زهرا بجلي[1]
چكيده
يكي از اهداف انقلاب اسلامي، پايه ريزي تمدن اسلامي می باشد. فرهنگهاي پيشرو با ارائه عناصر تمدن ساز، انگيزه بخش و غايتآفرين، نقش اساسي را در خلق تمدن هاي بشري بر عهده دارند. باورها و ارزشهاي بنيادين اسلامي به عنوان عامل بسترساز در پيروزي انقلاب اسلامي، در مرحله تمدن سازي نيز از قابليت هاي بسياري در جهتدهي، ساختار بخشي و… برخوردار بوده و می توانند به عنوان يكي از ابعاد تاثيرگذار در فرايند بنيانگذاري تمدن اسلامي به شمار آيند. بر اين اساس اين مقاله با هدف بررسي نقش توحيد و عدالت در شكل گيري تمدن اسلامي، مي كوشد با روش تحليلي- توصيفي، كاركردهاي اين دو عنصر بنيادين را در مدار تحقق تمدن اسلامي مورد تجزيه و تحليل قرار داده و از اين رهگذر مبرهن سازد كه توحيد و عدالت به عنوان دو باور بنيادين اسلامي، با ارائه كاركردهاي تمدن سازي چون؛ جهت دهي متعالي، بهينه سازي سرمايه اجتماعي، ساختار بخشي متعادل و… نقش بسزايي در فرايند تمدن سازي جامعه اسلامي ايفا ميكنند.
واژگان کلیدی: توحيد، عدالت، تمدن اسلامي.
مقدمه
آموزههاي اسلامي همواره تحقق دو هدف اساسي را در حيات انساني دنبال ميكنند؛ هدف اول ساختن انسان كامل و هدف دوم عبارت از تمدن سازي و ساختن مدينه فاضله اسلامي در ابعاد مادي و معنوي مي باشد. انقلاب اسلامي ايران با دگرگون كردن معادلات حاكم بر زندگي فردي و جمعي، نقطه عطفي در تحقق اهداف كلان اسلامي بوجود آورده و رهبران انقلاب از همان ابتدا، بر آرمان تحقق تمدن اسلامي تاكيد كردند؛ «آرمان نظام جمهوري اسلامي را ميشود در جمله كوتاهِ ايجاد تمدن اسلامي خلاصه كرد. تمدن اسلامي يعني آن فضايي كه انسان در آن فضا از لحاظ معنوي و از لحاظ مادي مي تواند رشد كند و به غايات مطلوبي كه خداي متعال او را براي آن غايات خلق كرده است برسد»(مقام معظم رهبري،14/6/1392). بر اين اساس با استقرار نظام جمهوري اسلامي و عبور از مراحل نظام سازي، دولت سازي و جامعه سازي، فرايند تمدن سازي وارد مرحله جديدي شده و در اين جهت، لازم است با بهرهبرداري از همه عوامل تمدن ساز، ظرفيت لازم را در جهت ايجاد تمدن اسلامي فراهم كرد. ارزشها و باورهاي بنيادين اسلامي به عنوان يكي از عوامل اصلي پيروزي و بالندگي انقلاب اسلامي در طول سه دهه گذشته، از قابليتهاي بسياري در فرايند تمدن سازي برخوردار بوده و به لحاظ ارائه عناصر تمدن ساز، انگيزه بخش و غايت آفرين، مي توانند نقش راهگشايي در خلق تمدن اسلامي ايفا نمايند. با توجه به آنچه گفته شد، اين پژوهش با طرح اين سوال اساسي كه توحيد و عدالت به عنوان دو باور بنيادين در آموزه هاي اسلامي، از چه ظرفيتهايي در فرايند تمدن سازي اسلامي برخوردار هستند؟ ميكوشد با ارائه تجزيه و تحليلي كاركردي از فرايند عمل اين عناصر، كاربست عملي اين دو باور بنيادين در فرايند تمدن سازي را تبيين نموده و از اين طريق تلاش ميكند گامي كوچك در ايجاد تمدن اسلامي بردارد.
مفهوم شناسی
1) توحيد
توحيد واژهای عربی، از ریشه «وحد» است كه در لغت به معنای یکی کردن و یکی دانستن(فیومی، 1414، ج2، ص650) به كار رفته و در انديشه ديني به معناي «يگانه دانستن خدا و اعتقاد به اينكه او واحد است.» قلمداد مي شود. واژه توحید مصدر باب تفعیل است و همانطور که تعظیم به معنای بزرگ شماری است، نه به مفهوم ایجاد بزرگی و عظمت در یک فرد، توحید نیز به معنی یکتاسازی و یگانه کردن نیست، بلکه به مفهوم اعتقاد به یکتایی و یگانگی است. بر اين اساس، این واژه در عرف و اصطلاح دینی یکی از اصول اسلامی بلکه از مهمترین اصول دین به شمار رفته است.
2) عدالت
عدالت نيز در لغت به معني «مساوات»(راغب اصفهانى، 1412، ص551)، «ضد جور»(شرتوني، 1374، ج3، ص494) و «عدم افراط و تفريط» مي باشد(دهخدا، 1373، ج34، ص121)، اميرالمومنين علي ع در نهج البلاغه عدالت را به «وضع الشیء فی موضعه» تعريف كرده و در جاي ديگري، از عدل به «رعایت کردن استحقاقها در افاضة وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آن چه امکان وجود دارد»(سيّد رضي،1407، حکمت 429) تعبیر آوردهاند. عمده تعاريفي كه به ويژه در ميان انديشمندان شيعي از عدالت ارائه گرديده است، حول اين دو تعريف دور مي زنند؛ چنانكه علامه طباطبایی نيز از همين معنا استفاده نموده اند: «هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له؛ عدالت؛یعنی دادن هر صاحب حق و رساندن حقوق شان به آن و گذاشتن هر چيز در جاي خودش مي باشـد»( طباطبایی، 1374، ج1، ص371). اين نكته حائز اهميت است كه در غالب تعاریف ارائه شده از عدالت، اصل واحد در ماده عدل، حد وسط میان افراط و تفريط است، بهگونهاي كه نه در آن زائدي باشد و نه نقص. اين معنا را ميتوان در همه تعاریفی كه اهل لغت بیان كردهاند قابل انطباق دانست.
3) تمدن اسلامي
تمدن مصدر عربي از باب تفعل و اسم مصدر فارسي است. در زبان عربي، در كنار اصطلاح تمدن، مترادف هايي مانند حضاره، ثقافة و مدينه آمده است، لكن مي توان اذعان كرد كه همه فرهنگ های قدیم و جدید عربی در یک معنا برای واژه تمدن به هم می رسند و عمدتا تمدن را مترادف با حضارت و در برابر بداوت مطرح مي كنند. در ميان فرهنگ هاي فارسي، دهخدا تمدن را به « تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت»(دهخدا، 1373، ج1، ص61109) و فرهنگ عميد آن را به «شهرنشين شدن، خوي شهري برگزيدن و با اخلاق مردم شهر آشنا شدن، همكاري مردم با يكديگر در امور زندگاني و فراهم ساختن اسباب ترقي و آسايش خود»(عمید، 1389،ج1، ص530) معنا كرده اند. در زبان انگليسي واژه تمدن از کلمه لاتین شهرنشین بودن یا شهروندان civis و شکل وصفی آن civilis مشتق میشود. اكسفورد چنین برداشتی را از واژه «Civilization» ارائه ميدهد: «از وضعیت بربریت بیرون آمدن، فنون زندگی را آموختن، و در نتیجه تلطیف و آگاه شدن»( دانیل، 1363، ص12).
