﻠﻴـﻪ اﻓﺮادي ﻛﻪ ﺑﻪ زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﺗﻜﻠﻢ ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ و ﺑﻪ اﺳﻼم ﮔﺮوﻳﺪه ﺑودﻧﺪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ واﺣﺪ يا ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻣﻲﺷﺪﻧﺪ؛ وﻟﻲ ﻟﻔﻆ «ﻋﺮب» ﺑﺎر دﻳﮕﺮ ﻣﺤﺪود به ﺑﺎدﻳﻪﻧﺸﻴﻨﺎﻧﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ در آﻧﺠـﺎ ﺑـه دﻧﻴﺎ آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ و ﻳﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻟﻘﺒﻲ ﺑﺮاي ﻗﺸﺮ اﺷﺮاﻓﻲ ﺑـﻪ ﻛـﺎرﺑـﺮده میﺷـﺪ ﻛـﻪ اﻫﻤﻴـﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ واﻗﺘﺼﺎدي ﭼﻨﺪاﻧﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ.
درﺧﺎرج از ﻗﻠﻤﺮو ﺳﺮزﻣﻴﻦﻫﺎي ﻋﺮﺑﻲ ﺷﺪه ﻧﻴﺰ زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﭼﺸﻤﮕﻴﺮي ﺑﺮ زﺑﺎن دﻳﮕﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن داﺷت. زﺑﺎن ﻣﺮدم ﻣﺴﻠﻤﺎن اﻳﺮان، ﺗﺮﻛﻴﻪ وﺑﻌﺪﻫﺎ زﺑﺎنﻫﺎي اردو، مالایی وﺳﻮاﺣﻠﻲ زﺑﺎنﻫﺎي جدیدي ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﻂ واﻟﻔﺒﺎي ﻋﺮﺑـﻲ ﻧﮕـﺎرش ﻳﺎﻓﺘﻨـﺪ و ﺷﺎﻣل واژﮔﺎن ﻓﺮاواﻧﻲ از ﻋﺮﺑﻲ ﺑﻮدﻧﺪ؛ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ واژﮔﺎن ﻳﻮﻧﺎﻧﻲ وﻻﺗﻴﻦ در زﺑﺎن اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ، ﻛﻪ ﻗﻠﻤـﺮو، ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ و ﻣﻌﺎﻧﻲ را ﺗﺤﺖ ﺳﻴﻄﺮه ﺧﻮد درآوردهﺑﻮد. ﺑﻘﺎ و ﮔﺴﺘﺮش ﻋﺮﺑﻲ ﺻﺮﻓﺎ ً ﻣﺤﺪود ﺑﻪ خود زﺑﺎن ﻧﺒﻮد، آنﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻣـﺜﻼً در مورد زبان ﻻﺗﻴﻦ در دوران ﻗﺮون وﺳﻄﻲ درﻏﺮب ﺷﺎﻫﺪ هستیم.
ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ، سنت و ﺳﻠﻴﻘﻪ ﻋﺮﺑﻲ ﻧﻴﺰ در اﻧﺘﺨﺎب و ﺑﻴﺎن ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ ﺑﻪ ﻛﺎرﮔﺮﻓﺘﻪ شد. ﻣﺜﺎل ﺑـﺎرز آن، اﺷـﻌﺎري اﺳـﺖ ﻛـﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺗﺎ ﻗﺮن ﻳﺎزدﻫﻢ ﺑﻪ زﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ ﺳﺮودﻧﺪ و ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ آن ﺑﺎ اﺷﻌﺎر ﺳﺮوده ﺷـﺪه ﺑـﻪ زﺑـﺎن ﻓﺎرﺳﻲ در دوران ﻣﺘﺄﺧﺮ ﻛﻪ در آن اﻳﺮان اﺳﻼﻣﻲ ﺷﺎﻫﺪ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﺳﻼﻣﻲ ﻣﺴﺘﻘﻠﻲ از آن ﺧﻮد ﺑﻮد.
ﺷﻌﺮ ﻋﺮﺑﻲ اﻳﺮاﻧﻲ از ﺟﻬﺎت ﺑﺴﻴﺎري ﺑﺎ شعر اوﻟﻴﻪ ﺧﻮد اﻋﺮاب ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ؛ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل ﺑﺎ ﺳﻠﻴﻘﻪ ﻋﺮﺑﻲ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺑﻮده و ﻫﻢ اﻛﻨﻮن ﻧﻴﺰ اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ بخشی از ﻣﻴـﺮاث ﻋﺮﺑـﻲ اﻋﺮاب ﻣﻮرد ﺗﺤﺴﻴﻦ اﻋﺮاب است. اﻳـﻦ ذوق و ﺳﻠﻴﻘﻪ ﻋﺮﺑـﻲ در ﺷـﻌﺮ ﺣﻤﺎﺳـﻲ و ﻏﺰﻟﻲ دورهﻫﺎي بعد ﺷﻌﺮﻓﺎرﺳﻲ وﺟﻮد ﻧﺪارد(لوئیس، 1993، ص 143-144).
