طاهره سادات حسینی نصرآبادی[1]

چکیده

دین به عنوان یکی از مهم‎ترین انگیزه‌ها در دستیابی بشر به مراتب مختلف تمدن‌سازی تأثیر بسزایی داشته‌است. قرآن، نظام‎نامه تمدن اسلامی است. گرچه واژه‌ی تمدّن در قرآن به‌ کار نرفته‌است؛ ولی از واژه‌های دیگری مثل «امت» بعضی‌ استفاده‌ی تمدّنی کرده‌اند. در این این نوشتار به روش توصیفی تحلیلی به بررسی تطبیقی مفهوم تمدن از نظر علامه‌طباطبایی و سیدقطب خاصه با توجه به واژه «امت» پرداخته‌ایم و بدین دست ‎یافتیم که قرآن مهم‌ترین عامل پیدایش و تداوم اجتماع بشری را در وحدت فرامادّی دانسته که مرزهای جغرافیایی، زمانی، خویشاوندی، نژادی و… را درمی‌نوردد و باعث الفت بین اعضا می‌گردد. با تـوجه بـه اضافه‌شدن واژه «امت»  به‌ واژه «واحـده»، بررسی معنای این ترکیب ضروری به نظر می رسد. سیدقطب بر اين بـاور است مقصود از «امت واحـده‌» در‌ قـرآن‌، ديـن اسـلام و جامعه مسلمانان است. در نتيجه هر آنکه اعتقاد مسلماني نداشته‌بـاشد‌ از‌ قـلمـرو «امــت واحده» خارج ‌خواهد‌بود. اما علامه طباطبایی با توسعه معنایی در مفهوم امت، آن را دارای معنای جهان شمولی و حداکثری می‎داند؛ یعنی گروهـي‌ کـه هـدفي واحـد آنـان را‌ گـرد‌ هــم ‎آورده‌اســت‌. پس علامـه‌، اشتراک در هر مقصد و هـدفي را اعم از امـور دنـيوي و مـعنوي بـراي صـدق عنـوان امـت کـافي ‌انگاشـته‌اسـت؛ اگـر‌ چـه‌ بـا‌ عنايت به آيات ديگر، وحدت امت، صرفاً زماني کامل‎ می شود که عـلاوه بـر همگرايي، مـيان انـسانها هـم کيشي نيز‌ پديد‎آيد.

واژگان کلیدی: قرآن کریم، تمدن اسلامی، امت واحده، علامه طباطبایی، سید‎قطب.

مقدمه

انسان در میان تمامی جانداران، فطرتاً موجودی اجتماعی است و قرآن نیز این حقیقت را در آیاتی مانند «یـاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـکُم مِن ذَکَرٍ واُنثی وجَعَلنـکُم شُعوبـًا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا…»(حجرات/13) و آیات دیگر آورده‌است. مجموعه رفتارها و روابطی که میان همه انسان‌ها با دیگران، از جمله طبیعت و دیگر انسان‌ها وجود ‌دارد از خاستگاهی به نام «جامعه» شکل می‌گیرد.

قرآن زندگی مادّی و معنوی انسان را تفکیک ناپذیر ‌دانسته و کوشش دارد آن دو را به شیوه‌ای متوازن پوشش‌دهد. اهتمام قرآن آن است که به زندگی مادّی انسان صبغۀ توحیدی بدهد. جهان‎بینی قرآنی، یک منظومۀ کلان معرفتی و ارزشی برای راهبرد حیات انسان در ابعاد گوناگون بینشی و رفتاری در خود نهفته ‌دارد که منبعی موّلد برای ایجاد جامعه ای متمدّن و نمونه در تمامی جهات و ابعاد است.

پیش از ظهور اسلام، هیچ تمدّنی میان مردم سرزمین حجاز وجود نداشت و اعراب به سبب دوری از اجتماع، انسان‎هایی خشن، بی ‎عاطفه و دور از فرهنگ اجتماعی بودند. اسلام با آموزه ‎های ناب آسمانی برنامه ای استوار و همسو با خواست های فطری بشر به ارمغان آورد و برای پیشرفت فرد و جامعه در حوزه های معرفتی و عقیدتی، اخلاقی و فرهنگی، اقتصادی و صنعتی و سیاسی و نظامی، احکام و تعالیمی را بیان ‌فرمود که زمینۀ پیدایش جامعه‎ای نو، موسوم به جامعۀ اسلامی فراهم شد.

نظر به اینکه مقاله در صدد بیان دیدگاه سید‎قطب و علامه‎طباطبایی درتمدن قرآنی است ابتدا به بررسی مفهوم‌شناسی دو واژه «تمدن و امت» می‌پردازیم و سپس، دیدگاه مفسرین محترم را در ذیل امت می‌آوریم:

سیّد محمّدحسین طباطبائی، فیلسوف، حکیم متألّه و مفسّر بزرگ قرآن در سال ۱۲۸۱ هجری شمسی در روستای شادباد از توابع تبریز به دنیا آمد. المیزان فی تفسیر القرآن که از جامع‌ترین تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی از آثار ایشان است.

سید‎قطب بن‌ابراهیم شاذلی، معروف به سید‎قطب، در سال 1326 هجری قمری، در روستای موشا از استان اسیوط، متولّد شد که در زندان تفسیر«فی ظلال القرآن» را نوشت.

مفهوم شناسی:

از آن‎جا که واژه‌شناسی کلمات اصلی در نوشته سبب تبیین هرچه بهتر موضوع و پیشگیری از التباس معنایی می‌شود؛ از این رو واژه «تمدن» و «امت»، مورد بررسی قرار ‌گرفته‌است.

تمدن:

معنای لغوی:

واژه «تمدّن» نیز از ریشه «مدن» آمده که معنای گرایش به شهرنشینی را می‌رساند و معادل واژه حضاره در عربی می‌باشد(ابن منظور، 1417، ج4، ص197). در مقابلِ کلمه«بداوت». حضارت از «حضر» به معنای حضور در شهر و بداوت از «بدو» به معنای زندگی ابتدایی است. بنابراین، زندگی متمدّن به معنای حیات اجتماعی سازمان یافته‌است.

تمدن به معناى خروج از جهل و ورود به راه و رسم انسانیت و ترقّى است(قرشی، 1384، ج6، ص244 ) .

معنای اصطلاحی:

«تمدن» در اصطلاح، نظمی اجتماعی است که در نتیجه وجود آن خلاقیت فرهنگی امکان‌پذیر‌ می‌شود و چهار ركن و عنصر اساسی را در برمی‌گيرد كه عبارت از پيش‎بينی و احتياط در امور اقتصادي، سازمان سياسي، سنن اخلاقی و كوشش در راه معرفت و بسط هنر است(ویل دورانت، 1374، ج1، ص3) .در مجموع، تمدن به نظام ‎های بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اشاره‌ دارد که از نظر جغرافیایی واحد کلانی در یک قلمروِ پهناور را شامل‌می‌شود و همان نظمِ اجتماعی‌ای است که به آداب، رسوم، هنر، علوم، تأسیسات و فعالیت های انسانی داده‌شده و با محیط جغرافیایی و اجتماعی تطبیق پیدا کرده‌است. از این ‎رو، می‌توان تمدن را، همان نظم، شیوه و ترتیبِ نهادها در بستر جامعه دانست که با فرهنگ آن جامعه گره‌خورده‌است.(ولایتی، 1389، ص21)

تمدن در قرآن:

در قرآن، از ريشه ی «م ـ د ـ ن» يا «ح ـ ض ـ ر» كه در عربی کلمه «حضارة» را از آن ساخته‌اند، کلمه‌ی صریح برای تمدن ذکر نشده‌اشت؛ لیکن با اندکی تامل در کلمه های مثل «امت»، «قريه» و «قرن» می‌توان‌ دریافت که این کلمات با کلمه تمدن همخوانی‌ داشته و به طور مجموعی همین کلمه را معنی می‌کنند و از همه واضحتر کلمه امت در این راستاست. امّت، اصطلاحی قرآنی و دینی است که همزمان با ظهور دین اسلام، رواج‌یافته‌است. از این واژه، در هیچ یک از زبان‎های شرقی و غربی، سراغی نمی‌توان‌گرفت. این تعبیر، از نوآوری های اسلام در اندیشه سیاسی بشر است. زیرا عامل اصلی ایجاد جامعه و تشکل گروهی، روابط نسبی، خونی و خویشاوندی بوده ‎است.

امت:

با بررسی موضوعی آیات قران حول کلمه امت می‎توان‎ گفت این کلمه در نشان‌دادن سیمای جامعه دینی مسلمانان نسبت به واژه های دیگر رساتر است. که با معانی جامعه، ملت، وطن و کشور تفاوت اساسی دارد چون ملاک در این موارد ویژگی های نژادی جغرافیایی و ملی است در حالی‎که در امت ملاک و معیار اصلی وحدت عقیدتی فرهنگی و جهان‎بینی دینی است.

توشیهیکو ایزوتسو، اسلام‌پژوه و قرآن‌پژوه معاصر ژاپنی، در کتاب خود تحت عنوان‌ «خدا‌ و انـسان در قـرآن، معنی‌شناسی جهان‌بینی قرآنی» پس از بررسی معناشناختی واژه امت‌، در‌ این‌باره می‌نویسد: «کلمه‌ امت، کـلیدی اسـت‌ بـرای‌ هر‌ چیز که به فرهنگ اسلامی ارتباط پیدا‌‌می‌کند‌، تولد این واژه در تاریخ اسلام، اهمیت زیـادی دارد، تـا آن زمـان در‌ عربستان‌، اصل سازمان‌ اجتماعی و سیاسی، اساسا‌ ماهیت‌ قبیله‌ای داشت‌ و خویشاوندی‌ خونی‌، قـاطع‌ترین عـنصر در تصور و دریافت عرب‌ جاهلی‌ نسبت به وحدت اجتماعی بود. در برابر این تصور پرسابقه‌ی‌ مورد احترام‌، قـرآن‌ انـدیشه‌ تازه‌ای را در خصوص وحدت‌ اجتماعی عرضه‌کرد و گسترش داد‌ که دیگر بر روابط خـویشی‌ و خـونی‌ متکی نبود، بلکه از اعتقاد مشترک دینی بـر‎مـی‌خاست»(ایـزوتسو، 1381،ص 69) .

