رقیه روزبه
چکیده
در شریعت اسلام دروغگویی به عنوان یک عمل غیر اخلاقی، مذموم و ناپسند شمرده شده است؛ اما بر طبق آموزه های دینی در برخی موارد دروغگویی جایز شمرده شده است که در عرف عامی به «دروغ مصلحتی» مشهور گشته است. دروغ مصلحت آمیز یعنی دروغی که به خاطر ضرورت که شامل سه مورد کلی: اکراه، اضطرار و دوران امر بین دو محذور است؛ گفته می شود. در برخی روایات به دلیل مصلحت و دفع مفسدت دروغ را جایز شمرده اند برخی با استفاده از این مسوغ ها قائل شده اند که حاکمان اسلامی به خاطر مصلحت می توانند دروغ بگویند. ضمن تبیین جایگاه مصلحت در حکومت، و با توجه به سیره ی عملی امیرمؤمنان علی ع در حکومت، مشخص می گردد که یکی از اصول اساسی در حکومت، اخلاق و اجرای آن در سراسر جامعه است و هیچ مصلحتی بالاتر از صداقت در حکومت نیست و هیچ مسوغی برای حاکمان اسلامی در دروغ مصلحتی وجود ندارد. بنابراین زمانی که دروغ مصلحتی برای حاکمان جایز نباشد، برای حاکمیت نیز جایز نخواهد بود.
واژگان کلیدی: اخلاق، دروغ مصلحتی، مصلحت، حاکمان اسلامی
مقدمه
یکی از ارکان و شرایط زندگی اجتماعی و تکامل هر ملتی اخلاق است. اخلاق با خلقت بشر زاییده شده و هیچ خردمندی نیست که منکر ارزش های اخلاقی و اهمیت آن در زندگی باشد. حتی در جوامعی که دین را انکار می کنند وجود ارزش های اخلاقی را مقدس می شمارند و پای بندی به آن را ترویج می نمایند.
دین مبین اسلام اهمیت ویژهای به این موضوع داده تا آنجا که نبی مکرم اسلام هدف رسالت خود را پرورش کمالات انسانی و تکامل فضایل اخلاقی معرفی کرده اند(مجلسی، بحار الانوار، ج 68، ص 382) و خود دست به تأسیس حکومتی اسلامی بر پایه های عدالت و اخلاق نمود و همواره در صدد ترویج و تثبیت فضایل اخلاقی در بین مردم بودند. ارتکاب رذایل و زینت به فضایل در بسیاری از رفتارهای انسان ظاهر می شود و یکی از مهمترین جوارح انسانی برای آن زبان است که اگر به راستگویی عادت کرد به کمالات و خوشبختی رسیده و اگر به دروغگویی عادت کرد حیثیت و آبروی آدمی را به باد می دهد. گرچه دروغ در لسان روایات به کلید تمام بدی ها تعبیر شده است و روایات بسیاری را به خود اختصاص داده است اما در کتب اخلاقی چندان به آن پرداخته نشده و زوایای آن در تمام حوزه های شخصی و اجتماعی مردم و جامعه ی اسلامی مجهول مانده است و اغلب علمای اخلاق تنها به ذکر کلیّات اکتفا کرده و برخی نیز با ذکر مسوّغاتی که در لسان روایات آمده است، تنها به تبیین استثنائات دروغ – آن هم به صورت مختصر- پرداخته اند و همین خلأ باعث گشته برخی با دستاویز قرار دادن این مسوّغات، بحث دروغ مصلحتی را عنوان نموده و در سطح گسترده ی اجتماعی به آن دامن بزنند.
اهمیت پرداختن به این موضوع زمانی بیشتر می گردد که بدانیم برخی افراد که در حکومت اسلامی دارای مسئولیت هستند با دستاویز قرار دادن این مسوّغات به خود اجازه می دهند که به مردم و افکار عمومی دروغ بگویند. شدت ضرورت پرداختن به این موضوع دوچندان می گردد زمانی که بدانیم حکومت اسلامی به عنوان مجری پیاده سازی احکام الهی در جامعه، وظیفه ی فراهم کردن بستر مناسب برای تقویت تقوا و پرهیزگاری در بین تمام اقشار و آحاد جامعه را به عهده دارد و انقلاب اسلامی که مدل اجرایی حکومت اسلامی در عرصه ی اجتماعی است، بعد از گذشت قریب به چهار دهه، هنوز به نتیجه ی اصلی در این موضوع نرسیده به طوری که برخی قائل به جواز دروغ در بین کارگزاران و در مقابل برخی نیز آن را رد می کنند و این امر ناشی از عدم تبیین مبانی نظری این بحث است. لذا این نوشتار به این موضوع پرداخته و درصدد است به تبیین و روشن ساختن زویای آن بپردازد.
دروغ در لغت
لغت نامه دهخدا در معنای دروغ آورده است: سخن ناراست. قول ناحق. خلاف حقیقت. مقابل راست. مقابل صدق. کذب. سخن ناراست و ناحق و کذب و بهتان و سخن خلاف.(ناظم الاطباء)
در لغت عربی لفظ معادل دروغ، کذب است که در کتب اخلاقی نیز بسیار از این واژه استفاده شده است.
ـ الكِذَابُ لغة في الكَذِبِ. و يقرأ: لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَاباً(سورة النبإ 35) بالتخفيف، و الكِذَّابُ، بالتشديد لغة. تقول كَذِبَكَ كَذِباً، أي: لم يصدقك(فراهيدى، 1409 ه.ق. ج5، ص347)
ـ الكاف و الذال و الباء أصلٌ صحيح يدلُّ على خلاف الصِّدق. و تلخيصه أنّه لا يبلُغ نهايةَ الكلامِ في الصِّدق. من ذلك الكَذِب خِلاف الصِّدق(ابن فارس،1404ه.ق.ج5، ص167)
همانطور که ملاحظه می شود دروغ و کذب را خبر دادن از چیزی به خلاف آنچه هست و برخی هم به نقیض آن معنی کرده اند و آورده اند کذب مقابل صدق است.