تعاريف اصطلاحي متعددي از تمدن ارائه گرديده است كه هر يك از زوايه اي متمايز به مفهوم شناسي آن پرداخته اند. به عنوان مثال؛ ابن خلدون حضارت را یکی از مراحل زندگانی جامعه میداند که مرحله بداوت آن را به کمال می رساند: «زندگانی بادیه نشینی کهن ترین و پیشتر از زندگانی شهرنشنی است و باده نشینی اصل عمران و اجتماع است و اساس تشکیل شهرها»(ابن خلدون، 1382، ص149-150) و يا ویلهلم گسمان كه تمدن را به «آسان نمودن زندگی ای که به وسیله تکنیک و صنعت امکان پذیر شده است، به ویژه آن چیزهائی که زندگی شایسته انسانی توده های عظیم مردم را برای جامعهها ممکن می سازد» تعريف ميكند»(گسمان، 1351، ص71). به طور كلي محققين علوم اجتماعي در تعريف خود از تمدن، مولفه هاي مختلفي را براي آن برشمره اند كه دست كم، دو بعد سخت و نرم را شامل می شود. به عنوان مثال؛ ويل دورانت تمدن را شكلي از نظم اجتماعي تعريف ميكند كه در نتيجه وجود آن، خلاقيت فرهنگي امكانپذير ميشود و جريان پيدا ميكند. وي همچنين تمدن را داراي چهار ركن اساسي ميداند كه عبارتند از: پيش بيني و احتياط در امور اقتصادي، سازمان سياسي، سنن اخلاقي و كوشش در راه معرفت و بسط هنر(دورانت، 1382، ج4، ص 86) داوري اردكاني در تعريف خود، بر زير بنا بودن تفكر و فرهنگ در پايه ريزي تمدن ها تأكيد كرده و تمدن را سير و بسط يك نحو تفكر و ظهور آثار تفكر در مناسبات افراد و اقوام و در رفتار و كردار و علوم و فنون مردم ميداند. به اعتقاد وي، اين ظهورات آنچنان به هم پيوسته اند كه نميتوان جزئي را از جزء ديگر جدا نمود و كل اين اجزاء هم، اصل و ريشه اي دارد يا اصل و ريشه اي داشته است(داوري اردكاني، 1380، ص 93). حبیبالله بابایی در جمعبندی خود از مفهوم تمدن، سه عنصر را به عنوان هسته مرکزی آن بیان کرده است: اول اینکه؛ هر تمدن، جامعه است ولی هر جامعهای تمدن نیست و لذا هر قدرت سیاسی نیز تمدن به حساب نمیآید. دوم اینکه؛ هر تمدن دارای خاستگاه عقلانی است و بالاخره هر تمدن دارای مجموعه نظامهای اجتماعی است.(بابایی، 1393، ص۳۸-۳۹)
مقصود از تمدن اسلامي، تمدني است كه در بستر فرهنگ اسلامي رشد كرده و نظامات مختلف آن، ريشه در باورهاي بنيادين اسلامي داشته و موجد توسعه و پيشرفت در جلوه هاي مادي زندگي امت اسلام ميگردد. امام خميني (ره) با رويكردي تاريخي، دور نماي تمدن اسلامي را بدين گونه شرح مي دهند: « مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود، تمدن آنها فوق تـمدنها بود، معنویات آنـها بالاترین معنویات بود، رجال آنها برجستهترین رجال بود. توسعه مملکتشان از همه ممالک بیشتر بود. سیطره حکومت شان بر دنیا غالب شده بود.»(خمینیره، 1378، ج1، ص374) مقام معظم رهبري نيز در تبيين شاخص هاي عمده تمدن اسلامي معتقدند: «شاخصه اصلی و عمومی این تمدن، بهرهمندی انسانها از همهی ظرفیت های مادی و معنویای است که خداوند برای تأمین سعادت و تعالی آنان، در عالم طبیعت و در وجود خود آنان تعبیه کرده است. آرایش ظاهری این تمدن را در حکومت مردمی، در قوانین برگرفته از قرآن، در اجتهاد و پاسخگوئی به نیازهای نوبهنوی بشر، در پرهیز از تحجر و ارتجاع و نیز بدعت و التقاط، در ایجاد رفاه و ثروت عمومی، در استقرار عدالت، در خلاص شدن از اقتصاد مبتنی بر ویژهخواری و ربا و تکاثر، در گسترش اخلاق انسانی، در دفاع از مظلومان عالم، و در تلاش و کار و ابتکار، میتوان و باید مشاهده کرد»(مقام معظم رهبري، 9/2/1392). بنابراين تمدن اسلامي در كاملترين صورت خود، فضايي را در ابعاد سخت افزاري و نرم افزاري براي امت اسلامي ترسيم مي كند كه؛ « انسان در آن فضا از لحاظ معنوی و از لحاظ مادّی میتواند رشد كند و به غایات مطلوبی كه خدای متعال او را برای آن غایات خلق كرده است برسد»( مقام معظم رهبري،14/6/1392).
چارچوب نظري؛ تمدن سازي در بستر ارزش ها و باورهاي بنيادين
كيفيت حيات انساني در ارتباط مسقيم با نوع نگاه به جهان پيراموني و ماهيت پديده حيات قرار دارد كه در قالب ارزشها و باورهاي بنيادين شكل گرفته و ارتباط انسان با خود، ديگران و به طور كلي دنياي پيراموني را مديريت نموده و رنگ و بوي خاصي به آن ميبخشد و از آنجا كه تمدن، وضعيتي است كه بر حيات انسان حاكم ميشود، به طور منطقي در پيوند با مساله ارزشها و باورها قرار ميگيرد. به طور كلي، نظام هاي ارزشي كه مجموعه ای از ارزشها و باورهاي بنيادين را در بر ميگيرد، نقش مهمي در جهت دهي به رفتار سياسي – اجتماعي بر عهده دارند: «نظام ارزشي كليت منسجم و به هم پيوسته اي از موضوعات حيات مادي و معنوي است كه فرد گروه يا طبقه اجتماعي ارزش مثبت و منفي معيني به آن ميدهد و همين ارزشها متقابلا فعاليت انها را كنترل كرده و در جهت خاصي هدايت مي كند»(صبوري، 1381، ص238).
آستين رني مجموعه اجزاء يك نظام ارزشي و اعتقادي را در پنج مورد خلاصه مي كند: 1) ارزشها 2) تصوير جامعه سياسي ارماني 3) مفهوم سرشت بشر 4) استراتژي عمل(رني، 1374، ص106-107). اين اجزا به هم پيوسته به طور معمول در ساختار ويژه اي مفصل بندي شده و مبتني بر آن، داراي يك سري كاركردهاي عام و خاص مي باشند كه در هدايت و كنترل رفتارهاي اجتماعي موثر واقع مي شوند. جامعه شناسان سياسي كاركردهاي عام نظامهاي ارزشي و اعتقادي را در ضمن پنج مورد نام مي برند:
1- فراهم كردن تصويري از جهان براي فرد
2- فراهم كردن تصويري مرجح از جهان بطور ضمني يا آشكار
3- فراهم كردن يكي وسيله هويت در جهان براي فرد
4- فراهم كردن وسيله اي براي واكنش نشان دادن نسبت به پديدهها
5- فراهم كردن يك راهنماي عمل براي فرد؛ بويژه اينكه چگونه وضعيت را به همان حالت حفظ كرده يا به حالتي مرجح تغيير دهد(راش، 1377، ص204-205).