معنای لغوی امت:

«امت» يک واژة مختص اسلامي محسوب مي‌شود‌. درباره‌ اسلامي‌بودن اين واژه، «لويي گـارده» فرانسوي معتقد است: «امت از ريشۀ خاص عـربي‌ اسـت‌  در زبان‎هاي اروپايي نمي‌توان مترادفي براي آن يافت؛ مخصوصاً «امۀالنبي» که احتمـالا از ريشـۀ‌ اصـلي‌ «ام» بـه معنـاي مادر است»(گـارده، ١٣٥٢، ص ٢٨٦). مفهوم «امت» صرفاً مفهومى عقيدتى است كه از ريشه «اَمَّ، يَؤُمُّ» مرادف قَصَدَ، يَقْصُدُ می‌باشد. اطلاق «اُمّ» بر مادر نيز بدان جهت است كه كودك در زمينه نيازمندی هاى خود يا به جهت احساس آرامش او را قصد‌ می‌كند. در واژه «اُمّ» حالت زايندگى كه در واژه «والده» وجود دارد نيست بلكه ملجأ‌بودن مادر نسبت به فرزند مطرح است. بر اين اساس «امت»، مشتق از «اُمّ» به گروهى اطلاق ‌مى‌شود كه وجه‌ مشتركى مانند دين، زمان يا مكان واحد داشته‌باشند؛ خواه اين اشتراك اختيارى يا غيراختيارى باشد(مفردات راغب، ص‌97-103).

«امت»، هر چند‌ بـا‌ «جـامعه» در اصـطلاح امروزي شباهت هـايي دارد‌، ولـي‌ تفاوت هـاي‌ مـحسوسي نـيز در مـيان است که نمـي‌تـوان‌ آن‌ را ناديـده‌گرفـت. «جامعـه» در اصـطلاح جامعه‌شناسي، گروه سازمان يافته‌اي از‌ اشخاص‌ و افـراد انسـاني هسـتند کـه بـا‌ هـم‌ در سـرزمين‌ مـشترک‌ زنـدگي‌ مي‌کنند و با همکاري در گروه‎ها نيازهاي‌ اجتمـاعي‌ ابتـدايي و اصـلي خـود را تأمين ‌مي‌نمايند و با مشارکت در فرهنگي مشترک و يکسان‌ به‌ عنوان يک واحد اجتماعي از ديگر‌ جوامع متمايز‌مي‌شوند(مساواتي‌، بي‎تا‌، ص ١٤٢)؛ اما «امــت» بــه تـعبير‌ علامه‌ طباطبايي، «گروهي از انسان هاست و گاهي به مناسبتي به يک نفر هـم اطـلاق مي‌شود‌… اصل کلمه از «ام» به‌ فتح‌ همزه‌ به معنـاي «قصـد‌» اسـت‌ و لـذا بـه گروهـي از‌ مردمان‌ اطلاق نمي‌شود، بـلکه بـه جـمعيتي گفته‌ مي‌شود که داراي مقصدي واحـد بـوده و به واسطه‌ آن‌ با يکـديگر مـربوط و متحد ‌شده‌ باشند(طباطبایی، ١٣٩٤، ج ٤، ص ١٧٢).

بعضاً واژگـان «امـت» و «مـلت» به جاي هم به ‌کار ‌مي‌روند و حـال آنـکه ايـن دو مفهـوم ماهيتـاً متفـاوت‌هسـتند(بشـيريه‌،١٣٨٠‌، ص ٢٩-٢٨‌- مجتهدزاده، ١٣٧٦، ص ٤٣). بـر خـلاف واژه «ملت» کـه‌ بـا عـنصر سرزمين و قلمرو جغرافيايي خاصي همراه‌بــوده و مـعنا و مفهوم پيدا‌‌ مي‌کند‌، «امـت» بـا عنصر آرمان، پيوند ‌خـورده‌ اســت‌؛ ‌‌در‌ حـالي کـه «ملـت» بــا ويژگـی هايي چون فرهنگ، زبان، تاريخ و نـژاد، قـوميت مشترک تعريف ‌‌مي‌شود‌. امت‌ بـر وحدت عقيده، تأکيد ‌دارد و ديگر مباني تقسيم‌بنـدي را از مـختصـات جـوامـع «جـاهلي» مي‌داند(قاسمي، ١٣٨٩، ص ١٨).

مرز ميان امت‌ها مرزى عقيدتى است. همه آنان كه بر محور توحيد، نبوت و معاد متمركز گشته‌اند، امت واحده اسلامى را تشكيل‌می‌دهند. از نظر اسلام امت مهمترين ملاك تقسيم ‎بندى جوامع بشرى است.

«اُمَّت»‌، واژه‌ای با بُرد معنايى‌ بسيار وسيع‌ است كه‌ مى‌تواند جامع‌ مفاهيمى‌ چون‌ قوم‌، قبيله‌، عشيره‌، گروههای نژادی و نيز ملت‌ يا جامعه‌ای مذهبى‌ كه‌ تحت‌ لوای هدايت‌ يك‌ پيامبر قرار‌دارد، باشد. اين‌ واژه‌ بار اسلامى‌ دارد.

معنای اصطلاحی امت:

«امت» در اصطلاح، جماعتى‌ از مردم‌ است‌ كه‌ خداوند برای آنان‌ پيامبری مبعوث‌ كرده‌ و آنان‌ به‌ او ايمان‌آورده‌ و از اين‌ رو با خداوند پيمان‌بسته‌ و با او ارتباط‌ يافته‌اند.

امت در قرآن:

این واژه، 65 بار در قرآن تکرار‌شده که 52 مورد آن به صورت مفرد و 13 مورد به صورت جمع آمده‌است. اطلاق این واژه در برخی آیات قرآن، بیشتر به معنای جامعۀ بشری و گروهی همسان در دین و آیین یا گروهی دارای جهت مشترک اطلاق ‌شده‌است که عصر یا مکان واحد آنها را به هم پیوند داده‌ باشد و در پناه پروردگار یگانه، هدف مشخّص و برنامه‌ای دقیق را دنبال‌می‌کنند(نحل/ 36- اعراف/ 7-بقره/ 128 و 134 – مائده/ 48).

برخی آیات به مردم یا امت اشـاره‌دارد و امـت را مترادف قوم یا شعب(مـلت) قـرار می‌دهد که با طبقه‌های خویشاوندی به یکدیگر پیوند خورده‌اند(غافر/5).گاه امت برای اشاره به گروهی از مردم درون اجتماعی بزرگ‌تر به‌کار‌رفته‌است(اعراف/159) و در آیـه‌ای دیگر امت به مـعنای جـماعت استعمال‌ شده‌است (قصص/23‌). در آیه نوزدهم از سوره‌ یونس‌ از‌ تمامی انسان‌ها یا ملتی که دین واحد دارد و جماعتی یگانه یاد‌شده‌است که به خاطر تمسک به دیدگاه‌های انحرافی تجزیه‌شده‌اند.

بنابر آنچه از آیات‌ قرآن‌ کریم در مورد امت دریافت ‌می‌شود ما را به این نکته رهنمون‌ می‌سازد که این مفهوم معنایی‌ واحد‌ را‌ شامل ‌نمی‌شود اما عمدتا به گروهی از مردم اطلاق‌ می‌شود‌ کـه در سـرزمینی اسکان‌یـافته دارای نظام اعتقادی و ارزشی واحد(برابر با مفهوم ملت در امروز) و گاه برابر‌ با‌ قومی‌ و زبانی تأکید بر فـرد پیشوا که عامل انسجام اجتماعی و وحدت قومی‌ است‌ به ‌کار‌ رفـته‌اسـت.

در‌ قرآن به مراحل تاریخی استفاده از کلمه‌ امت از سوی حضرت محمد9 اشاره‌شده که حضرت محمد در ابتدای نبوتش لفظ امت را برای اعراب به‌طور کلی‌ یا‌ هموطنانش‌ در شهر مکه به کاربرد. پس از مهاجرت به‌ مدینه‌ و قطع‌ رابطه با مشرکین مکه، او پا را از دایره‌ اصلی مـسلمین فـراتر‌نهاد‌ و لفظ امت را برای مردم مدینه به کاربرد که هنوز به دین اسلام نگرویده‌ بودند. در‌ این‌ ترکیب سیاسی جدید به صراحت مردم یهود ساکن مدینه جزء امت‌ به کار‌‌ رفـته‌اند. امـا با گذشت زمان جنگ‌های پیامبر‌ با‌ یهودیان‌ مشرکان امت را به پیروان خاص خودش‌ اطلاق ‌می‌کند و بر ویژگی‌های اخلاقی و دین اسلام استوار گرداند(آل‌عمران/ 104 و110).

از نظر اسلام، محور اساسي زندگي انسان، فکر‌ و عقيده‌ است؛ اسـلام، در امت بیش از هر چیز دیگر به اجتماعی انسانی اشاره ‌داد که وابستگی‌های مـذهبی آنـها را کـنارهم قرار‌ داده‌است و وابستگی اجتماعی، قضایی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی را نیز به‌دنبال‌دارد.

امت از دیدگاه علامه‎طباطبایی:

از نگاه علّامه طباطبائی اسلام تنها دينى است كه بنيان خود را بر اجتماع نهاده و اين معنا را به صراحت اعلام‌كرده و در هيچ شأنى از شئون بشرى مسئله اجتماع را مهمل‌ نگذاشته‌ است. (طباطبائي، 1374، ج4، ص149). ايشان جامعه را دارای هويت و شخصيتی مستقل از افراد می‌داند و اصلی‌ترين دليل و مستند ايشان آيات قرآنی است كه برای جامعه احكام خاصی ذكر‌می‌كند.(همان، ص151). ازاين رو، می‌توان‌گفت: قرآن كريم با جامعه همچون يك شخصيت و هويت ممتاز از افراد برخورد ‌كرده‌است.