برخی مانند صاحب التحقیق می نویسد: صدق آن چیزی است که موافق حقیقت و منطبق با واقعیت باشد و می تواند در گفتار، در عمل، یا امر خارجی یا معنوی رخ دهد و دروغ را مطابق با واقع و حقیقت نبودن، معنا کرده است.(مصطفوی،1430، ج10، ص 35)
آنچه از کتب لغت برمی آید این است که راستی و دروغ(صدق وکذب) وصف خبراند؛ اگرخبری مطابقت باواقع داشته باشد این خبر راست و صادق است ولی اگر مطابقت با حقیقت خارجی نداشت، خبر دروغ و کذب است. حتی بسیاری دیگر نیز در تعریف کذب به همین معنای لغوی استناد کرده و در کتب خود همین معنا را آورده اند و به شرح و بسط آن، اقسام کذب، انواع کذب، آثار آن در روح وجان آدمی و… پرداخته اند اما باید دانست خصوصیت تعریف، جامع و مانع بودن آن است و این تعریف، تعریف کاملی نیست و جامع ابعاد و مانع اغیار نمی باشد.آیه اول سوره منافقون این تعریف را به چالش می کشد آنجا که می فرماید: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون؛ هنگامى كه منافقان نزد تو مى آيند، مى گويند ما شهادت مى دهيم همانا تو رسول خدائى و خدا هم مى داند تو رسول او هستى ولى خداوند شهادت مى دهد كه منافقان دروغگو هستند.
دراین آیه با اینکه منافقین می گفتند محمد ص رسول خداست و این خبر با واقعیت خارجی مطابقت دارد و پیامبر رسول الهی است و خداوند نیز به این مسئله شهادت می دهد(وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ) با این حال منافقین را دروغگو می خواند و حال آنکه خبری که آنان دادند(رسالت پیامبر) راست و مطابق با واقع بود.
باید گفت آنچه باعث کاذب بودن منافقین شد خبر دادن آن ها نبود بلکه چون منافقین قلباً به حقانیت گفته خویش معتقد نبوده و ایمان و اعتقاد قلبی آن ها با اقرار زبانی ایشان همگام نبوده است و برخلاف عقیده درونی خویش سخن گفته اند دروغگو نام گرفته اند هرچند گفتارشان یعنی رسالت پیامبر ص صادق است پس منافقان در گفتارشان صادق اند اما در اعتقاد دروغگویند.(طباطبايى، 1374 ه.ش. ج19،ص470) بنابراین کذب هم به حسب خبر است از اینکه خبری که گوینده مى دهد با خارج مطابقت نداشته باشد، هم مطابقت «در صدق» و مخالفت «در كذب» به حسب اعتقاد خبر دهنده را هم صدق و كذب مى نامند، در نتيجه خبرى كه بر حسب اعتقاد خبر دهنده مطابق با واقع باشد، صدق مى نامند، هر چند كه در واقع مطابق نباشد، و مخالفت خبر به حسب اعتقاد خبر دهنده را دروغ مى نامند، هر چند كه در واقع مخالف نباشد. نوع اول را صدق و كذب خبرى، و نوع دوم را صدق و كذب مخبرى مى گويند.(راغب، ج2؛ ص382)
در جمعبندی می توان گفت یک خبر، از دو واقعیت حکایت میکند که عبارت است از: واقعیت خارجی و اعتقاد قلبی. اگر خبری نسبت به هر دو قید یاد شده منطبق بود خبر صادق و راست است اما اگر با یکی از دو واقعیت مذکور مطابقت داشته و با واقعیتی دیگر مطابقت نداشته باشد در این صورت خبر، نسبت به یک واقعیت راست و نسبت به واقعیتی دیگر دروغ است و منشأ اشتباه بسیاری از بزرگان در تعریف کذب همین نکته یعنی خلط بین دو واقعیتی است که ذکر گردید. در ادامه ذکر این نکته ضروری است که کذب از مختصات گفتار نیست (اگرچه بیشترین نمودش در گفتار است) بلکه کردار و حالات نیز متصف به صدق و کذب می شود و صدق و کذب کردار و حالات نیز در مقایسه مطابقت و عدم مطابقتشان با واقعیتی که کردار و حالات از آنها حکایت دارند سنجیده می شوند. به بیان روشن تر همانگونه که گفتار از واقعیتی حکایت دارد و به لحاظ حکایت از واقعیت و نفس الامر خارجی و مطابقت و عدم مطابقت گفتار با آن به صدق و کذب متصف می شود، کردار و حالات نیز از واقعیتی حکایت می نمایند که حتی در برخی موارد این حکایت اعمال و حالات از واقعیت درونی و خارجی بیشتر از گفتار می باشد که علمای اخلاق با استفاده از آیات و روایات آنها را بیان نموده اند از جمله در کتاب جامعالسعادات به تفصیل به این مطلب پرداخته و هرکدام را تعریف می نماید که ما به اختصار آنها را بیان می داریم:
– دروغ در گفتار، يعنى خبر دادن از چيزهایی بر خلاف آنچه هستند
– دروغ در نيّت و اراده: یعنی عدم خلوص نیت برای خدا داشته باشد و تنها خدای سبحان برانگیزنده طاعات و اعمال او نیست بلکه در نیت خود بهره های نفسانی و لذایذ آمیخته است.
– دروغ در عزم و تصميم بر كار خير: به اين معنى كه در عزم بر كار خيرى نوعى سستى و ضعف و ترديد وجود داشته باشد.