برنارد لوئیس نقش مذهب را آنچنان که در باور خود مسلمان است ندانسته تا جایی که حتی تمدن اسلام را، تمدنی کاملا اسلامی نمیداند بلکه فقط تنها به عنوان عاملی وحدت بخش در تمدن اسلامی معرفی میکند(همان، ص 142). زیرا که او نکتهی طرفه و شگفت آور امپراتوری عرب را، نه فی نفسه فتوحات نظامی آن، بلکه عربی و اسلامی کردن اقوام تسخیر شده دانسته است( لوئیس، 381،ص 64).
او این نکته را با دو ویژگی تبیین میکند. اولین ویژگیﻛﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﺎ را ﺑﻪ ﺧﻮد ﺟﻠﺐ ﻣﻲﻛﻨﺪ؛ ﻗﺪرت ﭘﺬﻳﺮش وﻫﻤﮕﻮنﺳﺎزي ﻣنحصر به فرد ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻋﺮﺑﻲ اﺳﺖ، ﻛﻪ اﻏﻠﺐ ﺑﻪ اﺷﺘﺒﺎه آن را ﺻﺮﻓﺎ ﺗﻘﻠﻴﺪي میاﻧﮕﺎرﻧﺪ.
ﻓﺎﺗﺤﺎن ﻋﺮب ﺑﺮاي اوﻟﻴﻦ ﺑﺎر در ﺗﺎرﻳﺦ، ﺳﺮزﻣﻴﻦﻫای وﺳﻴﻌﻲ از ﻣﺮزﻫﺎي ﻫﻨـﺪ و ﭼـﻴﻦ ﺗـﺎ ﻣﺮزﻫﺎي ﻳﻮﻧﺎن، اﻳﺘﺎﻟﻴﺎ و ﻓﺮاﻧﺴﻪ را ﻣﺘﺤﺪ ﻛﺮدﻧﺪ. البته اﻋﺮاب ﻣـﺪت ﻛﻮﺗـﺎﻫﻲ ﺑـﺎ اﺳـﺘﻔﺎده از ﻗﺪرت ﻧﻈﺎﻣﻲ و ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺧﻮد و ﺑﺮاي ﻣﺪت ﻣﺪﻳﺪي ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از زﺑﺎن و دﻳﻦ ﺧﻮد ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ در ﺟﺎﻣﻌﻪاي واﺣﺪ دو ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺘﻀﺎد را ﻛﻨﺎر ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻗﺮار دﻫﻨﺪ.
اﻳﻦ دو ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻋﺒﺎرت ﺑﻮدﻧﺪ از ﺳﻨﺖ ﻋﺼﺮ ﻃﻼﻳﻲ و ﺳﻨﺖ ﻣﺘﻨﻮع ﻣﻮﺟﻮد در ﺣﻮزه ﻣﺪﻳﺘﺮاﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﻳﻮﻧﺎن، روم، اﺳﺮاﺋﻴﻞ و ﺧﺎور ﻧﺰدﻳﻚ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﻲ؛ به علاوه ﻓﺮﻫﻨﮓ وﺗﻤﺪن ﻏﻨﻲ اﻳﺮان ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺷﻴﻮه ﺗﻔﻜﺮ و زﻧﺪﮔﻲ ﺧﺎص آن و رواﺑﻂ ﭘﺮﺑﺎري ﻛـﻪ ﺑـﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎي ﺧﺎور دور داﺷﺖ. از ﻫﻤﺰﻳﺴﺘﻲ ﻣﻠﺖﻫﺎي ﺑﺴﻴﺎر و اﻳﻤﺎنﻫﺎ و ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎي ﻣﺘﻌﺪد در ﻣﺤﺪوده جامعه اﺳﻼﻣﻲ، ﺗﻤﺪن ﺟﺪﻳﺪي ﭘﺎ ﺑﻪ ﻋﺮﺻﻪ وﺟﻮد ﮔﺬاﺷﺖ، ﻛﻪ اﮔﺮ ﭼﻪ از ﺣﻴﺚ ﻣﻨﺸﺄ و ﺧﺎﻟﻘﺎن آن ﻣﺘﻨﻮع ﺑﻮد، اﻣﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺧﺎص اﺳﻼم ﺑﺮ ﺗﻤﺎم ﻧﻤﻮدﻫﺎي آن ﺗﺄﺛﻴﺮ ﮔﺬاﺷﺖ.
از اﻳﻦ ﺗﻨﻮع ﺟﺎﻣﻌﺔ اﺳﻼﻣﻲ، وﻳﮋﮔﻲ دوم ﻳﻌﻨﻲ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﺴﺒﻲ ﻛﻪ در آن ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻲﺷﻮد و ﻧﻈﺮ ﻧﺎﻇﺮان اروﭘﺎﻳﻲ را ﺑﻪ ﺧﻮد ﺟﻠﺐ ﻛﺮده اﺳﺖ. ﺑـﺮﺧﻼف ﺗﻤﺪنﻫﺎي ﻣﻌﺎصر ﻏﺮﺑﻲ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻗﺮون ﻣﻴﺎﻧﻪ اﺣﺴﺎس ﻧﻴﺎز ﻧﻤﻲﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﻤﺎن ﺧﻮد را ﺑﺎ زور ﺑﺮ ﺗﻤﺎم ﻛﺴﺎﻧﻲ حاکمیّتشان ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺤﻤﻴﻞﻛﻨﻨﺪ.
ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ دﻳﮕﺮ ادﻳﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎور ﺑﻮدﻧﺪ ﻛـﻪ آﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﻋﺘﻘﺎدات ﻣﺘﻔﺎوت دارﻧﺪ، زﻣﺎن ﻣﻨﺎﺳﺒﻲ در آﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺳﻮﺧﺖ؛ ولی برخلاف ادﻳﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ دﻟﻴﻠﻲ ﺑﺮاي ﺗﺴﺮﻳﻊ در اﺟﺮاي اﺣﻜﺎم آﺳﻤﺎﻧﻲ در اﻳﻦ دﻧﻴﺎ ﻧﻤﻲدﻳﺪ.
اﺳﻼم در اﻏﻠﺐ ﻣﻮارد ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ دﻳﻦ ﻏﺎﻟﺐ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺎﺷﺪ. اﻛﺘﻔﺎ ﻣﻲﻛﺮد؛ وﻟﻲ ﻣﻘﺮرات ﺣﻘﻮﻗﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ معینی ﺑﻪدﻟﻴﻞ ﺗﻮﻓﻖ ﺧﻮد ﺑﺮ ﭘﻴﺮوان دﻳﮕﺮ ادﻳﺎن وﺿﻊ ﻣﻲﻧﻤﻮد و ﺑا اﻳـﻦ ﻋﻤـﻞ ﺑـﻪ ﺷـﻜﻞ ﻣﺆﺛﺮي اﻳﻦ ﺑﺮﺗﺮي ﺧﻮد را ﮔﻮﺷﺰد ﻣﻲﻛﺮد. از دﻳﮕﺮ ﺟﻨﺒﻪﻫﺎ ﻳﻌﻨﻲ اﻗﺘﺼﺎدي، ﻣﺬﻫﺒﻲ و ﻓﻜﺮي آﻧﻬﺎ را آزاد ﻣﻲﮔﺬاﺷﺖ و اﻳﻦ اﻣﻜﺎن را ﺑﺮاي آﻧﻬﺎ ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲﻧﻤﻮد ﻛﻪ ﺳﻬﻤﻲ در ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺮ ﻋﻬﺪه ﮔﻴﺮﻧﺪ.
نقد دیدگاه:
برنارد لوئیس نیز مانند پارهای از مستشرقان برای نفی جنبه ی الهی تمدن اسلامی و بشری نشان دادن آن، تمدن اسلامی را تمدن عربی خوانده، که گاه در این گونه تحلیلها رد پای انگیزههای سیاسی نیز به چشم میخورد(الویری،1383، ص8).
لوئیس بسیاری از مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان را نیز در زمره خالقان تمدن عربی معرفی میکند و ادعا دارد که این تمدن کاملا هم اسلامی نبود(لوئیس، 1993، ص 144). این بیان او، حکایت از زمینی دانستن اسلام و دستاورد بشری آن داشته و جنبه الهی بودن و وحیانی بودن تمدن اسلامی را نفی می کند و از سویی اصالت تمدن اسلامی را قبول ندارد. اگرچه لوئیس زبان و دین و قدرت سیاسی را عواملی در پیشرفت تمدن عربی دانسته اما آن را محدود به زمان و مکان کرده و تاریخ مصرف آن را تمام شده اعلان میکند و هم این که آنها مورد نفوذ عوامل خارجی قرار گرفته است که در نتیجه گیری بیشتر به آن خواهیم پرداخت.
د) طیفبندی تمدن اسلامی – عربی در دیدگاه لوئیس
1- تمدن سنتی و باستانی
2-تمدن قرون وسطی وانتقال به تمدن جدید
برنارد لوئیس برای تمدن سنتی اسلام صورهایی را بیان میکند:
در کنار محلات شکل گرفته از خانههای تک خانواری، چشم انداز شهری تمدن سنتی اسلام دارای شبکه ای از کانونهایی گسترده در سطح شهر بود، به شکل مراکز مذهبی متعصبی که محل بیعت و عینیت یافتن صور اعتقادی طبقه متوسط شهری بود.
درون جامعه اسلامی این صور قرن به قرن تفاوت میکرد:
- در اوایل اسلام، این صورتها قومی و قبیلهای بودند.
- از قرن سوم به صورت مذاهب راست کیشانه
- از قرن چهارم سنی و شیعی
- از قرن ششم غالبا صوفیانه شدند(برنارد لوئیس و اُلگ گرابار،1390، ص 31).