علامه‌‎طباطبايي در‌ تفسير‌ الميـزان‌، «امت» را به ‎گونه‌‎اي تعريف ‎کرده ‎است تـا قلمـرو مـفهـومي آن ظـرفيـت تـوسـعه ‎یافتن را داشته ‎باشد؛ «امـت‌ گروهـي‌ اسـت کـه هـدفي واحـد آنـان را‌ گـرد‌ هــم ‎آورده‌ اســت»(همان، ج ١٤‌، ص455‌- ج ٤، ص ١٧٣-١٧٢). مطـابق ايـن تعريـف مي‎توان برداشت موسعي از امت داشت؛ چنان‎که روشن‌است علامـه‌، عـنصـر‌ مـشخصـي‌ هـمانند اشتراک در عقيده را در مقصدبودن‌ و هدف‌ بودن‌ مـلاک‌ندانسـته‌ و بـه‌ صـورت کلي، اشتراک در هر مقصد و هـدفي را بـراي صـدق عنـوان امـت کـافي‌ انگاشـته‌اسـت. بنابراين، هدف و مقصد واحد مي‎تواند اعم از امـور دنـيوي و مـعنوي باشد و آن هدف هم عبارت باشد از سعادت حيات انسانى، ديگر ممكن نيست غير ربى واحد ارباب ديگرى داشته‌باشد؛ پس انسان نوع واحد است و لازم است ربى واحد اتخاذ كند و او ربى باشد كه حقيقت ربوبيت را واجد باشد، و او خداى عز اسمه است(همان، ج 14، ص455).

البته به‌زعم ايشان بـه‌ طور کـلي‌ مـعناي‌ كلمه، از نظر عموميت و وسعت، و خصوصيت و ضيق، تابع موردي است كه لفظ‌ «امت‌» در آن استعمال‌ مي‏شود، يا تابع معنايي‌ است‌ كه‌ گوينده از لفظ اراده‌ كرده‌است. بـراي‌ مـثال‌ در آيه 110 آل‌عمران«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمـَّةٍ أُخـْرِجَتْ لِلنـَّاسِ»، با در‌نظر‌ داشتن مقام آن، كه‌ مـقام‌ مـنت‌نهادن و ترفيع شأن‌ امت‌ است، بي‌شک‌ شامل‌ تمامي‌ امت اسلام نمي‏شود. آن‎گاه نتيجه ‌مي‌گيرند‌ که‌ معناي كلمه امـت بـرحسب اخـتلاف موارد، معاني مختلفي دارد (همان، ج ‏1، ص 447‌-448‌). ايشان در ذيل آيه‌ 213 از‌ سوره‌ بقره در مقايسه‌‌ مـيان‌ ناس و امت مي‌گويند: ناس عبارت‌ است‌ از افرادي از انسان كه دور هم جمع ‌شده‌باشند، امت نيز همين‌ معنا‌ را داراست. ولي ايشـان بـا‌ تـوجه‌ به‌ ريشه‌ لغوي امت‌ معتقدند‌ اگر امت بر جماعت‌ اطلاق‌شـده، بـر هر جماعتي اطلاق‌نشده، بلكه جماعتي است كه افراد آن يك مقصد‌ و يك‌ هدف داشته‌باشند و اين مقصد واحد‌ رابطه‌‌ واحـدي مـيان‌ افـراد‌ باشد‌ و به همين سبب توانسته ‏اند‌ اين كلمه را بر يك فرد نيز اطلاق‌كنند (همان، ج ‏2، ص185). از این‎ رو ايشـان امت‌ در‌ آيه‌ 92 سوره‌ي انبيا را‌ به‌ معناي‌ جماعتي‌ مي‌دانند‌ كه مقصد واحدي‌ آن‌ها‌ را جمع‌ كرده‌ باشد. بـه بـيان ايشـان، خطاب در آيه‌ شريفه به ‌طوري‌ كه سياق آن گواهي‌ مي‏دهد‌، خطابي‌ است‌ عمومي، كه تمامي افراد مكلف بـشر را‌ در‌‌بـر‌ مي‏گيرد‌. مراد‌ از‌ امت در اينجا نوع انسان است، كه معلوم است نوع براي خود وحـدتي دارد، و هـمه انـسان‌ها در آن نوع واحدند و آيه را چنين معنا‎مي‌کنند که اين‌ نوع انساني، امت شما بشر است و اين هـم واحـد است (همه در انسانيت يكي هستند)، پس امت واحده‏اي هستيد و من – اللَّه – پروردگار شما هستم، زيرا مالك و مـدبر شـمايم، پس تـنها‌ مرا‌ و نه ديگران را، بپرستيد(همان، ج ‏14، ص455).

دقت در نکات مذکور نشان ‎مي‌دهد نمي‌توان معناي واحدي را بـراي امـت در قرآن درنظر گرفت. بلکه در هر‌ مورد‌ بنا به سياق آيات يا قرينه و دليل خاص بـايد مـعناي مـتناسبي براي اين واژه يافت. البته به‌نظر ‎مي‌رسد آنگاه که امت ناظر و منصرف‌ به‌ مسلمانان است، مراد کـل مـسلمانان‌ در‌ طـول تاريخ يا گروهي از آن‌ها بوده‎ است. مي‌توان آيات امت‌واحده را‌ در‌ سه‌ دسـته‌ طبقه‌‌بندي ‌نمود:

الف‌ ) آيات‌ ناظر به نوع انسان

در آيات ذيل، نوع انسان به طور فطري و غريزي، «امت يگانه» شمرده ‌شده‌‌اند‌.

«إن هذه أمتکم أمۀ واحدة و أنا وربکم فاتقون» (مؤمنون/ ٥٢‌) و (انبیا/92).

بعضي از مفسرين، «امت واحده» را بر محور عقيده دينـي، تفسـير ‌نموده‌اند؛ چرا که مخاطب آيات، پيامبران‌ صاحب‌ شـريعتند. «علامـه طبرسـي» معتقدند کـه مـقصود از «امت» در آيۀ «إن هذه أمتکم أمـۀ واحـدة»، ديـن اسـلام اسـت. طبرسي مي‌نويسد: «اي هذه دينکم دين واحد، فجعلـت الشـريعۀ‌ امـۀ‌ واحـدة لاجتماعـه بهـا علـي مقصـد واحـد» (طبرسـي، ١٤٠٨، ج ٧، ص ٩٩).

اما «علامه طباطبايي» در تفسير آيۀ ٩٢ سـورة انبيـاء، معتقـد‌اسـت کـه خطـاب آيـه عام‌ است‌ که تمام انسانهاي مکلف‌ را‌ شامل‌مـي‌شـود و مـراد از «امـت »، نوع انسان اسـت کـه در حقيقت، نوعي واحد است. ايشـان در رابطـه بـا تلقـي برخـي از مفسران که «امت» را در آيه برابر با دين‌ گرفته‌اند، مي‌نويسد:

گفته‌اند مراد از امت، دين است و اشاره به دين اسلام کـرده‌انـد کــه ديـن انـبياء است، امـا اين بعيد ‌است؛ چرا که اسـتعمال «امـت» در ديـن‌ اگـر‌ جـايز باشـد‌، نيازمنـد قرينـه صـارفه اسـت و تـوجيهي نـدارد کــه آن را از معنـاي حقيقي‎اش منصرف‌کنيم؛ در حالي که‌ معناي حقيقي با ساير آيات مـانند: «ومـا کـان النـاس إلا أمـۀ واحـدة» (يـونس‌ / ١٩‌) تأييـد ‌مـي‌شـود(طباطبـايي، ١٣7٤، ج ١٤، ص ٣٢٢).

ب ) آيات ناظر به وحدت بشري

امت واحده در سه آيه از ‌‌قرآن‌ کريم، چنان بـه‌‎‌ کـار رفته‌است که برخـي از مفسـرين، اين آيات را‌ ناظر‌ به‌ «وحدت بشري» دانسته‌اند. علامه طـباطبايي در رابـطه با اين آيات معتقدند که‌ اين آيات ناظر به «امت واحد بشري» است؛ يعني نفس انسانيت انسان، او‌ را در زمره امـت‌ واحده‌ قرار ‌مي‌دهـد. امـا در توجيـه اخـتلاف و تفرقـه ميـان انسانها، معتقدند که خـداونـد بـراي امتحـان افـراد بـشـري و تـفکيـک نيکـان و بـدان از يکديگر، وحدت را ميان آنان ايجاد ‌نکرده‌است(همان، ج ٥، ص٣٨١ ).

«و لو شاء ربکم لجعل الناس امـۀ واحـده» (هـود/ ١١٨)و (شوری/8) و (مائده/ 48) خطاب در آيات فوق‌، هم‌ امت‌هاي پيشين و هم امت اسلام را شامل‌ مي‌شود و ناظر بـه امت واحد بشري است. اين جمله بيانگر علت اختلاف شريعت‏ هاى مختلف است و منظور از امت واحده كردن همه انسانها اين نيست كه تكوينا آنها را يك امت قرار‌دهد و همه انسانها يك نوع باشند، چون همه انسانها يك نوع هستند، و يك‌جور زندگى‌مى‏كنند، هم‌چنان كه در آيه زير انسانها را يك امت و يك نوع دانسته، مى‏فرمايد: «وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ»[2](همان، ج‏5، 576).

علامه‌ در‌ تـفسير آيۀ ٤٨ سـورة مائده مي‌فرمايد:

مراد اين‌ است‌، از نظر اعتبار، آنها را امتي واحده کند؛ به طـوري کـه اسـتعداد همه آنها برابر‌ باشد و در نتيجه‌ نزديک‌ به‌هم‌بودن درجاتشان همـه بتواننـد يـک شـريعت را قـبول‌کـنند‌. پس جملۀ: «و لو شاء الله لجعلکـم أمـۀ واحــدة» از قـبيـل بـه‌کاربردن علت شرط است در جاي خود‌ شرط‌ تا‌ معنا بهتـر در ذهـن شنونده، جاي‌گيرد و بهتر بتوانـد جـزاي‌ شـرط‌ را کـه هـمـان جـملـه «و لکــن ليبلوکم في ما آتاکم» است بفهمد و حاصل مـعنا اين اسـت که‌ اگر‌ مـا‌ بـه علـت اختلاف امت‌ها، شرايع مختلفي تشريع‌کـرديم بـراي ايـن بـود‌ کـه‌ شـما‌ را در شريعتي که داديم بـيازماييم(همان، ج ٥، ص ٥٧٧-٥٧٦).