– دروغ در وفاى به عزم: كه نفس گاهى و در حالتى به آسانى تصميم مى گيرد، زيرا وعده دادن برايش سختى و مشقّتى ندارد. ولى چون حقايق به وقوع پيوست، و قدرت و تمكّن [بر لذات] حاصل شد، و شهوت ها به هيجان آمد، عزيمت به نابودى مى گرايد، و وفاى به عزم تحقّق نمى يابد.
– دروغ در اعمال: و آن اين است كه اعمال ظاهرى وى دلالت بر صفتى در باطن او مى كند كه فاقد آن است، و به عبارت ديگر باطنش مثل ظاهرش و يا بهتر از آن نيست. و اين حالتى است غير از ريا؛ مانند فردى که چنان با آرامش و وقار راه مى رود كه بيننده او را با سكون خاطر و آرامش دل مى انگارد، در حالى كه درونش متّصف به اين صفت نيست. پس چنين شخصى در عمل كاذب است هر چند رياكار هم نيست كه به خلق التفات داشته باشد.
– دروغ در مقامات دينى: به این معنا که شخص ادعای صفاتی مانند خوف از خداوند، رجا، صبر، شکر، تسلیم، رضا، معرفت و… کند و اسم آنها را برخود ببندد اما از حقیقت و آثار این صفات بی خبر و بی بهره باشد.(نراقی، ج2، صص328 – 331)
مصلحت
مصلحت در مقابل مفسده(فرهنگ فارسی دهخدا،ذیل واژه) و به معنای خیر خواهی، نیک اندیشی، آنچه باعث خیروصلاح، نفع، و آسایش انسان باشد(فرهنگ عمید،ذیل واژه) و جمع آن مصالح است.(فرهنگ فارسی معینف ذیل واژه) این واژه در عربی نیز کاربرد دارد و در اصل واژه ای عربی است که وارد زبان فارسی شده است اما از نظر معنا در فارسی و عربی به یک صورت است به معنای هر آنچه از فساد سالم مانده باشد.(مصطفوى، پیشین،ج6؛ ص322) کاربرد قرآنی این واژه نشان می دهد که بیشتر در مورد عمل است چرا که هر جا سخن از ایمان است بلافاصله عمل صالح می آید یعنی ایمان باید به همراه عملی باشد که از فساد در امان مانده است وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى(سوره کهف، آیه 88)، ولی اعم است و شامل موارد دیگری می شود؛ صلاح می تواند در موضوع باشد: وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ(سوره انبیاء، آیه 90) می تواند در باطن باشد سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُم(سوره محمد، آیه 5)؛ می تواند مطلق صلاح باشد: إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا(سوره بقره، آیه 160) و مراد اصلاح هر چیزی از رأی و خُلق و عمل است که در آن فساد راه پیدا کرده است به طوری که دیگر هیچ جهت فسادی در آن باقی نماند.(مصطفوى، پیشین،ج6؛ ص322)
آیات الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ- شعرا/ 152 وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ- اعراف/ 142 إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ- یونس/ 81. وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها- اعراف/ 56 وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ- بقره/ 220 نشان می دهد که صلاح و فساد متقابلان اند و با هم جمع نمی شوند و لذا مصلحت و مفسده نقیض یکدیگرند.
از آنچه گفته شد مشخص می گردد برخلاف عده ای که مصلحت را ضرورت معنا کرده اند این دو واژه با هم متفاوت اند و عنوان دروغ مصلحت آمیز یعنی دادن خبری برخلاف واقع و یا برخلاف اعتقاد گوینده به دلیل رعایت مصالحی بزرگتر و مهم تر. البته با بررسی روایات و کتب فقهی و اخلاقی علمای اسلام مکشوف گشته که اصطلاح «دروغ مصلحتی » در لسان شرع و کلام علمای متقدم وارد نشده است بلکه در این منابع دروغ گفتن به خاطر برخی مصالح جایز شمرده شده است و این عنوان در عرف بین مردم ایجاد و رایج گشته است و نخستین بار توسط سعدی در زبان فارسی مطرح گردید. (سعدی، گلستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، ص 58) اما سؤال اساسی اینجاست که در نظام اخلاقی اسلام چه مصالحی باعث جواز دروغگویی است و آیا حاکمان جامعه ی اسلامی می توانند دروغ مصلحتی بگویند؟ و آیا موارد جواز دروغگویی که در لسان شرع آمده است شامل جواز دروغگویی حاکمان نیز می گردد؟
حاکمان و مصلحت جامعه
بر طبق روایات، مصلحت درسلسله علل و مبادی احکام شریعت قرار دارد و احکام خداوند مطابق مصالح و مفاسد است همچنان که در حدیثی از امام رضا ع آورده شده است: إِنَّا وَجَدْنَا كُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَفِيهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَيْهِ الْحَاجَةُ الَّتِي لَا يَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا حَاجَةَ بِالْعِبَادِ إِلَيْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِد
اين طور يافته ايم آنچه را حق تعالى حلال كرده در آن براى بندگان صلاح بوده و بقايشان وابسته به آن است و جملگى به آن نياز داشته و مستغنى از آن نيستند و آنچه را كه حرام كرده بندگان به آن محتاج نبوده و موجب فساد و فناء و هلاكتشان مى باشد.(ابن بابويه،، علل الشرائع،1380ش. ج2؛ ص881)
در حدیث دیگری زمانی که مفضل صحابی خاص امام صادق ع از حضرت در مورد علت حرام شدن برخی موارد سؤال کردند حضرت فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَمْ يُحَرِّمْ ذَلِكَ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَحَلَّ لَهُمْ سِوَاهُ رَغْبَةً مِنْهُ فِيمَا حَرَّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا زُهْداً فِيمَا أَحَلَّ لَهُمْ وَ لَكِنَّهُ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ عَلِمَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا يُصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ تَفَضُّلًا مِنْهُ عَلَيْهِمْ بِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمَصْلَحَتِهِمْ وَ عَلِمَ مَا يَضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ وَ حَرَّمَهُ عَلَيْهِمْ
آنچه را که خداوند بر بندگان حلال یا حرام نموده به خاطر میل به محرمات و بی رغبتی به حلال ها نبوده است بلکه خداوند که خالق انسان هاست می داند چه چیزی به صلاح انسان هاست پس آن ها را حلال و آن چه به ضرر بندگان است از روی رحمت بر آن ها حرام می کند. (كلينى،1407 ق. ج6؛ ص242)
البته از منظر فقه شیعه، مصلحت منبع مستقل در استنباط احکام نیست برخلاف فقه اهل سنت که بابی با عنوان مصالح مرسله دارند که به عنوان یکی از منابع استنباط احکام از نظر آنان است؛ بلکه مصلحت در حد و اندازه ی یک قاعده ی فقهی است که یکی از کارکردهای عقل است و به هنگام بروز تزاحم در مقام اداره امور جامعه، توسط حکومت می تواند استفاده شود(سلیمانی، مطالعات راهبردی،شماره 50، ص 89) و با عناوین مصلحت اجتماعی، مصلحت حکومتی یا مصلحت نظام مطرح می گردد.