تكيه بر ارزشها و باورهاي مشترك در ميان يك ملت، موجب مي گردد كه تمدن سازي مبتني بر ارزشها و باورهايي سامان يابد كه آحاد افراد جامعه به منظور رعايت آنها، خود را ملزم به مشاركت فعال در فرايند تمدن سازي بدانند. در حقيقت وجود ارزشها و تمايلات مشترك به عنوان يك عامل پيوند دهنده در اجتماع عمل كرده و بستر را براي كنشهاي فعالانه اعضا جامعه فراهم مي آورد. بدينصورت است كه در فرايند ايجاد تمدن، اولويتها و ترجيحات آحاد مردم در يك جهت هدايت گرديده و ظرفيتهاي پيدا و پنهان جامعه در مسير تحقق بخشي به آمال و آرزوهاي آن ملت به فعليت ميرسند. با توجه به كاركردهاي بسيار مهمي كه براي نظام ارزشي و عقيدتي اشاره شد، مي توان به اين نكته اذعان داشت كه هيچ جنبش اصلاحي- اجتماعي موفقي در طول تاريخ بدون اتكا به يك نظام ارزشي و اعتقادي و لو به صورت نسبي، به سرانجام نرسيده و وجود خارجي پيدا نخواهد كرد.
شاخصههای تمدن اسلامی، شاخصههای مستقلی هستند که ریشه در فرهنگ ناب اسلامی داشته و به طور بنیادین در قالب نظام عقیدتی و ارزشی آن ساختاربندی میشوند. به همین جهت در انقلاب اجتماعی همه پیامبران، انقلاب اعتقادی، بلافاصله با انقلاب ارزشی توأم میشود و قرآن کریم، هم پای تحوّلی که در اندیشه و عقاید پدید میآورد، اصول و ارزش های اخلاقی متناسب با نظام اعتقادی نوین را نیز عرضه میکند(حکیمی، 1380، ج2، ص 73) با اين وصف نظام ارزشي و عقيدتي عبارت است از: «مجموعه ای هماهنگ و مرتبط از دستگاه های مختلف بینشی، گرایشی و عملی (از جمله نظام بایدها و نبایدها) است که تمامی آنها، هدف مشخصی را دنبال میکنند»( بخشی، 1379). نکته اي که توجه به آن ضروری است، به منبع و سرچشمه نظام عقيدتي و ارزشی مربوط است. آیتالله مصباح یزدی در این باره معتقد است: « براي داشتن نظام ارزشي صحيح بايد از عقل بهره برد و بين خواستههاي گوناگون اولويتبندي کرد. اما حقيقت اين است که دستهبندي و اولويتبندي تمام خواستههاي انسان کار بسيار مشکلي است. خداوند بر ما منت گذاشته و براي ما دين را فرستاده است تا اين مشکل ما برطرف شود. قرآن ميفرمايد: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ؛ ما نوري براي شما فرستاديم که راه را براي شما روشن ميکند و صراط مستقيم را به شما نشان ميدهد.»(مصباح یزدی، 27/07/90)
بنابراین مولفه های نظام عقیدتی و ارزشی جامعه اسلامي، یکی از شاخصههای مهم تمدن ساز به شمار میآیند که تمدن اسلامي را از دیگر تـمدنها مـتمایز مینمایند. در ساختار نظام ارزشي و عقيدتي اسلام، ارزشها و باورهاي بنياديني چون توحيد و عدالت از جايگاه ويژهاي در عرصه تمدنسازي برخوردار بوده و در برهه پايه ريزي تمدن اسلامي در قرون گذشته، ظرفيتهاي بسيار بالايي را در اين جهت مهيا كردهاند. اين ارزشها و باورهاي اصيل ديني، چه به لحاظ ارائه عناصر تمدن ساز و چه از جهت تزريق انگيزه و ارائه غايت مطلوب، از عناصر اصلي پايهريزي تمدن اسلامي محسوب ميگردند. به اعتقاد مورخين غربي، قدرت بي مانند ارزشها و باورهاي ديني در ايجاد ساختهاي تمدني را ميتوان در جريان تاريخ تمدن اسلامي به عينه مشاهده كرد؛ به طوري كه آدام متز در كتاب تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، اين برهه تاريخي را «رنسانس اسلامي»(متز، 1362، ص43) دانسته و نقش هنجارها و باورهاي اسلامي را در شكل گيري آن غيرقابل انكار میداند.
با اين وصف در اين مقاله تلاش ميشود با رهيافتي كاركردي، نقش توحيد و عدالت در فرايند ساخت یابي تمدن اسلامي را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و كاركردهاي چندگانه اين دو عنصر در فرايند شكل گيري تمدن اسلامي مورد مطالعه قرار داده شود.
كاربست توحيد در پايه ريزي تمدن اسلامي
در اسلام اعتقاد به «توحید» نباید همچون عقیده ای در کنار سایر عقاید تلقی شود، بلکه زیربنای تمامی عقاید اسلامی بوده و اسلام تمام احکام و قوانین خویش را بر آن استوار ساخته است، این حقیقتی است که با بررسی احکام، قواعد و ضوابط موجود در اسلام به خوبی نمایان میگردد. اسلام زندگی اجتماعی ایدهآل را در حرکت بر مدار فطرت پاک انسان و در بستر فرامین الهی تعریف میکند. توحید در اندیشه اسلامی هم موجب تکامل جوامع بشری و هم عامل وحدت تمامی این جوامع بشمار میرود. به تعبیر علامه طباطبایی؛ «در این دین مشاهده میکنیم که روح توحید و یکتاپرستی از هدفهای اولیّه آن بشمار میرود بطوری که روح توحید در کلیه ملکات و فضایل اخلاقی جاری بوده و روح اخلاق نیز در کلیه اعمالی که مردم به انجام آن مکلفند منتشر میباشد و با این ترتیب است که برگشت جمیع مواد دین اسلامی به توحید است و توحید خود در مرحله ترکیب و انضمام به همان اخلاق و وظایف عملی برگشت میکند»(طباطبايي، همان، ج7، ص184).
بر اين اساس، توحيد در اسلام محور همه آموزههاي سياسي- اجتماعي تلقی میگردد؛ به گونه ای که میتوان مدعی شد، بدون توحید همه چیز معنای دیگری یافته و اسلام و آموزههای آن، چیزی جز پوستین بی محتوا نخواهد بود. از اين جهت است كه تمدن در جهانبيني الهي، بر مبناي رابطه خداوند و انسان، به عنوان خالق و مخلوق تعريف گرديده و خداوند متعال منشأ و مقصد همه حركت هاي اجتماعي قلمداد مي گردد. اين مهم موجب شده است كه قرآن کریم محور دعوت همه پیامبران الهی در طول تاریخ را توحید دانسته و همه تعلیمات آنها را به همین اصل اساسی برگرداند؛« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ* أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ؛ و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم [گفت] من براى شما هشداردهندهاى آشكارم* جزء خدا را نپرستيد زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم»(هود/25-26).