بنا بر اين معناى آيه- و خدا داناتر است- اين‎طور مى‏شود كه: «لكل امة جعلنا منكم، براى هر امتى از شما انسان‏ها قرار‌داديم»، به جعل تشريعى نه تكوينى به عبارت ساده‏تر: براى هر امتى از شما شرعه و يا به عبارتى سنت و روش زندگى معين‌كرديم: «و لو شاء اللَّه لاخذكم امة واحدة و شرع لكم شريعة واحدة» و اگر مى‏خواست همه شما را يك امت به ‌حساب ‌مى‏ آورد و يك شريعت براى اولين و آخرين شما تشريع‌ مى‏كرد و ليكن چنين نكرد بلكه براى هر امتى از شما شريعتى تشريع‌كرد تا شما را در آنچه از اين نعمت هاى مختلف ارزانى‌داشته بيازمايد( همان، ج5، ص578).

ج )آيات مشعر به وحدت در ماديات و امور دنيوي

علامه‌طـباطبايي، امــت واحـده را حـول محـور وحدت در امور مادي ارزيابي‌ مي‌کنند‌. لذا مردم در آغاز تـشکيل جـامعه در امــور دنيـوي و ماديات، امتي واحد‌ بودند‌؛ يعني‌ همگي به نحو يکسان از ماديات بهـره‌منـد‌ بـودنـد تــا اينـکه با افزايش جمعيت بشر‌ و گسترش‌ نيازهاي‌ آنان، انسانها براي رفع نيازهاي خود به هـمکاري مـتقابل پرداختند و اين امر‌، موجب‌ اختلاف ميان آنان شد(همان، ج ٢، ص ١١١). به باور ایشان، دسـته‌اي‌ از‌ آيات دلالت ‌مـي‌کنند کـه انسان‎ها نسبت به بسياري از امور مادي در‌ ابتدا‌، امت واحـدي بودنـد؛ اما پس از اختلاف‌، اتحادشان‌ بـه‌ هـم خورد. اين آيات عبارتند از: (بقره/213) و (یونس/19) و (زخرف/33).

علامـه‌طباطبايي‌ دربارة آیه 213 بقره معتقد‌است‌ که‌ انسانها در گذشته هــا در امــورات زندگي، اختلافي نداشته و در مسالمت، روزگار‌ مي‌گذراندند‌. ظاهر آيه دلالت مي‌کند‌ بر اينـکه روزگـاري بـر‌ نوع‌ بشر گذشته که در زنـدگي‌ اتحاد‌ و اتفاقي داشته، به خاطر سادگي زندگي، امتي واحـد بـوده‌انــد و هيچ اختلافي‌ بين‌ آنان نبوده، مشاجره در‌ امـور‌ زنـدگي و نيـز اختلافي‌ در‌ مـذهب ‌نداشته‌‌اند‌. دليل‌ بر اين معنا جمله بعد اسـت کـه مي‌فرمايد: «فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين‌ و أنـزل‌ مـعهـم الکـتـاب بـالحق ليحکم بين الناس‌ فيما اختلفوا فيه‌» ـ چون بعثت‌ انبياء‌ و حکم‌ کتاب در مـوارد اخـتلاف‌ را نـتيجه و فرع امت واحده بودن مردم قرار‌دادـ، پس مـعلوم‌مـي‌شـود اخـتلاف در امور‌ زندگي‌، بعد از وحدت و اتحاد ناشي‌شـده ‌و دليل‌ بــر‌ اينکـه‌ در‌ آغاز، اختلاف دومي‌؛ يعني‌ اختلاف در دين نبود، جمله «ما اختلـف فيـه إلا الذين أوتوه من بـعـد مـا جـاءتهم البـينـات بغيـا بيـنهم» اسـت(طباطبـايي، ١٤٢٤ق‌، ج ٢، ص ١٧٧‌).

مـلاحظه ‌مي‌شود در هر سه دسته از اين آيـات، ظرفيـت شـموليت مفهـوم امـت، وجود‌دارد؛ به نحوي که مي‌توان غير مسلمانان را از آن رو کـه در نـوع بشـر بـودن بـا مسلمانان‌ بـرابر‌ آفـريده ‌شده‌اند و در عنصر بـشريت بـا مسلمانان شريکند و در بسـياري ازامورات معاش و ماديات با مسلمانان در يک راستا قرار‌مي‌گيرند در زمرة امت قرار‌داد. اما در اين ميان آيه‌اي‌ وجود‌ دارد که مي‌فرمايد: «ولو شـاء اللـه لجعلکـم أمـۀ واحدة ولکن يضل مـن‌ ‌يشـاءويهدي من يشاء» (نحل/ 93).

مفسران تقريبا در رابطه با آيۀ‌ شريفه‌ فـوق‌، اجماع‌دارند ملاک «امـت واحـده» در اين آيه «دين اسلام‌» است‌؛ يعني اينکه پيروان دين اسلام که بـه اصول ايـن ديـن اعتقـاد داشته‌بـاشند، در زمـرة «امت‌ واحده‌» قرار ‌‌می‌گيرند. اين آيۀ شريفه، هدايت و ضـلالت را منوط به عمل به فرامين‌ الهي‌ و آموزه‌‌هاي دين اسلام دانسته‌است؛ زيرا همـه انسـانها از هدايت ابتدايي برخوردارند. ازاين رو‌، هدايت‌ و ضلالتشان‌ اختياري‌است. راه اطاعـت و راه شقاوت در اسلام بـراي اينهـا(مسـلمانان) بيـان‌گرديـده‌اسـت(طباطبـايي‌، ١٤٢٤، ج ٢٤، ص ٢٥٣).

علامه‎طباطبايي‌ به‌ مناسبت‌ آيه‌ 128 بقره بحثي در خصوص معناي امت در قرآن، مطرح‌کرده‌اند. ايشان‌ بـا‌ اسـتناد به حديثي از امام صادق ع (عياشي، 1380ق، ج‏1، ص60)، «امة مسلمة‌» در‌ اين‌ آيه را بر پيامبر خاتم9 و ائمه‌ معصوم: صادق ‌دانسته‌اند(طباطبايي، 1374، ج ‏1، ص 446). ايشان براي‌ دفع‌ دخل مقدر نسبت به اينکه چرا امت را، بر خلاف خـطاب‌هاي عـام قرآني‌ و بدون‌ قرينه‌، بر چنين معناي مضيقي حمل‌کرده، مي‌نويسند که اطلاق كلمه‌ «امت» محمد ص در مورد عموم‌ مردمي‌ كه به دعوت آن جناب ايمان ‌آورده ‏اند، اطلاقي است نوظهور، به‌ اين‌ مـعنا‌ كه بعد از نازل‌شدن قرآن و انتشار دعوت اسلام اين استعمال شايع‌ شد، به‌ طوري ‌که از‌ هر‌ كس‌ پرسيده ‌مي‌شد «از امت چه کسي هستي؟» مي‌گفت: «از امت محمدص»؛ حال آنکه‌ از‌ نظر لغت كلمه‌ امت به مـعناي قـوم اسـت(همان، ج ‏1، ص447).

امت از دیدگاه سید‎قطب:

سید‎قطب هم تمایز روشنی میان جامعه اسلامی و تمدن اسلامی ایجاد ‌نکرده ‌است. وی از یک جامعه اسلامی سخن‌ گفته‌است. پیوند جامعه در دیدگاه سید‎قطب با لفظ «امت»، بیانگر همین مطلب است. به گونه‌ای که امت اسلامی در «یک جامعه»، منسجم خواهند‎بود. اما در مجموع، ظاهراً ایجاد جامعه اسلامی راهی به سوی تمدن اسلامی است. سید‎قطب معتقد ‎است که تمدن بزرگ اسلام، هیچ گاه یک تمدن عربی و قومی نبوده، بلکه همواره تمدنی اسلامی و عقیدتی بوده‌است. جامعه مسلمان همواره جامعه‌ای متشکل از همه نژادها، اقوام، رنگ‌ها و زبان‌ها خواهد‎بود(سیدقطب، 1378، ص63).

سیدقطب در ذیل آیه 213 بقره می‌فرماید:«مردمان ملّت واحدی بودند. روش واحد و جهان‌بینی واحدی داشتند. چه بسا این‌، اشاره به وضع و حالت مجموعۀ کوچک انسانهای نخستین باشد که از خانوادۀ آدم و حواء و ذرّیّه های ایشان فراهم‌آمده و پیش از اختلاف جهان‌بینی ‎ها و باورداشت ها بـا همدیگر می‌زیسته‌اند. چه قرآن مقرّر‌ می‌دارد که مردمان از اصل واحدی هستند. ایشان همگی زادگان خـانوادۀ نخستین می‌باشند: خانوادۀ آدم و حـواء‌. خواست خدا چنین ‌بوده‌است‌ که همۀ انسان ها را فرزندان خانوادۀ واحد و کوچکی گرداند، تا بنیاد خانواده را در زندگانی انسانها پایه‌ریزی‌کند و آن را نخستین آجر قرار‌دهد. روزگاری برایشان گذشت و آنان در چهارچوب خانوادۀ نخستین در یک سطح و دارا‌ی جهان‌بینی واحدی بودند. تا آن‎گاه که خانوادهای مـتعدّدی گشتند و در مکان های مـختلف پراکنده‌شدند و طرز زندگی هر گروهی دگرگون‌ گردید و استعدادهای نهانی مختلف ایشان بروز‌ کرد، در این هنگام بود که جهان‌بینی ‎ها و دیدگاه‌ها مختلف ‌گردید و روش‎ها تعدّد پیدا‌ کرد و باورداشت‎ها تنوّع‌ یافت و در این وقت خداوند پـیغمبران را برانگیخت تـا مژده‌رسان و بیم‌دهنده باشند»(همان، 1412، ج1، ص215).

سید‎قطب در توصیف ماهیت جامعه و ویژگی‌های آن، از مفاهیم «جامعه متمدن»، «امت» و«دار» استفاده کرده‌است. وی تجسم اسلام در یک امت برای ایفای نقش خود را نخستین گام دانسته‌است (همان، 1378، ص5) جامعه مسلمان، زمانی پدید می‌آید که مردم، مفهوم اصیل بازگشت. به حق حاکمیت خدا را پذیرفته‎باشند(همان، ص41).