مصلحت در فقه شیعه توسط شیخ مفید پایه گذاری شد(مفيد،1413ق. ص274 و 288 و 616) و در طول زمان توسط علمای شیعه قاعدهمند شد. اما این نظریه علیرغم تلاش های فقیهان بزرگ و نامی، تنها در برخی ابواب فقه مطرح گشت. امام خمینی(ره) فقیهی بود که توانست در این نظریه تحولی عمیق پدید آورد و آن را بسط داده و به عنوان طرحی جامع و قابل اجرا در اجتماع مطرح نماید. ایشان به عنوان احیاگر اندیشه ولایت فقیه و حکومت اسلامی، با مطرح ساختن مصلحت به عنوان یکی از بازوان اجرایی حاکم اسلامی، طرح عملیاتی ولایت فقیه در جامعه اسلامی را با پیروزی انقلاب اسلامی به صورت عملی نشان داد.
از دیدگاه امام خمینی، مصلحت به معنای منافعی است که گرچه به صورت غیر مستقیم به عموم باز می گردد.(سید علی حسینی، پژوهشنامه حقوق اسلامی،1380، شماره 5، ص 89) از نظر ایشان، مصلحتی که شرط اصلی احکام حکومتی است و رهبران جامعه اسلامی باید با توجه به آن درباره موضوعات حکومتی تصمیم بگیرند، عبارت است از تأسیسات ملی و حکومتی که همه می توانند از آنها استفاده کنند. مصلحت مبنا و منشأ صدور احکام حکومتی است و ولی امر باید همه ی تصمیم ها، عزل و نصب ها و… را بر اساس آن انجام دهد. ایشان در این باره می نویسند: مصلحت های عمومی از قبیل نبرد با دشمنان، دفاع(از سرزمین و حکومت اسلامی) تعمیر راه ها، احداث نیروگاه های برق و امثال آن از دیگر مصالح که(منافع آن) به عموم مسلمانان باز می گردد گرچه فرض شود که گروهی یا قشری نمی توانند از آن بهره ببرند.(همان) از منظر ایشان حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله ص است و یکی از احکام اولیه ی اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه است.(صحيفه امام، ج20، 451) و مصلحت مبنای صدور احکام حکومتی است.
بنابراین روشن می گردد که مصلحت عنصر تعیین کننده است که حاکم اسلامی باید طبق آن به صدور احکام حکومتی پرداخته و امور جامعه را سامان دهد. نکته ی حائز اهمیت این است که حرکت جامعه ی اسلامی بر مدار مصالح باید ناظر به دو مقوله ی اساسی در این زمینه باشد اول حفظ اسلام و نظام اسلامی؛ دوم در نظر گرفتن احکام شرعی.
از طرف دیگر فلسفه ی وجودی حکومت اسلامی، اجرای عدالت و احکام اسلام است لذا ولی فقیه از دیدگاه امام خمینی مجری احکام الهی است و باید بنابر همه ی مسائل مملکت، همانند پیامبر در پی اجرای احکام اسلامی باشد و تمام قوانین صادره بر طبق موازین شرعی باشد.(حسینی، پیشین،ص 98)
بنابراین مشخص می گردد که مهمترین مصلحت ها در حکومت اسلامی، حفظ نظام اسلامی و اجرای احکام شرعی است و دیگر مصالح مانند حل مشکلات و گشودن کارها، برآوردن مایحتاج و معیشت مردم و حفظ و بالا بردن اقتصاد و معاش جامعه، حفاظت از مرزهای فکری، عقیدتی و جغرافیایی نظام اسلامی، ایجاد نظم در جامعه و سامان دادن سازمان ها و نهادهای حکومتی و جلوگیری از اغتشاشات و هرج و مرج، برقراری آرامش و امنیت و نظم در جامعه همه و همه در سایه ی حفظ نظام اسلامی و عمل به قوانینی است که طبق موازین شریعت قرار داده شده است. اما آنچه در این باب مغفول مانده است این است که آیا حاکمان اسلامی می توانند به جهت حفظ نظام اسلامی و اجرای احکام شرعی است دروغ بگویند؟ که برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید مسوّغات دروغ که در شرع آمده است مورد بررسی قرار گیرد.