نقد دیدگاه:
برنارد لوئیس صور اعتقادی را به طبقه متوسط شهری محدود میکند و اشاره به این دارد که مقامات و طبقات اشراف و بالا دستی و قدرتمند با مسائل دینی کاری نداشته و اصلا برایشان هیچ اهمیتی ندارد و صف آنان را در تمدن اسلامی از دیگران جدا میکند.
2- تمدن قرون وسطی و انتقال به تمدن جدید
اسلام خود، بنا به درک مسلمانان، مترادف با تمدن بود و بیرون از مرزهای آن فقط بربرها و کفار زندگی میکردند. این درک از خود و دیگران اگر نه همه ی تمدنها- یونان، رم، هند، چین و نمونه های متأخرتر- شامل بیش ترشان میشد. این ادعای مسلمانان در دورانی بین افول عصر باستان و طلوع تجدد، یعنی دورانی که در تاریخ اروپا به سدههای میانه شهرت دارد، خالی از توجیه نبود و اسلام توانست تمدنی جهانی، چند قومی، چند نژادی، چند ملیتی و حتی شاید میان قارهای را پدید آورد(لوئیس، 1383، ص 6).
تمدن اسلامی اولین تمدنی بود که میتوان آن را از این جهت که افراد و اقوام و فرهنگها و قارههای گوناگون را در بر میگرفت جهانی نامید. اسلام نه تنها آسیایی و آفریقایی بود، بلکه اروپایی نیز تلقی میشد (لوئیس،1380،ص 12).
چنانکه گفته شد در دیدگاه لوئیس جهان اسلام در آغاز قرون وسطا بین المللی، چند قومی، چند نژادی، حتی میتوان گفت چند قاره ای بود. به گفته دلنشین گواتنِ[3] فقید، جهان اسلام «تمدن بینابینی» بود؛ بینابینی هم در زمان و هم در مکان.
سرحداتش در اروپای جنوبی، در افریقای مرکزی، در جنوب و جنوب شرقی و در شرق آسیا قرار داشت و عناصری از تمامی اینهارا در خود پذیرفته بود. از حیث زمان نیز، بینابینِ عهد باستان و دوران جدید بود و میراث مشترک یونانی و یهودی – مسیحی با اروپا را در خود داشت و آن را با عواملی از سرزمینها و فرهنگهای دورتر غنی میساخت.
درگذر از عصر یونان باستان به دوران جدید، از راههای مختلف پیش روی بشر، این تمدن اسلامی عرب – و نه تمدن یونانی – لاتینی مسیحیت – بود که پیشرفت به سوی تمدنی نوین و جهانی را از هر جهت نوید میداد. با همه این احوال، این فرهنگ فقیر، کوته نظر و تک رنگ اروپای مسیحی بود که روزبه روز بیشتر قدرت یافت و حال آنکه تمدن اسلامی خاورمیانه از خلاقیت، جنب و جوش، توش و توان افتاد.
تحولات سالیان بعد این منطقه همه تحت الشعاع آگاهی افزایندهای از این کاستی، جست و جوی علل آن و آرزوی شدیدی برای باز آوردن حشمت و شوکت گذشته بوده است.
نقد دیدگاه:
البته او فقط در مقطع تاریخ قرون وسطا آن را تمدن جهانی معرفی کرده و اذعان دارد که در قرون وسطا اروپا در مقایسه با کشورهای اسلامی تمدنی بسیار نازل از نظر مادی و معنوی داشت.(لوئیس، 1380، ص 15) وی معتقد است که در واقع تمدن اسلامی در دوره اولیه ی خود بیشتر به نظر میرسد که وظیفه انتقال از دورهی باستان مشترک به دوره ی جدید مختلف را به عهده داشته باشد. مقایسه ی قرون وسطای مسیحی و قرون وسطای اسلامی به خوبی نشان می دهد که جهان اسلام مسیر بهتری را از تمدن باستان تا تمدن جدید عرضه میکند(لوئیس،1380، ص 17).
برتری تمدن غرب بر تمدن عرب
ﻧﺴﺨﻪ ﺟﺪﻳﺪ اﺳﻼم ﺑﻪ ﻣﺪت ﻫﺰار ﺳﺎل ﺑﻪ ﻃﻮر ﺟﺪي ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﺪ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻏﺮب در ﻗﺮون ﻧﻮزدﻫﻢ و ﺑﻴﺴﺘﻢ ﻛﻞ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺳﻨﺘﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﻲ و ﻣﺪلﻫﺎي ﺗﻔﻜﺮآن را، ﻛﻪ رﻗﻴﺐ ﻏﺮب ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺮه اﻧﺪاﺧﺖ. به نظر وی، مسلمانان در تلاش برای پاسخ به این پرسش هستند که چگونه غرب گوی سبقت را از آنان ربود؛ شکوه و عظمت تمدن اسلامی را تحت الشعاع قرار داد و به گسترش دامنه تسلط و همینه خود پرداخت؟
لوئیس معتقد است که واکنش دنیای اسلام، واکنشی خشم آلود، بنیادگرایانه و همراه با حرکتهای تروریستی بوده است و این واکنشها، دنیای اسلام را که روزگاری سرآمد و پیشروی تمدن جهانی بود؛ بیش از پیش در برابر غرب، منفعل و جامانده ساخته است.