سید‎قطب معتقد ‎بود در جامعه‌ای که دولت اسلامی ندارد، به اسلام عمل‌ نمی‌گردد، حدود و دستورات اسلام نادیده‌گرفته‌می‌شود و با عقیده مسلمانان واقعی مخالفت می‌گردد. چنین جامعه‌ای جاهل و دارالحرب است. از نظر سید‎قطب براساس عقیده، اسلام تنها دو نوع جامعه را به‌رسمیت‌می‌شناسد، جامعه اسلامی و جامعه جاهلی. او در این زمینه می‌گوید: امروز در جاهلیتی به‌سر می‌بریم که هنگام ظهور اسلام وجود‌داشت. بلکه تاریک‌تر از آن، تمامی آنچه در اطراف ماست جاهلی است. از دیدگاه سید، حاکمیت و جامعه‌ای متمدن، دارای شش ویژگی است:

اول: جامعه‌ای متمدن است که در آن خدا به تنهایی حاکم است. البته این شریعت فقط در احکام قانونی خلاصه‌نمی‌شود بلکه به ارزش‌ها و موازین، عادات و تقالید نیز بر‌می‌گردد.

دوم: جامعه‌ای متمدن است که اجتماع در آن براساس عقیده، آیین، اندیشه و راه زندگانی باشد و این امور همگی از معبودی واحد صادر شده‌باشند و اما اگر جامعه بر اساس نژاد و رنگ و قومیت و محدوده جغرافیایی اجتماع کرده‌باشند (چنین جامعه‌ای متمدن نیست) و تنها جامعه‌ای که بر اساس عقیده و اندیشه شکل گرفته‌است، اجتماع اسلامی است (همان، ص90).

سوم: جامعه‌ای متمدن است که در آن انسانیت انسان، والاترین ارزش را داشته ‌باشد و خصوصیات انسان در آن محترم شمرده‌ شود.

چهارم: جامعه‌ای متمدن است که ارزش‌ها و اخلاق انسانی در آن برقرار شده‌باشد و این ارزش‌های اخلاقی در چنین جامعه‌ای نسبی نیستند (همان، ص102).

پنجم: جامعه‌ای متمدن است که در آن اساس اجتماع بر پایه خانواده و این خانواده براساس تخصص زوجین در عمل بنا شده‌باشد.

ششم: به طور کلی جامعه‌ای متمدن است که انسان در آن به صورت صحیح، وظیفه خلیفه الهی خود را انجام‌دهد (همان، ص118-138).

پس، از دیدگاه او جامعه جاهلی، جامعه‌ای است که به اسلام عمل‌نمی‌کنند و جامعه اسلامی، جامعه‌ای است که در تمامی ابعاد عقیده و عبادت، شریعت و احکام، سلوک و اخلاق اسلامی در آن تحقق یافته‌است.

«جامعه جاهلی» می‌تواند به صورت‌های مختلفی که همه آنها جاهلی هستند نمود پیدا کند: گاهی در شکل جامعه ای ظاهر‌می شود که وجود خدا را انکار‌می‌نماید و تاریخ را تفسیری مادی می‌کند گاه نیز در شکل جامعه‌ای ظاهر‌می‌شود که وجود خدا را انکار‎نمی‌کند اما به او فرمانروایی در آسمان را می‌دهد و از حکومت در زمین، عزل‌می‌نماید. این جامعه مردم را آزاد می‌گذارد که در صومعه ‎ها و کلیساها و مساجد به عبادت خداوند بپردازند ولی اجازه‌نمی‎دهد خواستار پیاده‌شدن قانون خدا در زندگی خودشان باشند (همان، ص88).

سید‎قطب با توجه به آیه پنجاه سوره مائده در کتاب«فى ظلال القرآن» جاهلیت را چنین تعریف‌ می‌‏کند:

همان‌طور که خداوند در این آیه شرح‌می‌دهد، جاهلیت، حکومت انسان بر انسان است. در این حکومت عده ‎اى بنده دیگران می‌‏شوند و بدین ترتیب علیه خواسته خداوند شورش‌می‌کنند و الوهیت خداوند را مورد انکار‌قرار داده و آن را به انسان واگذار ‌می‌‏کنند.

با توجه به تئورى سید‎قطب راجع به جاهلیت، می‌توان سه نکته را از آن اخذ کرد: اولاً، جاهلیت عبارت است از رد حاکمیت خداوند به سبب حاکمیت بشر؛ ثانیاً، جاهلیت به دوره خاصى مربوط ‌نمی‌‏شود و به شرایط اجتماعى و روحى جامعه مربوط‌می‌‏شود که در هر زمانى ممکن است وجود داشته‌باشد. این واژه به دوره‌اى دلالت می‌کند که به طور متناوب در تاریخ تکرار‌شده‌است؛ ثالثا، از نظر وى همه جوامع در جاهلیت به‌سر‌می‌‏برند و هر جامعه‎‏اى غیر از جامعه اسلامى، جاهلى می‌باشد.(سیدقطب، 1412، ص 116 – 117) به همین دلیل است که سید‎قطب، جاهلیتِ قرن بیستم را وخیم‏‌ترین نوع جاهلیتى می‌داند که در تاریخ بشریت بر روى زمین ظاهر‌شده‌است. به نظر وى تلاش‌هاى پیامبر براى از بین‌بردن دشمنانش آسان‌ر از تلاش‌هایى است که باید براى پایان‌دادن به جاهلیت در عصر حاضر، صرف‌شود( همان، 1378، ص 116 – 117). سید معتقد است که در پیشرفت و اختراعات مادی، تنها معنای تمدن نیست بلکه از دیدگاه اسلام، تقدم مادی و اخلاقی هر دو با هم معنای تمدن در اسلام است. پس از دیدگاه سید جامعه‌ای که متمدن باشد همان اجتماع اسلامی است و جامعه‌ای که متمدن نباشد، اجتماع جاهلی است. (همان، ص102 ) از نظر وی اجتماع جاهلی، اجتماعی است که تنها برای خداوند بندگی محض‌ نمی‌کند.

سید‎قطب معتقد‌بود که باید تمدن اسلام دوباره احیاء ‌شود. هدف ایدئولوژی اسلام، ایجاد امکان برای حفظ شرافت که در خور ایشان برای تمام ابنا بشر است، می‌باشد. اسلام برای امروز و فردای نوع بشر و بازیابی شرف راستین آن دارای هدف و برنامه‌ای است تا علو مرتبه یابد و از زندگی جاهلی که او را در مرحله‌ای از خواری حیوانی نگاه ‎داشته، نجات دهد. حال فرقی ندارد که زندگی ملت های پیشرفته صنعتی و مادی و یا زندگی عصر جاهلی ملل عقب مانده ‌باشد.

به هر حال از نظر علامه امت غیر از ناس است اسلام در خدمت همه ناس است صلاح همه را می‎خواهد نه فقط صلاح مسلمین را. نظام اسلامی به سعادت کل بشر می ‎اندیشد.ولی در میان کل بشر آنها که بر پایه اعتقاد به اسلام و التزام به اسلام یک مجموعه به ‎وجود‎ می ‎آورند، امت می‎شوند.

هـرچند که امت در اصل‌ مفهومی گسترده دارد ولی در عرف اسلامی این واژه معنای ام (مادر) را به ذهن برمی‌انگیزد. آنچه امت را پدید‌می‌آورد وضع سیاسی انسجام‌یافته نیست، بلکه اراده زندگی باهم است، آن هم اراده‌ای که‌ در‌ پرتو قواعد اخلاقی به ویژه آنـچه کـه در قـرآن به عنوان چارچوب روابط اجتماعی ترسیم ‎شده پدید آمده است. اعضای امت اسلامی همه عباداللّه هستند. همبستگی‌ بین‌ آنها در واقع بوسیله‌ رشته‌های ایمان و باوری است که هر یـک از مـسلمانان را از رهـگذر دین اسلام به خدای تعالی ربط‌ می‌دهد.

نقش جامعه‌ساز امام:

امت متکامل با محوريت امام، منسجم مي‌شود. در واقع امت بدون امام، امتِ تمام نيست و اساس تعريف امت‌ به‌ مقوله‌ امامت و رهبري گره‌مي‌خورد‌، به ‌نحوي‌ که بدون درک صحيح امامت، امت شکل ‌نمي‌گيرد. نکته‌ حائز اهميت آنکه پذيرش ديدگـاه انـتصاب يا انتخاب در تبيين مشروعيت ولايت امام‌عادل‌ به‌عنوان محور امت، در‌ اين‌ نتيجه‌گيري بي‌تأثير است، چراکه سخن در مقام تحقق امت با تبعيت از امام است و نه ثبوت حق اطاعت براي امام و تکليف امت بـه تـبعيت. کوتاه آنکه امت حقيقي با پيروي‌ از‌ امام هويدا‌ مي‌شود؛ خواه مشروعيت اعمال ولايت امام را، الهي بدانيم يا الهي- مردمي. امت اسلامی اتحاد خویش را بر حول محور وجودی امام می‎یابد؛ امام به منزله قطب اصلی و راهنمای بزرگ اجتماع انسانی است که این اجتماع با ایده های الهی و توحیدی گرد محور وجود امام تجمع‌نموده ‎اند؛ مسیر راه خود را با توجه به کمالات والای نفسانی امام می پیمایند.در جامعه دینی، امام سمبل اصلی حرکت امت است و امت نیز با توجه به وجود متعالی امام پرنشاط می باشد.

شریعتی، امت و امامت را از ریشه واحد می‌داند و از درون مفهوم امت راهی به تعریف امامت باز‌می‌کند. وی می‌گوید:ازمعنی امت امامت بیرون‌می‌آید از لفظ آن نیز. بنابراین امامت عبارت است از هدایت این امت به طرف آن هدف از این نظر در خود اصطلاح امت، وجوب و ضرورت امامت صد‎در‎صد نهفته‌است، که در جامعه و در قبیله و در اجتماع و قوم نهفته‌نیست؛ امت بی امامت نمی‌شود.( شریعتی، 1348، ص27)

پس جهت دیگری که در تبیین ایده امت اسلامی باید بدان توجه‌کرد پیوند وثیق امت و امامت است که نگذارد امت به اضمحلال‌برود.این عامل رهبری است که عامل حیات امت است. از لوازم لاينفك جامعه، وجود رهبر برای آن است قبول زندگی جمعی در حيات انسانها نمی‌تواند از مسأله رهبری جدا‌باشد چرا كه برای مشخص‎كردن خط اصلی يك جمعيت هميشه نيز به پيشوائی است. اصولاً پيمودن راه تكامل بدون استفاده از وجود رهبر ممكن‌نيست و سر ارسال پيامبران و انتخاب اوصياء برای مردم همين است.