موارد جواز دروغگویی
اصل صداقت مانند بسیاری از اصول و احکام دیگر در مواردی خاص استثناء می پذیرد و دروغ جایز شمرده می شود. البته باید دانست جواز کذب در مواردی است که در تزاحم با امر مهمتری قرار گیرد. برخی از روایات به دلیل مصلحت و دفع مفسدت دروغ را جایز شمرده اند. در وصایای رسول اکرم به حضرت علی ع آمده است:يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ الْكَذِبَ فِي الصَّلَاحِ وَ أَبْغَضَ الصِّدْقَ فِي الْفَسَادِ الی ان قال يَا عَلِيُّ ثَلَاثٌ يَحْسُنُ فِيهِنَّ الْكَذِبُ الْمَكِيدَةُ فِي الْحَرْبِ وَ عِدَتُكَ زَوْجَتَكَ وَ الْإِصْلَاحُ بَيْنَ النَّاس(ابن بابويه،1413 ق.ج4،ص359)
موارد جواز دروغ که در روایات ذکر شده است چهار مورد است:
1. ضرورت
یکی از قواعدی که حاکم بر سایر قواعد می گردد و آنها را تحت الشعاع خود قرار می دهد، ضرورت است. طبق این قاعده وقتی ضرورت ایجاب کند حکم اولی برداشته می شود حتی حکم حرمت مانند انسانی که در معرض هلاکت است از فرط گرسنگی در اینجا می تواند از گوشت مردار استفاده کند و یا با تصرف در مال غیر به اندازه سدجوع بخورد. اما محدوده ی ضرورت تا کجاست که انسان به خاطر آن بتواند دروغ بگوید؟ قرآن کریم در سوره نحل آیه 106 می فرماید:
مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ بِالْايمَانِ وَ لَاكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم
هرکس پس از ایمان آوردن به خدا کفر ورزد(عذابی سخت خواهد داشت) مگر آن که کسی که مجبور شده ولی قلبش به ایمان اطمینان داد، لیکن هرکه سینه اش به کفر گشاده گردد خشم خداوند بر آنان است.
این آیه بر جواز سخن کفرآمیز و ارتداد آلود در صورت اکراه و اجبار دلالت دارد مانند سخنان عمار یاسر که زیر شکنجه مشرکان، ایمان خود را انکار کرد و به دروغ از پیامبر تبری جست. پس مشخص می گردد از موارد ضرورت، اکراه و اجبار است.
یکی دیگر از موارد ضرورت، در مواقع اضطرار است که علمای اخلاق با استناد به روایات به آن پرداخته اند و محدوده ی آن را مشخص کرده اند. طبق نظر بزرگان اخلاق، اضطرار شامل: 1- در جایی که حفظ جان خود یا برادر دینی منوط به گفتن دروغ باشد؛ در این صورت دروغگویی جایز می گردد 2- آنجا که ضرر آبرویی مطرح باشد. 3- در صورت وجود ضرر مالی قابل توجه؛ که بر طبق روایات از موارد جواز دروغگویی شمرده شده است مانند روایت إِذَا حَلَفَ الرَّجُلُ تَقِيَّةً لَمْ يَضُرَّهُ إِذَا هُوَ أُكْرِهَ وَ اضْطُرَّ إِلَيْهِ، قَالَ: وَ لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْه(شيخ حر عاملى، 1376 ش. ج2؛ ص408/شیخ انصاری، 1380، ج2،ص21/ امام خمینی، 1410ه.ق،ص90) و علمای اخلاق با توجه به این روایت و روایات مستفیض هایی که درباره جواز قسم کاذب برای دفع ضرر بدنی و مالی از خود و برادر دینی خود است، این موارد را از مسوغات دروغگویی شمرده اند.(نراقى، چاپ: 4. ج2، ص334)
مورد آخر در باب ضرورت که بزرگان اخلاق به آن نظر دارند در جایی است که دوران امر بین دو محذور باشد یعنی اگر شخص راست بگوید دچار محذوری مانند ترک واجب یا ارتکاب حرامی می شود و اگر دروغ بگوید مرتکب حرام و محذور دروغگویی شده است در این موارد، دروغگویی با شرط این که محذور دیگر افسد از دروغ باشد، دروغ گفتن جایز شمرده شده است مانند جایی که فرد محذور است بین دروغ گفتن و شرب خمر که از باب دفع افسد به فاسد، جواز دروغگویی صادر می گردد.(همان / نراقى، مهدى بن ابى ذر، ج2، ص334) شرط این قسم از اضطرار، دفع افسد به فاسد با جواز دورغ است.
2. اصلاح
ازمواردی که در روایات کذب به آن تجویز شده است، دروغگویی به هدف اصلاح و آشتی دادن بین مردم است.در برخی از روایات مانند روایت امام صادق ع که می فرماید: إِنَّ الْمُصْلِحَ لَيْسَ بِكَذَّابٍ إِنَّمَا هُوَ الصُّلْحُ لَيْسَ بِكَذِب(كلينى، 1407 ق. ج2، ص210) مصلح دروغگو نیست؛ دروغی که برای اصلاح باشد را موضعاً دروغ نمی داند و آنرا از دایره کذب بیرون می داند. علت استثنای دروغ در اصلاح بین مردم، اهتمام بسیار ویژه ی آموزه های دینی بر روابط عمیق و مستحکم بین افراد جامعه و پرهیز از هرگونه تفرقه و جدایی و قهر و کینه است. طبق نص قرآنی، امت اسلامی باید امت واحد، متحد و یکدل در برابر دشمنان باشند و از تفرقه و پراکندگی بپرهیزند. لذا دروغگویی به خاطر این مصلحت مهم جایز شمرده شده است.
3. جنگ
از موارد مجاز در عدم صدق، جنگ است. روایت مشهور از پیامبر اکرم است که می فرمایند: الْحَرْبُ خُدْعَةٌ(ابن بابويه، 1413 ق. ج4؛ ص378) بر جواز نیرنگ زدن به دشمن در جنگ دلالت دارد. با توجه به اینکه دفع دشمن و دفاع از دین و میهن اهمیت بسیاری دارد و حفظ نظام و کیان اسلامی از اوجب واجبات است لذا مسلمانان هنگام جنگ با دشمن با توسل به تدبیرها و حیله هایی، می توانند دشمن را گول بزنند و دفع خطر کنند.