لوئیس در پاسخ به این سؤالات به این نکته هم اشاره میکند که مسلمانان برای قرنها و در همه زمینهها نسبت به غرب پیشرو بودند. آنها در صنعت، ادبیات، مبادلات تجاری و فرهنگی مقام اول را داشتند و با ترکیب دو تمدن ایران و یونان و اضافه کردن خلاقیتهای خود به آن تمدن عظیم و شکوهمندی را به وجود آوردند.
او از دست دادن چنین تمدن شکوهمندی را موجب احساس سرافکندگی مسلمانان میداند. این که چه عواملی باعث رکود این تمدن بزرگ شد؟ سؤالاتی است که مسلمانان برای آن پاسخی نیافته اند (دهقانی،1383 ، ص 378).
او رهبری تمدنی مسلمانان را از دست رفته دانسته و پسرفت آنان را در جهان نو قطعی و تمدن اسلامی را عقب مانده و در حال سقوط معرفی میکند: «در طول قرن بیستم، بر خاورمیانه و قطعا همه ی سرزمینهای اسلامی کاملا معلوم شد که برای مسلمانان وضع ناخوشایندی پیش آمده است. جهان اسلام در مقایسه با رقیب هزار ساله ی آن-مسیحیت-فقیر ، ضعیف و واپس مانده است. در طول سدههای نوزدهم و بیستم ، برتری و از این رو سلطه ی غرب برای همه آشکار شد و مسلمانان میدیدند که چگونه غرب همه ی جنبههای زندگی عمومی و -حتی دردناک تر – زندگی خصوصی آنان را تسخیر کرده است.(لوئیس،1383،ص 219 )
دیدگاه برنارد لوئیس در دﺳﺘﺎوردهای تمدن اسلامی
شعر و هنر اسلامی عاریت گرفته از غیر اعراب است
به نظر او ﺑﻪ ﺑﺎور ﺧﻮد اﻋﺮاب، ﻋﺎﻟﻲﺗﺮﻳﻦ دﺳﺘﺎورد آﻧﻬﺎ از ﺣﻴﺚ ﺗﺮﺗﻴـﺐ زﻣـﺎﻧﻲ، ﺷـﻌﺮ و ﻫﻨـﺮ ﺑﻴـﺎن اﺳﺖ. در دوران ﺑﻨﻲﻋﺒﺎس ﺷﻌﺮ ﻋﺮﺑﻲ ﺑﺎ ﺗﻼش ﺑﺴﻴﺎري از ﻏﻴﺮ اﻋﺮاب، ﺑﻪ وﻳﮋه اﻳﺮاﻧﻴﺎن، ﻏﻨﻲﮔﺮدﻳد. ﻫﻨﺮاﺳﻼﻣﻲ ﺗﺎ ﺣﺪ زﻳﺎدي ﻣﺪﻳﻮن ﺗﺄﺛﻴﺮات و ﺗﻼشﻫﺎي اﻳﺮاﻧﻴﺎن و ﭼﻴﻨﻲﻫﺎﺳﺖ. در ﺣﻮزه ﻫﻨﺮﻫﺎي ﺗﺰﻳﻴﻨﻲ و ﺻﻨﻌﺘﻲ ﺷﺎﻫﺪ ﻣﺸﺮب ﺗﻠﻔﻴﻖ و ﻧﻮع آوري در ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﻲﻫﺴﺘﻴﻢ. ﺑﺮ روي دﻳﻮارﻫﺎي ﻗﻠﻌﻪﻫﺎي ﺑﻨﻲاﻣﻴﻪ در ﺳﻮرﻳﻪ و وﺳﺎﻳﻞ ﺧﺎﻧﮕﻲ و اﺑﺰارﻫﺎي ﺑﻪ دﺳﺖ آﻣﺪه در ﺣﻔﺎريﻫﺎ در ﻋﺮاق و ﻣﺼﺮ ﺷﺎﻫﺪ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ اﻋﺮاب اﺑﺘﺪا آﺛﺎر ﻫﻨﺮي ـ و ﺣﺘﻲ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪان را از دﻳﮕﺮ ﺗﻤﺪنﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﺎرﻳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﺳﭙﺲ ﻣﺴﺘﻘﻼً از آﻧﻬﺎ ﺗﻘﻠﻴﺪ ﻛﺮدﻧﺪ و ﺑﺎﻷﺧﺮه آن را ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﭼﻴﺰي ﺟﺪﻳﺪ، اﺻﻴﻞ و زاﻳﺎ ﻧﻤﻮدﻧﺪ؛ ﺑﺮاي ﻣﺜﺎل ﻳﺎﻓﺘﻪﻫﺎي ﺳـﻔﺎﻟﻴﻦ ﻗـﺮن ﻧﻬـﻢ در ﻋﺮاق ﺣﺎﻛﻲ از وﺟﻮد ﻫﻤﺰﻣﺎن ﻣﺤﺼﻮﻻت ﻫﻨﺮي ﺑﻴﺰاﻧﺲ و ﺳﺎﺳﺎﻧﻴﺎن در ﻛﻨﺎر ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ و ﻧﻴﺰ اﻗﻼم وارداﺗﻲ از ﭼﻴﻦ و ﻣﺤﺼﻮﻻت ﻣﺤﻠﻲ ﺗﻘﻠﻴﺪ ﺷﺪه از اﻳﻦ اﻗﻼم و ﻧﻴﺰ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺟﺪﻳﺪ و ﻏﻴﺮﺗﻘﻠﻴﺪي اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﺠﺮﺑﻪ و ﻣﺪلﻫﺎي وارداﺗﻲ و ارﺛﻲ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ.