انسجام یک جامعه، به صورت «امام و امت» متبلور‌می‌شود؛ «امام» یعنی بزرگ راهی که با رهنمودهای او، هم راه و هم مقصد آشکار‌می‌گردد و پیروی از راهنمایی ‎های او، گذشته از آنکه در پیمودن راه، نقش بنیادین دارد، در نیل به مقصد نیز سهم بسزایی خواهد‌داشت.

بشريت در طول تاريخ نسبت به مديريت صحيحِ جامعه‌ خود ناکام مانده و علت آن ناکامی غفلتی است که از توانايی خدادادی انبياء و امامان دارد و فکر‌کرده بدون آن‌ها مي‌توان امور جامعه را بگذراند، در حالی که بايد بشر به اين شعور برسد که «همان خدايی که برای او شريعت‌آورده مديرانی نيز برای امور اجتماع پرورانده‌است تا مطابق شريعت الهی بشريت را جلو ببرند» و انسان‌ها به واقع در دو امر مهم نبوت و امامت به خود وا گذاشته‌نشده‌اند.

امام به طور کلی پيشوایی است که مردم‌ به‌ او اقتدا‌ نموده، در اقوال و افعال از او پيروي‎می‌كنند (طـباطبایی، 1417، ج1، ص27). بـا توجه به جایگاه‌ رفیع‌ امـامت‌ و امـام در مـذهب امامیه، روشن‌است که حقیقتی بسیار شکوهمند در پس این پیشوایی وجود‎ دارد.

علامه مي‏گويد: به حكم فطرت، وجود مقام ولايت در هر جامعه ‏ای بر اساس حفظ مصالح عاليه ضروری‌است. اسلام نيز پا به پای فطرت پيش‌مي‏ رود. نتيجه اين دو مقدمه اين است، فردی كه در تقوای دينی و حسن تدبير و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم ‎است، برای اين مقام متعين است و در اين كه اوليای حكومت‏ بايد برجسته ‏ترين افراد جامعه باشند، كسی ترديدی به‏ خود راه‌ نمي‏دهد.

یکی از آیاتی که به موضوع امامت اشاره‌دارد، آیه «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (بقره/124) است. علاّمه طباطبائی بیان‌می‌‌کند که امام هدایت‌کننده‌ای است که با امری ملکوتی که در اختیار دارد، هدایت‌می‌‌کند. پس امامت از نظر باطن گونه‌ای ولایت است که امام در اعمال مردم دارد و هدایت او چون هدایت انبیاء، رسولان و مؤمنین، صرف راهنمایی از طریق موعظه حسنه و بالأخره، صرف آدرس‌دادن‌نیست، بلکه هدایت امام، دست خلق را گرفتن و به راه حق رساندن است(همان، 1371، ج 1، ص 274 و 275). در حقیقت، علاّمه در تفسیر این آیه چنین نتیجه ‌می‌‌گیرد که پس از پیامبر، امامان معصوم که از جانب خداوند تعیین‌شده‌‌اند و معصومیّت دارند، زمامدار امور مردم خواهند‌بود.

از نظر سید‎قطب هم، «امام» به معنی رهبری است که مردم را به سوی خدا سوق‌می‌‌دهد و آنها را به خیر هدایت‌می‌‌کند و مردم نیز از او تبعیّت‌می‌‌کنند و خداوند قاعده‌ای را برای دستیابی به این مقام تعیین‌کرده‌است و آن اینکه امامت از آنِ کسی است که از نظر عمل، آگاهی، صلاح و ایمان، شایستگی آن را داشته‌باشد نه از جهت نسب و خویشاوندی. امامت موروثی نیست بلکه پیوند دین و عقیده است‌. (سید‎قطب، 1412، ج 1، ص112). پس معلوم ‎می‌‌گردد که سید‎قطب معنای عام و کلّی از این آیه برداشت ‌نموده ‌است و جنبه اختصاص را از این آیه کنار‌ می‌‌گذارد.

به هر حال، امامیه بـر ‌ایـن ‌بـاورند که‌ وجود‌ امـامى لازم اسـت كه حافظ‌ قوانين حـقيقى دين خـدا باشد و مردم بتوانند در هر زمان و با هر ظرفیتی از راهنمايى وى استفاده ‎کنند و امام زنده و حـاضر، امـام مهدی است‌. ممکن‌‌است گفته‌شـود امـامیه‌، وجود‌ امـام را بـراى بـيان احكام دين و حقايق آيين و راهنمايى مـردم لازم‌مى‌دانند و غيبت امام، ناقض اين غرض است؛ زيرا بر وجود امامى كه به واسطه غيبتش، مردم به وى دسـترسى‌‌نـدارند‌، فايده‌اى مترتب‌ نيست و اگر خدا بـخواهد امـامى را بـراى اصـلاح جـهان بشرى برانگيزد، قـادر ‌اسـت در موقع لزوم او را بيافريند و نیازی نيست كه صد‌ها سال قبل از ظهورش او‌ را‌ خلق‌كند‌. پاسخ این است که آن‌ها بـه حـقيقت مـعناى امامت پى‌نبرده‌اند؛ زيرا وظيفه امام، تنها بيان صـورى مـعارف‌ و راهـنمايى ظـاهرى مـردم نـيست و امام چنان‌كه وظيفه راهنمايى صوري مردم را‌ به ‌عهده‌‌ دارد، ولايت و رهبرى باطنى اعمال را به‌ عهده ‌دارد و اوست كه حيات معنوى مردم را تنظيم‌مى‌كند‌ و ‌‌حقايق‌ اعمال را به‌‌‎سوى خدا سوق‌ مى‌دهد. بـديهى است حضور و غيبت جسمانى امام‌؛ در‌ اين‌ باب تأثيرى‌ندارد و امام از راه باطن به نفوس مردم اشراف و اتصال دارد، اگر‌ چه از چشم جسمانى ايشان مستور‌است و وجودش پيوسته لازم‌است اگر چه‌ موقع ظـهور و اصـلاح جهاني‌اش‌ تاكنون‌ نرسيده‌است. (طباطبایی، 1378، ص235 – 236).

و با توجه به آیه«یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(نساء/59) است. از نظر علاّمه طباطبائی مراد از «أولی الأمر»، رجال معیّن از امّت است که حُکم هر یک از آنان در وجوب اطاعت حکم پیامبر9 است(طباطبایی، 1371، ج 4، ص 401). سید‎قطب در تفسیر این آیه بیان ‌می‌‌کند که خداوند شرط ایمان و حدّ اسلام و اصول حکومت در جوامع مسلمین را معیّن فرموده‌است. حاکمیّت در حیات بشری مخصوص خداوند است که شریعت خود را به سوی بشریّت فرستاده‌است و همراه شریعت، رسولی که آن را برای مردم تعیین نماید، مبعوث‌کرده که سنّت و سیره آن رسول نیز از شریعت خداوند است. اطاعت از شریعت خداوند و کسی که با این شریعت مبعوث‌کرده، واجب است، امّا منظور از «أولی‌الأمر»، افرادی از مؤمنان هستند که در آنها شرط ایمان و اسلام که عبارت‌است از اطاعت از خداوند و اطاعت از رسول او و قبول حاکمیّت خداوند وجود داشته‌باشد (سید‎قطب، 1412، ج 2، ص691). سید‎قطب بر پایه آیات قرآن مجید در تفسیر«فی ظلال‌القرآن» مردم را به اطاعت از اولی‌الامر فرامی‌خواند، ولی اطاعت از نظر وی به معنای اطاعت از هر کسی که بر منصب امارت تکیه‌می‌زند، نیست. به این معنا که اطاعت از حاکم به دلیل حاکم‌بودن وی ضروری‌نخواهد‌بود، بلکه اطاعت از او در صورتی که حاکم از قوانین اسلام پیروی‌می‌نماید، واجب است. چنانچه حاکم اسلامی از قانون الهی عدول‌کند به‌هیچ‌وجه شایسته اطاعت نیست و دستوراتش نباید اجرا‌شود.(همان، ج‏2، ص692)

اما در همین آیه علامه اینگونه نظرات را نمی‌پذیرد و قائل‌است که آیه علاوه بر عصمت اولی‌الامر همچنین دال بر وجوب اطاعت اين اولى‎الامر بر مردم است، و در خود آيه و در هيچ آيه ديگر قرآنى چيزى كه اين وجوب را مقيد به قيدى كند وجود‌ندارد، تا برگشت معناى آيه:«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» به اين آيه شود كه:«و اطيعوا اولى‎الامر منكم فيما لم يامروا بمعصية»، (و اولى‎الامر خود را نيز اطاعت‌كنيد ما‌دام كه امر به معصيت نكرده‏اند) و يا به اين آيه شود كه «و اطيعوا اولى‎الامر منكم ما لم تعلموا بخطائهم»(و اولى‎الامر خود را نيز اطاعت‌كنيد، ما دام كه علم به خطاى آنها نداشته‌باشيد)، و اما اگر شما را به معصيت امر كردند، و يا يقين‌كرديد كه در حكم خود خطا‌كرده‏اند ديگر اطاعتشان بر شما واجب نيست، بلكه بر شما واجب است كه آنان را به سوى كتاب و سنت برگردانيد، و كجى آنها را راست كنيد، مسلما معناى آيه شريفه:«وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» اين نيست(طباطبایی، 1374، ج 4، ص 392).