در سیره رسول گرامی اسلام استفاده از خدعه در جنگ مشاهده می شود برای نمونه زمانی که نعیم ابن مسعود در جنگ خندق از پیامبر درخواست کرد که با خدعه بین دشمنان اختلاف اندازد؛ حضرت به او اجازه داد و علت آن را جواز خدعه در جنگ دانستند. در برخی جنگ ها حضرت دستور می داد برای فریب دشمن در چندین نقطه آتش بیافروزند تا دشمنان گمان کنند مسلمانان از لحاظ نیروی نظامی از آنان برتر اند. و دیگر موارد که نشانه جواز فریب دشمن در جنگ است.(اسلامی، 1390 شماره 5)
در سیره حضرت امیرالمؤمنین علی ع نیز این شیوه به چشم می خورد از جمله این روایت است:
در روایتی از عدی بن حاتم نقل شده: در جنگ صفین حضرت علی ع با صدای بلند فرمودند: واللَّه لأقتلنّ معاوية وأصحابه به خدا قسم معاویه و یارانش را خواهم کشت سپس در آخر سخنش اهسته فرمود ان شاءالله. من نزدیک ایشان بودم و به حضرت عرض کردم: یا امیرالمؤمنین شما قسم خوردید و در آخرش استثنا کردید مقصودتان چه بود؟حضرت فرمود: إنّ الحرب خدعة جنگ نیرنگ است من دروغگو نیستم خواستم اصحابم را علیه آنان تحریک و تحریض کنم تا سست نشوند و خواستار حمله به آنان باشند اما در عین حال کلمه ان شاءالله را گفتم تا دروغ هم نگفته باشم.(بروجردى، 1386ش. ج24، ص842)
4.وعده دروغین به خانواده
در برخی روایات دادن وعده دروغین به خانواده جزو موارد مجاز دروغگویی شمرده شده است مشهورترین روایت در این خصوص این حدیث امام صادق ع که می فرماید:در مورد هر دروغی روزی از گوینده اش سؤال پرسیده می شود مگر در سه مورد؛… مردی که به اهل خانه اش وعده ای دهد که قصد انجامش را ندارد.(کلینی، 1416، ج2،ص342) و این روایت:عن النبي ص: لا يحل الكذب إلا في ثلاث: يحدث الرجل امرأته ليرضيها(مجلسى، 1404 ق. ج10، ص341) پیامبرمی فرمایند که دروغ مجاز نیست مگر در سه مورد…. مردی که سخنی به همسرش بگوید تا او را راضی گرداند.
بررسی مسوّغات دروغ
ازجمله موارد جواز دروغ گفتن، اصلاح ذات البین بود که عنوان گشت. اما نکته ی حائز اهمیت در این مقوله این است که این مطلب پذیرفته است که امت اسلامی به عنوان الگوی امت های دیگر باید با یکدیگر همدل و متحد باشند اما اگر این بهانه مسوّغی باشد برای دروغ گفتن، این نوع دروغگویی هیچ حد و مرزی ندارد و جواز آن سبب اشاعه ی دروغ در جامعه می گردد علاوه بر این که اعتماد عمومی را از بین می برد و ادامه ی این دروغگویی در سطح اجتماع، خود به پیکره امت اسلامی ضربه می زند. البته اهتمام اسلام به اتحاد امت اسلامی مشخص است اما با این امر، نمی توان لزوم دروغگویی میان مردم را توجیه کرد زیرا آنچه در دروغ وجود دارد قصد فریب مخاطب است و به دست آوردن دل فرد نباید به قیمت فریب او باشد علاوه بر این که همین فریب عامل بعدی برای ایجاد تنش و تفرقه خواهد بود. بنابراین دروغ گویی به جهت اصلاح را نمی توان پذیرفت و در توضیح روایات این باب می توان گفت که کذب در این روایات، دروغ اصطلاحی نیست بلکه بیان پاره ای حقایق خوشایند و سکوت در مورد سخنان جنجال آفرین و مفسده برانگیز است و اگر این امر عدم اصلاح را به دنبال داشته باشد و باعث بروز فتنه ای اجتماعی گردد، نه از باب اصلاح، بلکه از باب ضرورت و دفع فتنه مجاز خواهد بود لذا عنوان اصلاح نقشی ندارد و خودِ ضرورت مسوغ دروغ خواهد بود.
درمورد دروغ گفتن به خانواده باید گفت که بسیاری از علمای اخلاق در جواز آن اشکال وارد کرده اند و آن را رد کرده اند. عمده ی دلیل آنان ضعف سندی و ابهام و اجمال معنای آنها می دانند.(امام خمینی،پیشین، ج2،ص 93) در واقع مشخص نیست که مرد در چه حدی می تواند برای دلخوشی زن و خانواده اش دروغ بگوید علاوه بر اینکه این دروغ گویی بخصوص اگر تداوم داشته باشد نه تنها کارساز نیست بلکه باعث بی اعتمادی همسر شده و اثر تربیتی سوء بر فرزندان می گذارد و با روایات صحیحه ای که خلف وعده حتی به کودکان را جایز نمی شمرد در تعارض است و لذا از نظر بزرگان اخلاق دروغ به فرزندان و همسر جایز نمی باشد.
با دقت در روایات دانسته می شود که اهل بیت هرگز دروغ نگفته اند حتی در جنگ. سیره ی آنان نشان می دهد آنچه واقعاً رخ داده است، فریفتن دشمن است. سنت پیامبر و اهل بیت نشان می دهد آنان از طریق رفتارهای قابل تفسیر، گفتارهای چند وجهی، ترفندها و تاکتیک های جنگی دشمن را می فریفتند نه با دروغ صریح و لذا باید گفت اساساً مقوله جنگ از بحث دروغ مصلحتی خارج است چرا که بحث در جنگ، تاکتیک ها و ترفندهاست.