ﻳﻜـﻲ از دﺳﺘﺎوردﻫﺎي ﺧﺎص ﻫﻨﺮ اﺳﻼﻣﻲ، ﻫﻨﺮ ﺳﻔﺎﻟﮕﺮي ﭘﺮآب و ﻟﻌﺎب و زﻳﺒﺎﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در دوران اﺳﻼم از ﻋﺮاق ﺗﺎ اﺳﭙﺎﻧﻴﺎ ﮔﺴﺘﺮده ﺷﺪ. همچنین ﺻـﻨﻌﺘﮕﺮان اﻣﭙﺮاﺗـﻮري اﺳﻼﻣﻲ، ﻓﻨـﻮن ﻓﻠﺰﻛﺎري، ﻧﺠﺎري، ﺳﻨﮕﺘﺮاﺷﻲ، ﻋﺎج، ﺷﻴﺸﻪﮔﺮي وﺑـﺎﻻﺗﺮ از ﻫﻤـﻪ اﻳﻨﻬـﺎ ﺻـﻨﻌﺖ ﻧـﺴﺎﺟﻲ و ﻓﺮش را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺷﻴﻮه اﺑﺘﺪا ﺑﻪ ﻋﺎرﻳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﺗﻘﻠﻴﺪ و ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﺳﺒﻚﻫﺎي ﺧﺎص و ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺟﺪﻳﺪ ﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ. همچنین ﻣﻔﻬﻮم ﻛﺘﺎب در ﻗﺎﻟﺐ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪاي از ﺻﻔﺤﺎت ﺑﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺎﻓﻲ ﺷﺪه ﻛﻪ ﺣﺎوي ﻋﻨﻮان، ﻣﻮﺿﻮع اﺑﺘﺪا و اﻧﺘﻬﺎ و ﺑﻌﻀﺎ ﺗﺼﺎوﻳﺮ و ﺗﺰﺋﻴﻨﺎت اﺳﺖ ﻧﻴﺰ از ﺗﻤـﺪنﻫـﺎي ﭘﻴـﺸﻴﻦ وارد اﺳﻼم ﺷﺪ. در اﺑﺘﺪا آﺛﺎر ادﺑﻲ ﻋﺮب ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺷﻔﺎﻫﻲ و ﻧﻘﻞ ﻗﻮل ﻣﻨﺘﻘﻞ و ﻧﺸﺮ ﻣﻲﮔﺮدﻳﺪ و ﺑﺮاي ﻣﺪت زﻣﺎن ﻣﺪﻳﺪي ﻛﻼم ﺷﻔﺎﻫﻲ ﺗﻨﻬﺎ وﺳﻴﻠﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﻧﺸﺮ ﺑﻮد. ﺑﺎ اﻓـﺰاﻳﺶ ﺣﺠﻢ آﺛﺎر ادﺑﻲ، ﻧﮕﺎرش آﺛﺎر ﻻزم ﮔﺮدﻳﺪ و ﻫﻨﺮﻣﻨﺪان ﺑﻪ ﺗﻬﻴﻪ ﭘﻴﺶﻧﻮﻳﺲ، ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ و اﻣﻼي آﺛـﺎر ﺧﻮد ﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ و ﻛﺎﺗﺒﺎﻧﻲ را ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و در ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﻛﺘﺎبﻧﻮﻳﺴﻲ ﭘﺮداﺧﺘﻨـﺪ. اﻳﻦ روﻧﺪ ﺑﺎ اﺧﺘﺮاع ﻛﺎﻏﺬ از ﺳﻮي ﭼﻴﻨﻲﻫﺎ در ﻗﺮن ﻫﺸﺘﻢ آﺳﺎنﺗﺮ ﮔﺮدﻳﺪ(لوئیس ، 1993، ص 148).