بر اساس آيات قرآن كريم، جهان همواره از دو گرایش اساسی تشکیل شده که در سطوح فردی، اجتماعی و طبیعی هویدا میشود: « یکی گرایش توحیدی است که موجودات را به هم پیوند میدهد و وحدت، هماهنگی، توازن و تعادل را برقرار میسازد و گرایش دیگر شرک است که موجودات را دور از هم، سر در گم و بی ارتباط میگرداند»(تيچيك،1374). ویلیام تیچیک با مقایسه نتایج حاصله از دو گرایش مذکور، مینویسد: «نتیجه پیروی از گرایش توحیدی، وحدت، هماهنگی، کلیت و قرب به خداست و نتیجه پیروی از گرایش شرک آلود، کثرت، پراکندگی، عدم تعادل، پاشیدگی، عدم یکپارچگی و دوری از خداست. در سطح اجتماعی گاهی قرآن به این دو گرایش با اصطلاحات صلاح و فساد اشاره میکند. بنابراین، صلاح نشانه اجتماعی تعادل و هماهنگی است در حالی که فساد مظهر عدم تعادل، پراکندگی و پاشیدگی است»(همان). نتایج حاصل از این دو دیدگاه در ساخت بندی اجتماع انسانی غیرقابل انکار است. از همین رو قرآن کریم توحید را دارای اثرات و جلوه های مثبت بسیاری در زندگی اجتماعی میداند.
يكي از تأثيرات برجسته ايمان و اعتقاد به قدرت لايزال خداوندي در زندگي انسان، در جهت دهي و پوياسازي تكاپوهاي اجتماعي آن نهفته است، بديهي است انسان باتوجه به نوع جهان بینی خود، پدیدههای عالم را تفسیر و تحلیل كرده و مسير حيات فردي و اجتماعي خود را، بر اساس دركي كه از عالم هستي و جايگاه خود دارد انتخاب مي نمايد، از اين منظر، توحید و شرک نيز زمينه ساز برداشت و تفسیری خاص از حوادث بوده و هر يك ساختار زندگي فردي و اجتماعي را به شكلي خاص برنامه ريزي مي نمايند و از اين روست كه بر اساس آموزه های قرآن، مؤمنان در امور مختلف، تفسیری متمایز از تفسیر کافران ارائه ميكنند.(بقره/26) وقتي بنيان يك جامعه بر عنصر يگانگي خداوند گذاشته ميشود، خود به خود بينش و نگرش اعضا جامعه به اين سمت هدايت ميگردد كه تنها خداوند است که هستی را آفریده و انسان را پروانده، هدایت و مدیریت مینمايد، و لذا نگرش افراد مومن و اهل توحید به جامعه و افراد انسانی، نگرشی مثبت و سازنده بوده و اين مسأله خود در ايجاد تحرك اجتماعي در ساختن جامعه نمونه به شدت مؤثر خواهد بود. در ادامه به برخي از كاركردهاي توحيد در فرايند تمدن سازي اسلامي اشاره ميگردد:
1. هدایت و جهت دهی به فرايندهاي تمدني
قرآن مجید توحید را به معنای وحدت و یکپارچگی همه جهان و خویشاوندی تمام عناصر آن میداند. از این منظر، از آنجا که سلسله جنبان آفرینش یکی بوده و همه موجودات از یک مبدأ و منشأ پدید آمده اند؛ پس همگی، اجزاء یک مجموعه اند و کل جهان، یک واحد و دارای یک جهت گیری میباشد؛ «ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت؛ در آفرينش خداى رحمان هيچ خلل و بى نظمى نمىبينى»( ملك/3). بدین ترتیب توحید باوری با تقویت این اندیشه که جهانِ پویا، کاروانی است که همه اجزاء و عناصر آن همانند حلقههای زنجیر به هم متصل بوده و دارای آفرینش و حساب شدگی و انضباط محاسبه شده ای در فرد فرد اجزاء میباشند؛ مبین این نکته اساسی در جهت دهی به فرایند تمدن سازي اسلامی است که همه اشیا و عناصر عالم سر به فرمان خدا و پذیرنده ربوبیت او هستند(مريم/17)، بنابراین هدف هرگونه حرکت و جنبش در ابعاد مختلف حیات اجتماعی را هموار کردن مسیر بندگی خدا دانسته « ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريدهام»(ذاريات/56) و تمدني را مطلوب میداند که همه نظامات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن در نهایت امر زمینه را برای تعالی و قرب انسان به خداوند متعال فراهم آورد. به همین خاطر حضرت شعیب7 اصلاح نظام اقتصادی موجود در میان مردم خود را مبتنی بر توحید کرده و میفرماید: « وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ؛ و به سوى [اهل] مدین برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد براى شما جز او معبودى نيست و پيمانه و ترازو را كم مكنيد…»( هود/84)
توحید باوریِ نهادینه شده در تئوری و عمل در فرایند تمدن سازی از یک سو، باعث میشود ساخت بندی اجزاء مختلف تمدن در عرصههای سخت افزاری و نرم افزاری، در جهت تأمین اهداف متعالی نظام خلقت صورت گرفته و از سوی دیگر، برونداد نظام تمدنی را منطبق بر آموزههای دینی و در جهت تقویت روحیه عبودیت در ابنا بشر هدایت میکند. به عنوان مثال؛ طراحی نظام اقتصادی در الگوی تمدن اسلامی مبتنی بر توحید محوری، چه به لحاظ مبانی نظری و چه نظامات عینی با الگوی ارائه شده در قالبهای ماتریالیستی متفاوت خواهد بود؛ چرا که همه تکاپوهای فردی و جمعی اقتصادی را طوری ساماندهی میکند که هم انگیزه و هم قالب بیرونی عمل، مبتنی بر آموزههای توحیدی و در جهت تقویت روحیه عبودیت در فرد فرد انسانها سامان یابد.
2. پوياسازي سرمايه انساني تمدن
توحید باوری بر این اصل بنیادین استوار گردیده است که همه انسانها در رابطه با خدا یکسان بوده و اگر تمایزی هم است، به خاطر کوششی است که هرکسی میتواند در راه و در جهت خیر و صلاح انسانها انجام دهد.(بقره/117) توحید باوری با مردود دانستن تبعیضهاي نهادینه شده در جوامع انسانی، همه آحاد بشر را در آفرینش و مایههای انسانی برابر میداند؛« يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء…؛ اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد…»( نساء/1) بنابراین تمدن مطلوب در چارچوب اندیشه توحیدي، تمدني است که در آن، همه افراد از فرصتهای برابر براي تعالی و پیشرفت برخوردار بوده و ظرفيتهاي آحاد شهروندان در جهت ايجاد جامعه نمونه به شكل بهينه اي مورد استفاده قرار ميگيرد.