بنابر آنچه ذکر شد معلوم میگردد که موارد جواز دروغ تنها به مواردی اختصاص می یابد که در لسان روایات عنوان شده است و ما به تفصیل به آن پرداختیم و دروغ مصلحتی جز در یک مورد و آن هم ضرورت، که خود شامل: اکراه و اجبار؛ اضطرار؛ دوران امر بین دو محذور؛ جایز نمی باشد و دیگر موارد ذکر شده، هر کدام با دلایل ذکر شده رد میگردند و لذا با توجیهات نمی توان مسوغ دروغ را صادر نمود.
دروغگویی حاکمان
همانطور که مطرح گردید دروغگویی به عنوان کلید تمام بدی ها، همواره مورد ذم اهل بیت بوده است و ایشان همواره بر لزوم ترک آن پافشاری نموده اند. بحث دروغ گویی و مسوّغات آن جزو مباحث نقلی است نه عقلی و هر کسی اجازهی صدور مسوّغ را ندارد ثمره بحث آنجاست که افراد اجازه ندارند با عقل خود به تحلیل رویدادها پرداخته و حکم به جواز دروغ بدهند؛ حتی برای حاکمان چرا که حاکمان به دلیل جایگاه ویژه ای که دارند و نائبان عام امام معصوم هستند باید اهتمام بسیار مضاعفی نسبت به رعایت احکام و حتی آداب اسلامی داشته باشند. آنان مجریان احکام الهی در جامعه اند و وظیفه گسترش و تعمیق تقوا در جامعه و بین آحاد مردم را به عهده دارند. حاکمی که خود دروغ بگوید چگونه می تواند امر به تقوا نماید؟
حکومت کوتاه اما پربار امیرمؤمنان علی ع نمونه عملی عمل مطابق مصلحت امت اسلامی است و الگویی بی نظیر فراروی تمام حاکمان اسلامی قرار داد حکومتی کوتاه اما سرشار از درس های آموزنده که الگوی حاکم اسلامی را فرا روی انسان ها قرار داده است. حاکمی که در تمام مراحل و حتی حساس ترین برهه ها همواره بر اخلاق تأکید کرده و عمل به آن را در سیره ی خویش به منصه ی ظهور رسانده است که نمونه هایی ذکر می گردد.
مصلحت و اخلاق در سیره امیرالمؤمنین علی ع
زندگی سراسر درس امیر مؤمنان علی ع الگوی عملی از سیره ی حکومت به شیوه ی الهی است.
امیرالمؤمنین علی ع به عنوان تنها وصی پیامبر است که توانست حکومت اسلامی را هرچند کوتاه برقرار سازد دیگر اهل بیت مجال تشکیل حکومت را نیافتند. اصول گرایی و پایبندی به ارزش های اخلاقی در کنار عمل به اصول و احکام اسلامی نه تنها در شرایط عادی بلکه حتی در سختت ترین شرایط معیار عمل ایشان بود. نمود و تبلور آن در بحث جانشینی پیامبر عظیم الشأن اسلام است که حتی به شهادت حضرت فاطمه(س) منجر گشت اما ایشان سکوت کردند و همواره بر این نکته تأکید داشتند علت اصلی سکوت بیست و پنج ساله در بحث جانشینی پیامبر عظیم الشأن اسلام، تنها مصلحت اسلام و حفظ کیان اسلامی است.
شاخص رفتار ایشان، صداقت در همه حال بود. ایشان به هیچ وجه حاضر نبودند برای به دست آوردن قدرت استوار داشتن آن دروغ بگوید. از نظر امیرالمؤمنین علی ع هیچ مصلحتی توجیه گر دروغ نیست و زمانی که بعد از خلیفه سوم با اقبال مردم به حکومت رسیدند در توضیح سنت خویش فرمودند: وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَة(كلينى،1407 ق. ج8؛ ص67) به خدا سوگند کلمه ای از حق را نپوشاندم و دروغی بر زبان نراندم.
ایشان چنان به این اصل پایبند بودند که فرصت های به تعبیر دیگران طلایی را به دلیل پایبندی به این اصل از دست دادند که ما به برخی اشاره می کنیم. از جمله در جریان جانشینی خلیفه ی دوم زمانی که آرای شورای شش نفره مساوی بود و رأی عبدالرحمن بن عوف تعیین کننده بود. عبدالرحمن بن عوف رو به حضرت کرد و گفت با شما بیعت می کنم به شرط آن که بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر و شیوه ی عمر و ابوبکر رفتار کند. امام فرمود: بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر حکومت می کنم. ایشان حاضر نشد حتی برای گرفتن حکومت که حق ایشان بود و از طرف خداوند به آن برگزیده شده بودند دروغ بگویند. ایشان می توانستند با یک دروغ مصلحت آمیز به حکومت برسد و مسیر اشتباه امت اسلامی را که توسط خلفای قبل ایجاد شده بود اصلاح کند و احکام الهی را در جامعه پیاده سازند اما شیوه ی اخلاقی ایشان و پایبندی به اصول اسلامی مانع از انجام دروغ مصلحت آمیز و پذیرش صوری خواسته ی عبدالرحمن بن عوف گشت و لذا همچنان خار در چشم و استخوان در گلو صبر کردند.
نمونه ی دیگر بعد از خلافت ظاهری ایشان و بیعت مردم با ایشان است که علاوه بر مشکلات عدیده ی جامعه اسلامی، مشکل استانداران خلیفه ی سوم از جمله معاویه بود. مصلحت سنجی اقتضا می کرد که ایشان ابتدا با استانداران مقتدر سازش کند و بعد از محکم شدن پایه های حکومت به عزل آنان اقدام نماید این پیشنهاد توسط برخی که داعیه ی دور اندیشی داشتند به حضرت عرضه شد اما حضرت نپذیرفتند و فرمودند: والله لا اتی امراً اجد فیه فساداً لدینی طلباً لصلاح دنیای به خدا سوگند در پی صلاح دنیا کاری نمی کنم که فساد دینم را به دنبال داشته باشد.(نهج السعاده، ج2،ص29) به این ترتیب براثر پایبندی به اصل صداقت حاضر شد وارد جنگی فرسایشی با معاویه شود اما از اصل خود برنگردد.