قرآنکریم و ادبیات دینی به عنوان سندی متحول شده و تغییر یافته در اسلام است
ﻗﺮآن ﺧﻮد اوﻟﻴﻦ ﺳﻨﺪ ادﺑﻴﺎت ﻣﻨﺜﻮر ﻋﺮب اﺳﺖ در ﻗﺮون اوﻟﻴﻪ ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ اﺳﻼم ادﺑﻴـﺎت ﺷﺎﻫﺪ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﻫﻢ ﻧﺜﺮ و ﻫﻢ ﻧﺜﺮ ﻣﺴﺠﻊ ﺑﻮد، به علاوه ﺳﺮﺷﺎراز ﻧﻮشتهﻫﺎي زﻳﺒـﺎي ﻫﻨـﺮي و رﺳﺎﻟﻪﻫﺎ ﺑﻮد. ادﺑﻴﺎت دﻳﻨﻲ ﺗﺤﺖ ﻧﻔﻮذ ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ و ﻳﻬﻮدﻳﺖ، ﺑﻪ وﻳﮋه در دوران اوﻟﻴﻪ ﺑـﻮد. به علاوه ﻛـﻪ ﻣﺘﻮن ﺑﺴﻴﺎري ﻛﻪ داراي اﻋﺘﺒﺎر ﻣﺸﻜﻮك ﻳﺎ ﻳﻬﻮدي ﺑﻮدﻧﺪ ﻧﻴـﺰ وارد ﺳـﻨﺖ ﮔﺮدﻳﺪﻧﺪ .ﻣﺘـﻮن ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ اﻟﻬﻴﺎت ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ ﺳﺮﻳﺎﻧﻲ و ﺳﭙﺲ ﺗﺤـﺖ ﺗـﺄﺛﻴﺮ ﺗﻔﻜـﺮ ﻳﻮﻧـﺎﻧﻲ ﺷـﻜﻞ ﮔﺮﻓﺖ. ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻳﻮﻧﺎن در ﻓﻠﺴﻔﻪ و ﻫﻤﻪ ﻋﻠﻮم رﻳﺎﺿﻴﺎت، ﻧﺠﻮم، ﺷﻴﻤﻲ، ﻓﻴﺰﻳﻚ، ﺗﺎرﻳﺦﻃﺒﻴﻌﻲ و ﭘﺰﺷﻜﻲ ﺑﺴﻴﺎر ﺑﻨﻴﺎدي ﺑود(همان،ص152).
نتیجهگیری
در تحقیق حاضر باید گفت که ماهیت و مفهوم تمدن اسلامی در دیدگاه برنارد لوئیس اصالت نداشته و او آن را به عنوان تمدنی مستقل نمی پذیرد و دیگر ملل و ادیان را در آن شریک میداند و قائل به تحریف اسلام و ادبیات دینی بوده و قائل به تشکیک در تمدن اسلام است و برتری را به تمدن غرب میدهد. در پایان مباحث جمع بندی به شرح ذیل است:
عربی خواندن تمدن اسلامی
برنارد لوئیس نیز مانند پاره ای از مستشرقان تمدن اسلامی را تمدن عربی خوانده، که گاه در این گونه تحلیلها رد پای انگیزه های سیاسی نیز به چشم می خورد.
تشکیک در اصالت تمدن اسلامی
برنارد لوئیس مسأله تمدن اسلامی را منتفی میداند زیرا اولا تمدن اسلامی را متشکل یافته از امپراطوریهای عربی و اسلامی دانسته و تمدن عربی را تنها از رهبریت اعراب در صحرا نمیداند بلکه پس از فتوحات و با تعاون و همکاری گروه های بسیاری نظیر عرب و فارس و مصریها و غیر آنها است. از سویی دیگر این تمدن اسلامی محض نیست زیرا که بسیاری از نصاری و یهود و زرتشتیان در آن سهیم هستند و عناصر و تفکرات متعدد وجود دارد(مطبقانی، 1416، ص 363).
برنارد لوئیس همچنین معتقد است که دو ﻣﻮﻫﺒﺖ اﻋﺮاب، ﻳﻌﻨﻲ زﺑﺎن و دﻳﻦ آﻧﻬﺎ، از همان آغاز از نفوذ عوامل بیرونی در امان نبود. واژﮔﺎن ﺧﺎرﺟﻲ ﺣﺘﻲ در ﺷﻌﺮ ﭘﻴﺶ از اﺳﻼم و در ﻗﺮآن وﺟـﻮد دارد و ﺗﻌﺪاد اﻳﻦ واژﮔﺎن در دوران ﻓﺘﻮﺣﺎت اﺳﻼم ﺑﺴﻴﺎر ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ.
اﺻﻄﻼﺣﺎت اداري از زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﻲ و ﻳﻮﻧﺎﻧﻲ، اﺻﻄﻼﺣﺎت دﻳﻨﻲ و ﻣﺬﻫﺒﻲ از زﺑﺎن ﻋﺒﺮي وﺳﺮﻳﺎﻧﻲ و اﺻﻄﻼﺣﺎت ﻋﻠﻤﻲ و فلسفی از یونانی مبین تأثیر وسیع تمدن های باستانی آن منطقه بر تمدن جدید در حال تولد است.
ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﻲ دوران ﻛﻼﺳﻴﻚ، ﺟﺎﻣﻌﻪ اي داراي ﺗﻮﺳﻌﺔ ﭘﻴﭽﻴﺪه اي ﺑـﻮد ﻛﻪ در درون ﺧﻮد ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻣﺘﻌﺪدي ﺑﺎ ﻣﻨشأﻫﺎي ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن داﺷﺖ: ﺗﻔﻜﺮات ﻣﺴﻴﺤﻲ، ﻳﻬﻮدي و زردﺷﺘﻲ از ﻧﺒﻮت، دﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ، آﺧﺮت و ﻋﺮﻓﺎن و ﺑﺎﻷﺧﺮه شیوههای اداري وحکومتی ساسانیان و بیزانس. ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮان ﮔﻔﺖ ﻛﻪ مهمترین آنها ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻳﻮﻧـﺎﻧﻲ ﻣـآبی ﺑـﻪ وﻳـﮋه در ﻋﻠﻢ، ﻓﻠﺴﻔﻪ، ﻫﻨﺮ و ﻣﻌﻤﺎري و ﺗﺎ ﺣﺪودي ﻛﻤﻲ در ادﺑﻴﺎت است.
ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻳﻮﻧﺎﻧﻲ ﻣـآبی ﺑﻪ ﻗﺪري ﻋﻈﻴﻢ اﺳﺖ ﻛﻪ از اﺳﻼم، در ﻛﻨﺎر ﻳﻮﻧﺎن و ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ ﻻﺗﻴﻨﻲ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان وارث ﺳﻮم ﻧﺎم ﻣﻲﺑﺮﻧﺪ. البته یونانی مآبی اسلام از نوع یونانی مآبی خاور نزدیک و ﻣﺘـﺄﺧﺮ اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﺗـﺎ ﺣﺪودي ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺗﻤﺪن ﻣﺴﻴﺤﻲ و آراﻣﻲ رﻧﮓ و ﺟﻠﻮه ﺷﺮﻗﻲ ﺑـﻪ ﺧـﻮد ﮔﺮﻓـﺖ و اﻣﺘـﺪاد ﻻﻳﻨﻘﻄﻊ ﻋﻬﺪ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﻣﺘﺄﺧﺮ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﻛﺸﻒ ﻣﺠﺪد آﺗﻦ ﻛﻼﺳﻴﻚ در ﻏﺮب(همان، ص 364). بنا براین برنارد لوئیس تمدن اسلامی را اصیل ندانسته بلکه حتی تأثیر پذیرفته از تمدن مسیحی هم دانست.
فهرست منابع
کتاب:
- بیرو، آلن(1370)، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه: باقر ساروخانى، تهران:کیهان.
- گرابار، الگ(1390)، شهر در جهان اسلام، ترجمه: مهرداد وحدتی دانشمند، بصیرت.
- لوئیس، برنارد(1380)، برخورد فرهنگها، ترجمه: بهمن دخت اویسی، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.
- ـــــــــــ (1381)، خاورمیانه: دو هزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز ، ترجمه: حسن کامشاد، تهران: نشر نی.
- ـــــــــــــ (1383)، مشکل از کجا آغاز شد ؟ تأثیر غرب و واکنش خاورمیانه، ترجمه: شهریار خوّاجیان ،تهران: اختران
- مطبقانی، مازن بن صلاح (1416 /1995)، الاستشراق و الاتجاهات الفکریه فی التاریخ الاسلامی: دراسه تطبیقه علی کتابات برنارد لوئیس، مطبوعات مکتبه الملک فهد الوطنیه، ریاض.
- معین، محمد (1350)، فرهنگ معین، ج1، تهران: انتشارات امیرکبیر.
مقالات:
- الویری، محسن(1383)، «رابطه اسلام و ایران؛ رویکرد تمدنی»، مجله تاریخ اسلام، شماره 20.
- جمشیدیها، غلام رضا(1387)، «تمدن اسلامی»( ترجمه تمدن اسلامی در کتاب اعراب در تاریخ برنارد لوئیس)، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره مسلسل 33-34.
- دهقانی، فهیمه(1383)، «نقد و بررسی کتاب نفوذ غرب و واکنش خاورمیانه از برنارد لوئیس»، مشکل از کجا آغاز شد؟ تأثیر غرب و واکنش خاورمیانه، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 24.
- لوئیس، برنارد، (1995)، مروری تاریخی بر اسلام و دموکراسی آزادی خواهانه، ترجمه فرهاد ساسانی، پگاه حوزه، شماره 13.
- ـــــــــــــ (1382)، اسلام و مردم سالاری لیبرال، ترجمه سعید حنایی ، مجله بازتاب اندیشه، شماره 38 .
انگلیسی:
- Lewis, Bernard 1993, The Arabs in History, oxford university press
- Lewis, Bernard 1991, The world of ISlam, oxford university press
[1] . عضو هسته مطالعاتی پژوهشی اسلام و تمدن، مرکز پژوهشهای اسلامی معصومیه.
[2]. جالب اينجاست كه بنظر ميرسد واقعا واژهي «شهروند» كمابيش به عنوان معادلي براي «Citizen» است.(مروري تاريخي بر اسلام و دموكراسيآزاديخواهانه، فرهاد ساساني)