نهایتا اینکه از تفسیر سید‎قطب درباره این آیه فهمیده ‌می‌‌شود که وی«أولی‌الأمر» را عمومیّت ‎بخشیده ‌است و این منصب را مختص به گروه معیّنی نمی‌‌داند. در واقع، سید‎قطب مقصود از امام را افراد معیّنی از سوی خداوند نمی‌داند، آن‎چنان‌که علاّمه معتقد‎است.حال آنکه علامه مخصوص افراد خاص معصوم واجب‎الاطاعه می‎داند. امامتِ مطرح در اعتقاد شيعه رويکردی است به حقيقتی آسمانی که در‌صدد‌است تمدن زمينی را مطابق نظم آسمانی بسازد و امام شيعيان آن‌چنان حضوری در عالم هستی دارد که نه تنها چنين امری را ممکن‌مي‌سازد بلکه آن را ضروری‌مي‌داند زيرا موجب شکوفايی سرمايه‌ درونی تک‌تک افراد امت مي‌گردد.

نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی:

اسلام در پایه‌گذارى نظام سیاسى خویش بر عناوین «امت و امام» تکیه‌می‌کند. رهبری واحد امت اسلامی امری است که قرآن و سنت و تاریخ صدر اسلام بر آن گواه‌ است و همین مسأله‌ نیز‌ از‌ عوامل گسترش دین اسلام بود، ضـمن ایـن‌که می‌توان‌ ادعا‌ کرد کـه در جـهان معاصر، تشتّت و تفرقّه در این مسأله، موجب ایستایی و یا انحطاط جوامع‌ مسلمین شده است.البته‌ این‌ بدان‌ معنا نیست که مدیریت جامعه مسلمین فقط تحت‌ اختیار یک فرد بـوده و از آراء و نـظریات سایر اعضای امت اسلامی بی‌نیاز باشد. بلکه همان‎طور که آیات قرآنی‌ و سیره‌‌ نبوی‌ نیز بدان اشاره‌دارد، تمام امت اسلامی وظیفه‌ یا حق ابراز‌ رأی‌ و شوری و نیز امر به معروف و نـهی از مـنکر و نیز حـق دخالت در نحوه‌‌ اداره‌ جامعه اسلامی‌ را‌ دارند‌.لذا سیاست امت اسلامی متکی بر رهبری واحد و نیز حق‌ و وظیفه مـشارکت‌ امت‌ اسلامی‌ در اداره جامعه دینی خود بوده‌است.

علامه در این زمینه معتقد‎است: امر حكومت اسلامى بعد از رسول خدا ص و بعد از غيبت آخرين جانشين آن جناب صلوات اللَّه عليه يعنى در مثل همين عصر حاضر، بدون هيچ اختلافى به دست مسلمين است، اما با در نظر گرفتن معيارهايى كه قرآن كريم بيان‌نموده و آن اين است كه:

اولاً: مسلمين بايد حاكمى براى خود تعيين‌كنند، ثانياً: آن حاكم بايد كسى باشد كه بتواند طبق سيره رسول‌اللَّه ص حكومت نمايد و سيره آن جناب سيره رهبرى و امامت بود نه سيره سلطنت و امپراطورى، ثالثاً: بايد احكام الهى را بدون هيچ كم و زياد حفظ‌نمايد. و رابعاً: در مواردى كه حكمى از احكام الهى نيست (از قبيل حوادثى كه در زمانهاى مختلف يا مكان هاى مختلف پيش‌مى ‏آيد با مشورت) عقلاى قوم تصميم‌بگيرند. از منظر علامه تشکيل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکاليف واجب اجتماعی خويش بخواهند دولت تشکيل‌دهند حق دارند که فقيه واجد شرايطی را به عنوان حاکم تعيين‌نمايند. بي‏شک چنين فقيهی علاوه بر مشروعيت مردمی دارای مشروعيت الهی نيز خواهد‌بود.زيرا منطقی نيست که مردم به تکاليف اجتماعی از سوی شارع مکلف ‌باشند، اما هيچ‎گونه حق دخالت جهت ايجاد مقدمات آن تکاليف را نداشته‎باشند. مگر امکان‌دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (طباطبایی، 1378، ج 4، ص 195-211)

از نظر سید‎قطب نقش مردم در نظام سیاسی اسلام (سید‎قطب شورا را نوع حکومت قطعی اسلامی می‌داند ) این است: که مجریان شریعت را انتخاب‌کنند اما کسی که به اجرای قانون اقدام‌می‌کند قانون‌گذار ‌نیست و تنها مجری است. او حق اقدام به اجرا از طریق انتخاب مردم را به‌دست‌می‌آورد ولی اطاعت از شخص او نیست، بلکه اطاعت از شریعت خداست که وی به اجرای آن اقدام کرده‌است و در صورت تجاوز از شریعت خدا حق اطاعت بر مردم را ندارد. پس اگر اختلافی بر سر یکی از امور اجرایی پدید آمد حکم مسئله همان است که شریعت گفته‌است (سید‎قطب، 1953، ص 16-17).

نهایتاً اینکه علامه امر حکومت را فی‎البداهه و مستقل در دست مردم نمی‎داند مگر در عصر غیبت آن هم با شرایط خاص خود.و از طرفی مردم را با روحیه امر به معرف و نهی از منکر پشتیبان حکومت اسلامی می‌داند؛ ولی سید حکومت پس از پیامبر را، شورایی و در اختیار مردم می‌داند.

بررسی مقایسه نظر علامه و سید در بحث امت:

با توجه به اینکه در مباحث فوق به نظرات دو بزرگوار اشاره‌کردیم از مجموع گفته‌های آنان به‌دست‌می‌آید آنان در عمده بحث با هم اشتراکاتی‌دارند گرچه اختلافات نظری هم دارند که عمدتا در ویژگی های امت می‌باشد که انشالله در بحث تمایزات نظری ‌می ‎آوریم. ابتدا در اینجا به اشتراکات نظری آنها را ذکر‌می‌کنیم.

اصولاً یکی از بنیادی‌ترین عوامل پیوند میان افراد در جامعه اسلامی، همان عقیده اسلامی است. یگانگی در دین و اعتقادات مذهبی، نه تنها هم‌بستگی اجتماعی را در بین افراد درون یک مرز جغرافیایی و سیاسی پدید‌می‌آورد، بلکه این گونه مرزها را نیز در می‌نوردد و همه معتقدان به آیین اسلام در سرتاسر گیتی را منسجم‌می‌کند؛ زیرا از نگاه اسلام مرز بین انسان‌ها عقیدتی است و نه جغرافیا یا رنگ و طبقه. ازاین رو اسلام، تمام مسلمانان را به دور از هرگونه تفاوت در رنگ و زبان و ملیت، عضوی از اعضای امت یگانه اسلام می‌داند.

این دو بزرگوار در اینکه حلقه اتصال افراد در امت اسلامی مدنظر قران عقیده است با هم اشتراک‌دارند و سید در جاهای متفاوت در ضمن جوامع اسلامی و جاهلی بحث اشتراک عقیدتی امت اسلامی را صراحتا متذکرشد. گرچه از نظر علامه مراد اتحاد عقیدتی است.ولی در بحث امه واحده گفتیم که ایشان اشتراک در هدف را بیان‌می‌کنند یعنی برای امت توسعه معنایی قائل می‌شوند یعنی اهداف حلقه اتصال افراد است که امری وسیعتر از عقیده می ‎باشد شاید افرادی باشند که اهدافشان با مسلمین یکی باشد ولی عقیده واحدی نداشته باشند و همین برای کنار هم بودن کافی است.

علامه‌طباطبایی دراین باره می گوید:

اسلام اصل انشعابات قومی و ملی را بدین صورت که مؤثر در تکوین پیدایش اجتماع باشد ملغی ساخته‌است … انشعابات و ملیت‌هایی که براساس وطن تشکیل‌می‌گردند، امت و مجموعه خود را به سوی وحدت حرکت‌می‌دهند و در نتیجه این ملت از ملت‌های دیگر که در وطن‌های دیگر قرار‌دارند در روح و جسم جدا‌می‌گردد … در این صورت برخورد یک جامعه با جامعه جدید یا جوامع دیگر به گونه‌ای نظیر برخورد انسان با سایر اشیا و موجودات طبیعت است که آنان را استخدام‌می‌کرده‌است. به همین دلیل است که اسلام این قبیل انشعابات و تمیزات را ملغی‌ساخته و اجتماع انسانی را براساس عقیده و نه نژاد و وطن و نظایر آن پایه‌ریزی‌نموده‌است. حتی ملاک در بهره‌برداری‌های جنسی (ازدواج) و ارث، اشتراک در عقیده و توحید است نه در منزل و وطن(طباطبایی، 1374، ج14، ص198).

تمایزات علامه و سیدقطب در بحث امت:

برای بیان اختلاف‎نظر علامه و سیدقطب در مسئله امت با توجه به آیاتی که ویژگیهای امت را ذکر‎می‎کند اختلاف‎نظر این دو بزرگوار را پیگیری می‎کنیم.

ایجاد جامعه نمونه که بتواند همه و یا بعضی از اهداف تشکیل جامعه را تحقق‌بخشد، امری است که مورد ‎توجه قرآن و خداوند است. خداوند از مومنان واقعی می‎خواهد با تلاش خویش جامعه‌ای را شکل بخشند که بتواند به عنوان سرمشق عملی برای دیگر جوامع قرار‎گیرد و جوامع دیگر بتوانند با بهره‌گیری از روش‌های جامعه برتر، جوامع خود را شکل‌داده و یا شیوه‌های نادرست آن را بازسازی‌کنند.

درادامه سنت ارسال رسل و انزال کتب برای جوامع انسانی نوبت به امت اخرالزمان می‌رسد که باید کامل ترین دستورات وحیانی را دریافت ‎کند لذا این امت باید ویژگی های خاصی داشته‌باشد تا امتی گواه و الگو برای سایر امت ها باشد؛چرا که قبل از این امت، امتهای سابق در عمل به تعالیم وحیانی دچار افراط و تفریط‎ می شدند لذا اقتضای دین کامل بر این بود که آخرین امت، امت وسط باشد. در قران ویژگی های خاصی برای امت ذکر‎شده است، از جمله: هدایتگری (اعراف/159)، دارای روش و هدف (لکل امه جعلنا منسکا (حج/34)، امه واحدة، امه مقتصدة) و گواه. که در این میان برخی از آنها را بررسیمی‌کنیم.