این نمونه ها و نمونه های دیگری که در شیوه ی حکومت داری حضرت علی ع وجود دارد نشان می دهد که مصلحت جامعه ی اسلامی در رعایت اصل صداقت و جاری کردن آن در پیکره ی اجتماع است. اساساً از منظر ایشان، هدف سیاست و حکومت اخلاق و اخلاقی زیستن است همچنان که رسول گرامی اسلام به خاطر آن مبعوث گشتند.(انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق، مجلسى، 1404 ق. ج7؛ ص32) و لذا هیچ مصلحتی را بالاتر از اصل صداقت در حکومت نمی داند که به خاطر ان بتوان دروغ گفت.
آیا گفتن هر سخن راستی واجب است؟
تردیدی نیست همانطور که دروغ گویی مذموم است اما گفتن هر سخن راست همیشه واجب نیست.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 382) سخن باید به اندازه و به جا باشد و گفتن سخن بی جا – هرچند راست – گاه مشکلات فراوانی را به بار می آورد. بدین جهت امیرمؤمنان می فرمایند: راستگو نخواهی بود مگر آنکه برخی از انچه می دانی را کتمان نمایی.
همینطور پیامبر ص فرمودند: برای دروغگو بودن آدمی همین بس که هر آنچه را می شنود بازگو نماید.(طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي(للطوسي) – قم، چاپ: اول، 1414ق.ص535) البته باید به این نکته توجه داشت که اگر پنهان کردن سخن، کتمان حقایقی باشد که دانستن آن برای مخاطب لازم بوده و مفاسدی را ایجاد می کند گفتن آن ضرورت می یابد لذا بیان حقایق دینی مورد نیاز مردم و تبیین دانش های مورد نیاز آنان برای حاکمان اسلامی لازم و ضروری است.
جمعبندی و نتیجهگیری
دروغ مصلحتی، عنوانی است که در عرف رایج گشته است و در آموزه های دینی این واژه نیامده است. آنچه در آموزه های دینی وجود دارد جواز دروغ گفتن به خاطر برخی مصالح است که در روایات از انها نام برده اند. مسوغ های دروغ در لسان روایات: ضرورت، اصلاح بین مردم، در جنگ، به خانواده، رعایت مصلحت و جلوگیری از مفسده است. با بررسی های انجام شده مشخص گردید غیر از ضرورت که به سه مورد: اکراه، اضطرار و دوران امر بین دو محذور؛ بقیه ی موارد مجوز دروغ گفتن را ندارند و دروغ در جنگ نیز اساساً دروغ نیست بلکه خدعه و نیرنگ است و از این باب مجاز شمرده شده است. در باب حکومت و حاکمان، سیره ی عملی امیرمؤمنان علی ع نشان می دهد که هیچ مجوز و مصلحتی بالاتر از اصل صدق و راستگویی وجود ندارد و ایشان حتی در بزنگاه هایی که به زعم برخی می توانست مجوز دروغ باشد اما حضرت از این امر استنکاف کرده و همواره بر اصل صدق و راستگویی پافشاری کرده اند و این سیره به حاکمان جامعه ی اسلامی گوشزد می کند که مصالح امت اسلامی از طریق راستگویی محقق می شود.
فهرست منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه
- ابن بابويه، محمد بن على(1413)، من لا يحضره الفقيه، قم: (بینا)
- ـــــــــــــــــــــــ(1380)، علل الشرائع، مترجم: ذهنى تهرانى، قم.
- ابن فارس، احمد بن فارس(1404)، معجم مقاييس اللغه، قم.
- امام خمینی(1410)، مکاسب محرمه، قم: موسسه اسماعیلیان.
- بروجردى، آقا حسين(1386)، جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، تهران.
- دهخدا، علی اکبر(1383)،فرهنگ فارسی دهخدا.
- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن.
- سعدی،گلستان، تصحیح: غلامحسین یوسفی.
- سلیمانی، فاطمه، نسبت مصلحت وامنیت در فقه سیاسی شیعه، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 50.
- سید علی حسینی (1380)، نظریه مصلحت از دیدگاه امام خمینی، پژوهشنامه حقوق اسلامی، شماره 5.
- شيخ حر عاملى، محمد بن حسن(1418)، الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل) – قم.
- شیخ انصاری(1380)،کتاب المکاسب، مجمع الفکر الاسلامی.
- صحيفه امام، نامه به آقاى خامنهاى(تعيين حدود اختيارات حكومت اسلامى).
- طباطبايى، محمدحسين(1374)، ترجمه تفسير الميزان، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
- طوسى، محمد بن حسن(1414)، أمالي (طوسي)، قم.
- عمید، حسن(1378)، فرهنگ عمید.
- فراهيدى، خليل بن احمد(1409)، كتاب العين، قم.
- کلینی، محمد بن یعقوب1416، اصول کافی، موسسه النشر الاسلامی.
- معین، محمد(1382)، فرهنگ فارسی معین.
- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى(1404)، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، تهران.
- مصطفوی، حسن(1430)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت.
- مفيد، محمد بن محمد(1413)، المقنعة، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد.
- نراقى، مهدى بن ابىذر، جامع السعادات، بيروت (لبنان): مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- ید الله حاجی زاده(1390)، انجام خدعه و ترک غدر در سیره نظامی امیرمؤمنان علی علیه السلام، فصل نامه پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، سال دوم، شماره 5.