نهادينه سازي توحید باوری در جامعه اسلامي زمینه ای را فراهم میآورد تا انسانها از هرگونه اسارت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و… آزاد گردیده و به جای بندگی زر و زور و تزویر، تنها بندگی خداوند را پیشه خود سازند. اعتقاد عملي به توحيد با یکپارچه کردن قلمرو زندگی و هستی انسان، زندگی وی را ترکیبی از اندیشه و عمل قرار داده که اگر یکی از آن دو یا بخشی از هریک، از محور بندگی خدا خارج شود، در قلمرو زندگی انسان و جلوههاي بيروني آن در قالب تمدن و ساير نظامات بشري دوگانگی رخ مينماياند؛ «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ آيا شما به پارهاى از كتاب [تورات] ايمان مى آوريد و به پاره اى كفر مى ورزيد پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سخت ترين عذاب ها باز برند و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست»(بقره/85). بهاین ترتیب اگر آحاد جامعه اسلامی در مسائل فردی، به ظاهر خود را به اصول توحید پایبند دانسته ولی در مسائل اجتماعی و طراحی نظامات سیاسی، اقتصادی و… بر محور شرک حرکت نمایند، صرفنظر از عذاب اخروی، در دنیا نیز اجتماع مذکور با گرفتاریها و مشکلات فردی و اجتماعی بنیادینی روبرو خواهد گردیده و به طور كلي امكان طراحي و ايجاد تمدن بهينه اسلامي فراهم نخواهد بود.
استفاده بهینه از همه ظرفیتهای انسانی موجود در جامعه اسلامی، از پیش فرض های اساسی ساخت تمدن اسلامی میباشد. نظامات شرک آمیز در طول تاریخ با انحصار امکانات و فرصتها در دست طبقهای خاص و همچنین در بندکردن تفکرات تعالی بخش و حرکت آفرین در متن اجتماع، بخش بسیاری از مردم جامعه خود را از فعالیت مولد و پویا محروم کرده و به ابزاری در خدمت منافع طبقه حاکمه تبدیل کرده اند. اما در نظام توحیدی، از آنجا که در نگاه اولی همه انسانها بنده خداوند بوده و صرفاً در مقابل حضرت ربوبیت مسئول اعمال خود میباشند، از یک سو موظف هستند که از همه استعدادهای خدادادی و ظرفیتهای وجودی خود در جهت بهسازی حیات فردی و مدنی و در مسیر آباد کردن دنیای آخرت حداکثر استفاده را نمایند، از سوی دیگر، گفتار و رفتار مسئولان جامعه نیز، چه در جهات سلبی و چه ایجابی میبایست در جهت تقویت پویایی و گسترش تکاپوهای سازنده افراد جامعه فعال گردیده و با طراحی الگوها و سازوکارهای هدایت کننده، از همه توان انسانی جامعه به بهترین شکل ممکن استفاده نمایند. بدیهی است سرمایه انسانی در چنین اجتماعی همواره از حالتی پویا و سازنده برخوردار بوده و این مسأله ظرفیت بی نهایتی را در اختیار مصلحان اجتماعی در جهت بسیج فراگیر مردمی در فرایند ساخت تمدن اسلامی قرار میدهد.
3. تحقق تمدن بهينه و عدالت محور
ایجاد تمدن بهينه و عدالت محور یکی از مهم ترین کارکردهای اجتماعی توحید از دیدگاه قرآن کریم میباشد. جامعه اي که بر عنصر یگانگی خداوند بنا نهاده شود، به این بینش و نگرش دست مییابد که تنها خداوند است که هستی را آفریده و انسان را پرورانده و هدایت و مدیریت میکند و بنابراین هر گونه اختلاف از نظر نژادی و یا برتری های دیگری از این دست، در اندیشه و بینش توحیدی مردود شمرده شده و نگرش افراد مومن و اهل توحید به جامعه و افراد انسانی، نگرشی مثبت و سازنده خواهد بود. این گونه است که اصل عدالت و دادگری در جوامع توحیدی ریشه دوانیده و در همه حوزه ها خود را نشان میدهد.
رعایت عدالت در ساخت بخشي به همه نظامات تمدني از آثار و کارکردهای بنیادین توحید و بینش و نگرش توحیدی است که قرآن در آیه 85 سوره اعراف بدان اشاره میکند؛ «وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَيْلَ وَ الْميزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَيْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ و به سوی مدین ، برادرشان شعیب را ( فرستادیم ) گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید ، که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است بنا بر این ، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آنکه ( در پرتو ایمان و دعوت انبیاء ) اصلاح شده است ، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید!»(اعراف/85) قرآن کریم از زبان حضرت شعیب تبیین میکند که چگونه توحید و عبادت خدای یگانه میتواند در امور اقتصادی و مدیریت آن عدالت را برپا داشته و تقویت نماید، به گونه ای که افراد و اشخاص جامعه توحیدی همواره روابط اقتصادی خویش را كه يكي از نظامات اصلي تمدني نیز می باشد، بر پایه معیارها و موازین پذیرفته شده عقلانی و عرفی و شرعی سامان میدهند و از تجاوز و تعدی به حقوق مالی پرهیز میکنند و راه قسط و عدالت را می پیمایند. بنابراین یکی از مهمترین سازوکارهای قرآنی برای تحقق تمدن بهينه و عدالت محور، تقویت توحید و برجسته شدن این اصل اساسی در جامعه اسلامی میباشد.
حاکمیت تفکر توحید محور از یک سو موجب میگردد که نظامات مختلف تمدنی در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… در بستر عدالت طراحی شوند و همه مردم ضمن آنکه نقش خود در فرایند شکل گیری تمدن اسلامی را به صورت فعال ایفا میکنند، در مرحله بعد نیز امکان برخورداری عادلانه از فرصتهای ایجاد شده در قالب تمدن اسلامی را دارا می باشند. توحید محوری ساختار عادلانه تمدنی را در بستر عمل نیز ساماندهی کرده و اجزاء مختلف تمدن اسلامی در حوزه های انسانی و غیر انسانی بر مدار عدالت مفصل بندی شده و روابط میان آنها در زمینه عدالت رنگ میگیرد.
4. اصلاح ناهنجاري ها و رفع كاستيهاي تمدني
اصلاح ناهنجاری ها و رفع كاستی هاي تمدني از کارویژه های اساسی توحید باوری است که با جهت دهی به بینش و نگرش افراد جامعه صورت گرفته و از اين طريق زمینه انجام اصلاحات همه جانبه در ساختارها و دروندادهاي تمدني فراهم میشود. حضرت شعیب در برخورد با ناهنجاریها و فساد نهادینه شده در جامعه خود، میکوشد تا ابتدا بینش و نگرش افراد جامعه را اصلاح کند؛ چرا که پس از آن، به طور طبیعی اعمال و رفتار اجتماعی ایشان اصلاح میگردد(هود/84-88). قرآنکریم ایمنی و نجات جوامع از سنت عذاب الهی را که در نتیجه شیوع ناهنجاری های فردی و اجتماعی بر جوامع نازل میشود، در گروه اعتقاد به توحید و پرهیز از شرک میداند؛ « لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ آنان که گفتند: الله سومين سه خداست ، کافر شدند در حالی که هيچ خدايی جز الله نيست اگر از آنچه میگويند باز نايستند به کافران عذابی دردآور خواهد رسيد»(مائده/73). بنابراین اگر جامعه بخواهد از بحرانهایی که موجب نابودی و نیستی طبیعی و یا غیر طبیعی است، رهایی یابد می بایست به اصل توحید بازگردد. جامعه توحید محور میتواند با اعمال و رفتار خیرخواهانه، عناصر طبیعی را در اختیار گرفته و حتی آنها را به سوی خیر جمعی هدایت کند(انبيا/69).
بهطور طبیعی چه در فرایند طراحی و شکل دهی به تمدن اسلامی و چه در مرحله پس از آن، عرصههای مختلفی تمدنی میتوانند تحت تأثیر عوامل متعددی دچار آسیب گردیده و از ساخت منطقی خود منحرف شوند. نهادینهشدن توحید محوری و نگاه وحدت گرایانه به عالم در میان اجزاء انسانی تمدن و تعمیم آن به لایههای سختافزاری آن، از عوامل اصلی کاهش آسیبهای علمی و عملی میباشد. بی شک تمدن خداباور به علت جهتگیریهای قدسی خود، از بسیاری از آسیبهای اخلاقی، علمی، رفتاری، ساختاری …. مصون بوده و نه تنها تحقق بیرونی این آسیبها را به حداقل میرساند، بلکه از اساس زمینههای بروز انحراف در سطوح مختلف تمدنی را نیز از بین میبرد.
كاربست عدالت در پايه ريزي تمدن اسلامي
در حوزه سیاست و اجتماع، دادورزی و اجرای عدالت باسابقهترین آرمانی است که همواره دغدغه خاطر حکیمان و مصلحان اجتماعی بوده است. افلاطون کتاب جمهوریت را به منظور تبیین این اندیشه نوشت. او معتقد بود که مدینه فاضله زمانی شکل میگیرد که حاکم مدینه خود را وقف عدالت کند و جامعه بر محور عدل سامان یابد(کویره، 1389، ص47). ارسطو در کتاب «سیاست» در جستوجوی روشهای اجرای عدالت بود و سرانجام اجرای عدالت را معیار راستی ودرستی حکومت دانست(ارسطو، 1358، ص118). فارابی در «سیاست مدینه» بر این رویکرد تأکید کرد که وظیفه سیاستمدار مدینه، نظاممندساختن روابط اعضای جامعه بر اساس عدل است( فارابی، 1358، ص162). خواجهنصیرطوسی در «اخلاق ناصری» عدالت را مبنای حقوق دانسته و بر این باور بود که عدالت زمینهساز تعاون و تعاون شرط تکامل اجتماعی است( طوسی، 1360، ص247). ابن خلدون در «مقدمه»، کار ویژه دولتها را مبارزه با ستم و تبعیض و پاسداری از عدالت اجتماعی برشمرده است(ابن خلدون، همان، ص79). و سرانجام ابنسینا در «شفا»، هدف دین را تنظیم روابط اجتماعی براساس قانون عدل ترسیم میکند(ابن سینا، بیتا، ج1، ص441-444) و بدین ترتیب، تأکید بر اجرای عدالت بهمثابه یک سنت سیاسی، همواره اندیشه حکیمان را به خود مشغول ساخته است.
اندیشه عدالت خواهی در جامعه اسلامی و فراوانی گفتگو از عدل و عدالت، ریشه در آموزه های قرآنی داشته؛ چنانكه در فرهنگ قرآني پس از توحید، اصلی فراگیرتر از عدالت وجود ندارد؛ اصلی که هم آفرینش الهی بر اساس آن استقرار یافته و هم ربوبیت او بر مبنای آن اداره میشود. در حوزه تشريع نيز معيار مفاهيم اساسي و ارزشي اسلام عدالت است، به گونهاي كه نميتوان در آموزههاي اسلام و قوانين آن چيزي را يافت كه بيرون از دايره عدالت و دادگري باشد و از حد ميانه به سوي نقص و يا زياده متمايل و گرايش داشته باشد: « وَ تَمَّتْ كلَمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلا …؛ و كلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسيد»(انعام/115). براساس آنچه گذشت، عدالت یک موضوع صرفا قراردادی و اعتباری نیست تا اثبات و نفی آن تابع اراده و خواست انسانها باشد، بلکه یک وضع و حقیقت نفس الأمری و الهی است. انسان هم در فطرت فردی خود به عدالت تمایل دارد و هم زندگی اجتماعی او بر پایه عدالت استقرار یافته است؛ «از فطرت های الهیه که در کمون ذات بشر مخمّر است، حبّ عدل و خضوع در مقابل آن است و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است»(خمينی، 1387، ص113). علامه طباطبایی با تاكيد بر ارزش نفس الامري عدل، آن را از عناصر اصلي در ترکیب و هيأت اجتماع بر می شمرد و مینويسد: «عدالت كه در لغت به معناى اعتدال و حد وسط بين عالى و دانى و ميانه بين دو طرف افراط و تفريط است، در افراد مجتمعات بشرى هم عبارتست از افرادى كه قسمت عمده اجتماع را تشكيل مى دهند و آنان همان افراد متوسط الحالند، كه در حقيقت به منزله جوهره ذات اجتماعند و همه تركيب و تأليفهاى اجتماعى روى آنان دور مى زند»(طباطبايي، همان، ج6، ص298).
نقش و كاركرد اساسي عدالت در مهمترين و اساسي ترين بخش هاي زندگي بشر و قوانين مربوط يا مرتبط با آنها، به خوبي مشهود است. بنيان وضع قوانين تشريعي در اسلام بر پايه عدالت بوده و هيچ قانوني را نميتوان يافت كه در آن كوچكترين ظلم و ستم و يا تمايلي به بيداد وجود داشته باشد. از اين منظر، مؤمنان موظف هستند در مسير زندگي خويش در همه امور خرد و كلان، شخصي و اجتماعي، دنيوي و اخروي عدالت را مراعات كنند و از ظلم و جور و بيداد پرهيز كنند: « إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان…؛ خداوند به عدالت و احسان امر مي نمايد..»(نحل/90) اساساً از منظر قرآن كريم، تحقق هر گونه كمال و رشد و بالندگي و نظم اجتماعي و به طور كلي شكل دهي به نظامات تمدني به نوعي متوقف بر نهادينه سازي عنصر عدالت باوري مي باشد: « وَ أَوْفُواْ الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكلَّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَ لَوْ كَانَ ذَا قُرْبى…؛ و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد!- هيچ كس را، جز به مقدار تواناييش، تكليف نمى كنيم- و هنگامى كه سخنى مى گوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتى اگر در مورد نزديكان (شما) بوده باشد»(انعام/152). از اين منظر است كه علامه طباطبايي عدالت اجتماعي را با استحقاق اجتماعي مرتبط دانسته و مينويسد: «(عدالت اجتماعي يعني اينكه) با هر يك از افراد جامعه طورى رفتار شود كه مستحق آن است و در جايى جاى داده شود كه سزاوار آن است»(طباطبايي، همان، ج12، ص479). عدالت باوری دارای کارکردهای بسیاری در مسير تحقق تمدن اسلامی است که برخی از مهمترین آنها عبارتند از؛
1. نهادینه سازي عدالت در سازه هاي مختلف تمدني
در ساخت یابي تمدن مطلوب، تنها وجود قوانین درست و عادلانه كفايت نميكند بلکه شرط مهم و اساسی برای تحقق يك تمدن پويا، نهادینه شدن عنصر عدالت در لایههای مختلف تمدني و سازه هاي مختلف آن مي باشد. به عبارت دیگر، هر چند قوانین تنظیم کننده روابط ميان اجزاء مختلف تمدن عادلانه باشد، بدون جريان دادن آن در اجزاء مختلف و بنيان گذاري سطوح و مراحل مختلف تمدن بر عنصر عدالت، نميتوان انتظار تحقق تمدني ذو ابعاد در طراز جهانبيني الهي را داشت. بنابراین باور داشتن به ضرورت عدالت و تمسک به آن در مقام عمل(مطهري، 1373، ص7) از بدیهی ترین نتایج شكل گيري تمدن اسلامي ميباشد. تمدني که عدالت در همه سطوح و لایههای آن و در ميان همه نظامات آن نهادینه شده باشد، هم زمینه پذیرش قوانین و سازههاي عادلانه در آن فراهم میشود و هم فرايند مديريت و هدايت آن در بستر عدالت سامان يافته و از اعوجاج و انحراف مصون ميماند.
2. فراهم كردن زمينه بهره وري عادلانه از ظرفيت هاي انساني
بهره وري عادلانه از همه ظرفيت هاي انساني يكي از اصول بنيادين تمدن مطلوب می باشد. نهادينه شدن عنصر عدالت در چنين تمدني موجب مي شود كه سرمايه انساني موجود بر مبناي ضوابط عادلانه گزینش شده و در مراحل مختلف تمدن سازي مورد استفاده قرار گيرند و اين خود از شاخص ها و نشانه هاي رشد و بالندگي تمدني به شمار می رود.
بهره وري عادلانه از سرمايه انساني داراي منشأ وحیانی است. خداوند متعال در قرآن کريم تصريح دارد كه پیامبرانش را از ميان بهترینها برگزیده است و آنان را با امکانات و تجهیزاتی مانند کتاب، میزان و آهن (ضامن اجرا) فرستاده تا انسانها را به گونهای تعلیم و تربیت کنند که به صورت خودجوش اقدام به برپایی عدالت کنند؛« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط؛ ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند»(حديد/25). بر اين اساس هر پیامبری سرآمد روزگار خویش بوده و ایمان، امانت، تعهد، صداقت، اخلاص، قاطعیت، نیکوکاری، محبت، خیرخواهی، شجاعت و توکل مطلق بر خداوند از ویژگیهای عمومی آنان بوده است( مکارم شیرازی، 1377، ج7، ص55-75).
در تمدن عدالت محور سازوكارهاي اجتماعي طوري طراحي ميشود كه در ضمن آنها، واگذاری اختیارات و مسئوليت ها پس از ارزیابی صلاحیت افراد انجام میگیرد. امام صادق ع میفرماید: «إن الله عزّ وجلّ ادّب نبیّه فاحسن ادّبه فلما اکمل له الأدب، فقال: أنک لعلی خلق عظیم ثم فَرضَ الیه امر الدین والأمة لیسوس عباده فقال عزّ وجلّ: ما اَتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا» وان رسول الله صلی الله علیه و آله موفقا مؤیداً بروح القدس لا یزل ولا یخطیء فی شیء مما یسوس به الخلق فتأدب بآداب الله؛ همانا خداوند عزوجل پیامبرش را ادب آموخت؛ پس نیکو ادب آموخت و زمانیکه ادب او را کامل کرد، فرمود: همانا تو خلقی بزرگ داری. پس امر دین و امت را بر او واجب گردانید تا به تدبیر بندگانش بپردازد؛ پس فرمود: آنچه را رسول برایتان آورد، بگیرید و از آنچه بازداشت، بازمانید و همانا رسولخدا ص توفیق یافته و تایید شده به روحالقدس است. درهیچ یک از اموری که خلق را به آن تدبیر میکند، نمیلغزد و خطا نمیکند؛ پس به آداب خدا مودب شو»(مجلسی، 1396، ج17، ص2).
به طور كلي در يك تمدن پويا و كارآمد، ظرفيت بهره وري از سرمايه هاي انساني در يك فضاي عادلانه فراهم ميگردد و رهبران تمدن ساز با علم و دانایی به آثار مطلوب عدالت و پیامدهای ناگوار و مخرّب تبعیض و بیعدالتی، زمينه هايي را فراهم مي آورند تا از همه امكانات و سرمايه هاي موجود به نحو بهينه در فرايند تحقق تمدن اسلامي استفاده شود. در تمدني كه سطوح مديريتي آن بر مبناي تعهد و تخصص در طراحي گرديده و کارگزاران آن بر اساس شایستگی و نه وابستگی به صاحبان قدرت انتخاب شوند، اميد به پيشرفت و تعالي تمدني دو چندان ميباشد، به گونه اي كه به تعبير قرآن، دستاوردهاي آن، عدالت باوران را نيز شگفت زده خواهد كرد؛ « …كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطَْهُ فََازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلىَ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاع…؛ …همانند زراعتى كه جوانه هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و به قدرى نموّ و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى دارد…»(فتح/29)
در قرآن کریم به مواردی برمیخوریم که به طور صریح به بهره وري عادلانه از ظرفيت هاي انساني اشاره میکند، در قصه طالوت و بنی اسرائیل، آنگاه که حضرت طالوت از سوی «اشموئیل» پیامبر به عنوان سرپرست حکومت بنیاسرائیل معرفی میشود، مردم بنی اسرائیل بر اقدام وی خرده گرفتند و طالوت را بهسبب نداشتن مال و ثروت و عدم انتسابش به خانوادههای سرشناس بنی اسرائیل، شایسته این منصب ندانستند. پیامبرشان به آنها گفت: « قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتىِ مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيم؛ … او دارای دو ویژگی است: فزونی علم و توانایی (قدرت جسمی)، خداوند به خاطر این دو (علم و قدرت) او را برگزیده است»(بقره/246-247). در آیات دیگری نیز به رعایت اصل شایستگی اشاره میکند: پرهیز از پیروی هوای نفس(نساء/135) همکاری نکردن با نادانان(نساء/5) و اسرافکاران(شعراء/151) ، دوری گزیدن از دروغگویان(قلم/8)، عدم اعتماد به گمراهان(كهف/51) و کافران(نساء/141)، و ارتباط نداشتن با عیبجویان و مانعان خیر و گنهکاران متجاوز(قلم/10-13) از صفاتی است که در گزینش کارگزاران تمدني باید مورد اهتمام قرار گیرد، چرا كه تنها در اين صورت است كه ميتوان از همه ظرفيتهاي موجود در تحقق تمدن اسلامي بهره برد.
3. رفع ناهنجاری های تمدني
فقدان عدالت باوری در نظامات مختلف تمدني و سطوح مختلف آن، موجب فراهم شدن زمینه بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی چون عدم تعادل، فقدان انديشه مولد و از بین رفتن كرامت انساني در افراد میباشد. یگانه عنصری که میتواند با ایجاد تعادل در ميان سازههاي مختلف تمدن و هدایت تعاملات تمدني بر مسیر عدالت، موجبات شكل گيري و قوام تمدن را فراهم آورد، نهادینه شدن ایده عدالت باوری در میان كارگزاران تمدن و ظرفيتهاي انساني دخيل در آن است که در نهایت موجب حیات و بارور شدن تمدن میگردد. آنگونهکه حضرت علی ع ميفرمايد: «العدل حیاة الاحکام؛ عدالت روح و کالبد احکام الهى است»(تمیمی آمدی، 1366، ص30).
اساساً عدالت دارای جلوههای مختلف اجتماعی بوده و در کنار تأثیرات غیر قابل انکار در توسعه تمدني، ارتباط تنگاتنگی با سعادت معنوی و حیات روحانی دارد. رسول گرامی اسلام ص در روایتی فرموده است: «فلولا الخُبز ماصلینا ولا صُمنا و لا ادَّینا فرائض ربّنا عزوجلّ… و بِهِ حَجَجْتُم بیت ربّکُم؛ و اگر نان نبود ما نماز نمیخواندیم روزه نمیگرفتیم و فرائض پروردگارمان را ادا نمیکردیم»(حکیمی، همان، ج3، ص292). این روایت و دیگر احادیث مشابه، مبین این مطلب اساسی هستند که رابطه مستقیمی میان نهادينه شدن عدالت در ساختار يك تمدن و در نتیجه گشایش روزی و فراگیر شدن ارزشهای دینی در سطح جامعه وجود دارد. از این منظر یکی دیگر از کارکردهای اساسی عدالتباوری در فرايند تمدن سازي، جلوگیری از بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی می باشد.
نتیجهگیری
آموزه های قرآن کریم در مهندسی اجتماعات انسانی، نظام ارزشی و عقیدتی را به عنوان یکی از اضلاع مهم طراحی الگوی متکامل زندگی اجتماعی فرض کرده و در این جهت شاخص گذاری هایی نیز به هدف هدایت صحیح جامعه در اين بُعد انجام داده است که میتوان آنها را در یک زمینه منطقی و به مثابه بنیانهای تئوریک و هنجاری طراحی الگوی تمدن اسلامی مدنظر قرار داد. در عرصه نظام ارزشی و عقيدتي، قرآن کریم شاخصههایی چون توحید باوری، عدالت باوری و… را در نظام ارزشی حاکم بر جامعه اسلامی برجسته می نماید که در کنار هم، ساختار نظام ارزشی و هنجاری جامعه اسلامی را شکل داده و سایر ارزشها و هنجارها به نوعی، به این ارزشهای کلان برگشت می نمایند.
به طور کلی، تحقق شاخصه های مد نظر قرآن کریم در حوزه نظام ارزشي و عقيدتي و بويژه مؤلفههايي چون توحيد باوري و عدالتگرايي، ترسیم کننده الگویی از تمدن مطلوب است که طراز قرآن کریم بوده و با بسترسازی مناسب، تحقق بهينه تمدن و نظامات مختلف آن را تثبیت، تقویت و تسریع مینماید. علاوه بر اینکه ارائه کننده تصویری از تمدن انساني است که قابلیت عرضه به جهانیان را دارا می باشد. بر اين مبنا توحيد باوري از طريق كاركردهايي چون؛ هدایت و جهت دهی به فرايندهاي تمدني، پويا سازي سرمايه انساني تمدن، تحقق تمدن بهينه و عدالت محور … در فرايند شكل گیري تمدن اسلامي مؤثر واقع می شود. همچنين عدالت گرايي به عنوان يك عنصر محوري در نظام ارزشي اسلام، از طريق كاركردهايي چون؛ نهادینه سازي عدالت در سازه هاي مختلف تمدني، فراهم كردن زمينه بهره وري عادلانه از ظرفيت هاي انساني و رفع ناهنجاری های تمدني در مسير تحقق تمدن اسلامي تأثيرگذار ميباشد.
فهرست منابع
كتب:
– قرآن کریم.
– نهج البلاغه.
- ابن خلدون، عبدالرحمن(1382)، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: انتشارات علمی و فکری.
- ابن سینا، حسین بن عبد الله (بیتا) ، الشفاء، قم: کتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفیره.
- ارسطو(1358)، سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران: حبیبی.
- بابایی، حبیبالله(1393)، کاوشهای نظری در الهیات تمدنی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد(1366)، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
- حکیمی، محمد رضا، حکیمی، محمد، حکیمی، علی(1380)، الحیاه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- خمینیره، روح الله(1378)، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- ___________(1387)، چهل حدیث، تهران: مؤسسه نشر آثارامام خمینیره.
- خوري اللبناني الشرتوني، سعيد(1374) ، اقرب الموارد في فصح العربيه، قم: اسوه.
- دانیل، گلین (1363)، تمدنهای اولیه و باستانشناسی خاستگاه آنها، مترجم:هایده مُعیّری، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- داوري اردكاني، رضا(1380)، تمدن و تفكرغربي، تهران: نشر ساقي.
- دهخدا، علي اكبر(1373)، لغت نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران.
- دورانت، ويليام جيمز (1382)، تاريخ تمدن، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
- راش، مايكل (1377)،جامعه و سیاست، مقدمهای بر جامعهشناسی سیاسی، منوچهر صبوری، تهران: سمت.
- راغب اصفهانى، حسين بن محمد(1412)، المفردات في غريب القرآن، بیروت: دارالعلم.
- رضي، ابوالحسن حسين بن محمّد(1407)، نهج البلاغه، قم: انتشارات دارالهجره.
- رني، آستين(1374) ، حكومت، ترجمه ليلا سازگار، تهران: مركز نشر دانشگاهي.
- صبوري، منوچهر(1381)، جامعه شناسي سياسي، تهران: انتشارات سخن.
- طباطبایی، محمد حسین(1374)، الميزان، قم: دفتر نشر اسلامی.
- طوسی، خواجه نصیرالدین(1360)، اخلاق ناصری، تصحیح و تطبیق مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی.
- عمید، حسن (1389)، فرهنگ فارسی عمید، تهران: انتشارات اشجع.
- فارابی، ابونصر(1358) ، سیاست مدنیه، ترجمه سید جعفر سجادی، تهران: انجمن فلسفه ایران.
- فيومى، أحمد بن محمد(1414)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، قم: موسسه دار الهجرة.
- کویره، الکساندر(1389)، سیاست از نظر افلاطون، ترجمه امیر حسین جهانبگلو، تهران: خوارزمی.
- گسمان، ویلهلم(1351)، تاریخ فرهنگ آلمان به اختصار، ترجمه محمد ظروفی، تهران: انتشارات توس.
- متز، آدام(1362) ، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگوزلو، تهران: اميركبير.
- مجلسی، محمد باقر(1396)، بحارالانوار، ج78، تهران: اسلامیه.
- مطهري، مرتضي (1366)، گفتارهای معنوی، تهران: صدرا.
- مکارم شیرازی، ناصر(1377)، پیام قرآن، ج 7، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مقالات:
- بخشی، علی اکبر (1379)، اهمیت و ارزش تحقیق در زمینه مدیریت اسلامی، مجله معرفت، شماره 33.
- تيچيك، ويليام (1374)، خداشناسي توسعه، مجله معرفت، شماره 14.
[1]. عضو هسته مطالعاتی پژوهشی اسلام و تمدن، مرگز پژوهشهای اسلامی معصومیه.