امت واحده را در ابتدای بحث آوردیم که از نظر علامه گرچه امت گروهی با اشتراک عقیدتی است ولی با همراهی واژه واحده تقریبا می توان به امت با وسعت معنایی اطلاق کرد که شمولیت داشت وبا توجه به آیه 218 بقره آن را محدود به امت محمد ص کرد. اما سید قطب صراحتا معنای امت را بیان ‎نکرده‎ است ضمن آنکه با بررسی آیات قران پیرامون امت واحده (مثلا آیه 213 بقره و 192 انبیاء)به این نتیجه می رسیم که ایشان در آیات مربوطه امت ‎واحده را امتی می‌داند که فقط دارای عقیده یکسان و خدای واحد باشند.و حتی اینکه فقط امت اسلامی را می پذیرفت و تقریباً سید آنچه علامه در مورد امت واحده آوردیم را نمی ‎آورد.

1- امت وسط:

در سوره بقره آیه 143«وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمـَّةً وَسـَطاً لِتـَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ‌ الرَّسُولُ‌ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» امت با قید«وسطا»آمده است. در اینکه امت وسط یعنی چه؟سید‎قطب چنین می گوید: ملت مسلمان ملت وسطی است با تمام معانیی‌ که وسط دارد، چه از وساطت به معنی حسن و فضل باشد، یا به معنـی اعتدال و میانه‌روی‌، یا به معنی وسط مادی حسی‌؛ ملت میانه‌روی است در جهان‌بینی و اعتقاد، نه در روحانیت صرف غلو و افراط می‌کند، و نه در مادیت تنها فرو‌می‌رود؛ میانه‌روی در اند‌یشه و احساس؛.میانه‌ای است در مکان.‌در میانه‌ اقطار و نواحی ‌کره‌ زمین بین شرق و غرب و جنوب و شمال قرار‌گرفته‌است‌؛ میانه‌ای است در زمان‌.و میراث روحی بشریت را که از دوران پیامبران بر‌جای‌ مانده‌ است‌، با پشتوانه عقلانی او که پیوسته در حال رشد و فزونی است‌، آمیزش مي‌دهد(سیدقطب، 1412، ج‏1، ص 132).

اما علامه در این زمینه معتقد‌است که:وسط بودن امت، به اين معنا است كه ميانه رسول و مردم واسطه ‏اند نه آن‌طور كه آن مفسر گفت، ملت و دين اسلام ميانه افراط و تفريط، و ميانه دو طرف تقويت روح و تقويت جسم واسطه باشد. و جمله«و تكونوا شهداء على الناس»، و جمله«ليكون الرسول عليكم شهيدا»، هر دو نتيجه و لازمه وسط‌بودن امت است. و اينكه آيه شريفه مورد بحث، بحسب معنا مرتبط است به آياتى كه دعاى ابراهيم را حكايت‌ مى‏ كرد، و اينكه شهادت از شئون امت مسلمه‏ اي است كه آن جناب از خدا درخواست‌ نمود.

هم‎چنین‌ نمی‌توان‌ در آیه «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمـَّةً وَسـَطاً لِتـَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ‌ الرَّسُولُ‌ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» مدعی‌شد مقصود‌ از‌ امت وسط‌ مؤمنان‌اند‌ و مقصود‌ از«نـاس» بـقیه مردم‌اند که آن‌ بقیه‌ مردم خارج از امت باشند؛ زیرا ظاهر آیۀ «وَ یـَوْمَ نـَبْعَثُ مـِنْ‌ کُلِّ‌ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ‌ کَفَرُوا…» این است که‌ کفار‌ هم از امت مشهودعلیه ‎هـستند‌(طباطبایی،1371، ج1، ص488).

البته اگر آنچه در امت وسط گفته‌شد اگر در ملتی جمع باشد بی‌شک آن ملت طلایه‌دار حق و شاهدان حقیقت خواهند‌بود و معیار بازشناسی حق از باطل که با این اوصاف اطلاق امت وسط تنها در مورد اهل‌بیت مصداق خواهد ‌داشت. ضمن آنکه روایات زیادی منظور از«امت وسط و شهدا علی الناس» را اهل‌بیت دانسته‌اند. (هـمان‌).

2- امر به معروف و نهی از منکر:

یکی دیگر از ویژگی‌های امت اسلامی امر به‌معروف‌ و نهی از مـنکر اسـت کـه موجب‌ رستگاری امت اسلامی می‌شود؛یعنی در صورتی که امت اسلامی به ایـن‌ دو‌ وظـیفه‌ی‌‌ اجتماعی عمل کنند در جامعه، ارزش‌ها و معروف‌ها رایج خواهد‎شد و ضدارزش‌ها‌ و منکرات‌، فرصت شیوع، نخواهد‎داشت.در نـتیجه جـامعه‌ای سالم به ‎وجود‎ می‌آید و از آنجا که جامعه‌ بر‌ افراد‌ خود تأثیر‎ عـمیق‎مـی‌ گذارد در نهایت موجب اصلاح و رستگاری‌ افراد شده و در‌ کـل‌، جـامعه‌ بـه ‎رستگاری می‌رسد.

دعوت‌ مهم‌ترين‌ وظيفه امت‌ در تاريخ‌ مقدس‌ است‌. الگوی دعوت‌ در اسلام‌، امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر است‌؛«و لتکن منکم أمـة یـدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف‌ و ینهون‌ عن‌ المنکر و اولئک‌ هم المفلحون» (آل عمران/104).

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: اگرچه در آیه‌«و لتکن منکم…» من‌ تبعیضیه‌ است ولی مسؤولیت این دو واجب‌ بـر‌ عـهده‌ همه‌ است‌ و در صورتی که‌ عده‌ای‌‌ بر آن اقدام کردند و به معروف عمل شد و از منکر ممانعت به ‎عمل آمد، از عهده‌‌ دیگران‌‌ ساقط‌‎می‌شود(وجوب کـفایی)(همان، ج3، 373).

بنابراین مادامی که امت اسلامی به وظیفه امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر عـمل کند در این‌ صورت، فلاح و رستگاری خود و جامعه‌ خود را تأمین خواهند‎کرد و در این صورت است‌ که عنوان «بهترین امت» در مورد آن‌ها صدق‎می‌کند. لذا هر فردی‌ از‌ امت که به این‌ دو وظیفه عمل ‎نـکند و یـا این‌که خود نیز مرتکب منکر شود و تارک معروف، ولو این‌که‌ مسلمان هم بوده‎باشد، از شمول آیات خارج ‎است.

در این راستا سیدقطب نیز با علامه همداستان است که باید گروهی به امر به معروف و نهی از منکر بپردازند ولی در ادامه ایشان قائلند که این امر به دست شخص مقتدر است؛ لازم است گروهي باشند و مردمان را به كار خير دعوت‌كنند و آنان را به سوي نيكي فرا‌خوانند و از بدي باز‌دارند. بايد كه در زمين قدرتي باشد كه به كار خير دعوت‌كند و به سوي نيكي فرا‌خواند و از بدي باز‌دارد. چيزي كه وجود چنين قدرتي را لازم‌مي‌داند، مفهوم خود نصّ قرآني است‌. هنگامي كه«‌دعوت» به خير و «ا‌مر به معروف» و«نهي از منكر» در ميان‌است‌، اگر هم ممكن‌ باشد غير مقتدري بتواند دعوت ‌به ‌خير‌ كند، امّا «امر و نهي» تنها از مقتدر بر‌مي‌آيد.حال آنکه علامه این را وظیفه همگانی و واجب کفایی می‌دانست.

3- مسلمه:

به تعبیر قران امت اسلام امتی است که در راستای آیین ابراهیم بوده و خود حضرت، این امت را، امت مسلمان نامیده‌است «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَينِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ…‏»(بقره/128) از پروردگارشان بخواهند که فرزندانشان را از نعمت ایمان محروم‌نسازد و ایشان را از چنین‌ کرمی بی‌بهره‌نگرداند.

سید باز روی عقیده به طور کلی تمرکز‌کرده‌اند«این سرشت ملت اسلامی است‌… ضمانت و حمایت‌… ضمانت نسل هـا در عقیده و حمایت آنان ازهمدیگر» (سید قطب، 1412، ج‏1، ص 115). حال آنکه علامه ‎طباطبايي‌ به‌ مناسبت‌ آيه 128 بقره بحثي در خصوص معناي امت در قرآن، مطرح‎کرده‌اند. ايشان‌ بـا‌ اسـتناد به حديثي از امام صادق7 (عياشي، 1380، ج‏1، ص 60- 61)، «امة مسلمة‌» در‌ اين‌ آيه را بر پيامبر خاتم9 و ائمه‌ معصوم: صادق‌ دانسته‌اند (طباطبايي، 1374، ج ‏1، ص 446). ايشان براي‌ دفع‌ دخل مقدر نسبت به اينکه چرا امت را، بر خلاف خـطاب‌هاي عـام قرآني‌ و بدون‏قرينه‌، بر چنين معناي مضيقي حمل‌کرده، مي‌نويسند که اطلاق كلمه‌«امت» محمد9 در مورد عموم‌ مردمي‌ كه به دعوت آن جناب ايمان‌آورده ‏اند، اطلاقي مستحدث است، كه بعد از نزول قرآن و انتشار اسلام اين استعمال شايع‌شد، به‌طوري‌که از‌ کسی‌ پرسيده‌مي‌شد «از امت کیستی؟» مي‌گفت: «از امت محمد ص»؛ حال آنکه‌ از‌ نظر لغت كلمه‌ امت به مـعناي قـوم اسـت (طباطبايي، 1374، ج‏1: 447).

نتیجه‌گیری

غـیر از واژه‌«امت»، در قرآن کریم، ألفـاظ و مـفاهیم مـتعدد‌ اجتماعی‌ به‌کار‌رفته‌است که از هرکدام از آنها، می‌توان برداشت‌های تفسیری متناسب با اصطلاح تمدن، اسـتنباط‌کـرد. از جمله این مفاهیم‌:«ملت»، «حزب»، «قـوم»، «قـبیله» و…که‌ هرکدام‌ از‌ آن‌ها نیاز به بررسی مبسوطی دارد. اما واژه «امت» از این میان از همه رساتر‌است و بـه مـعنای مـجموعه‌ای از انسان‌هاست و هرنوع وحدتی که‌ بتوان‌ میان‌ گروهی از انسان‌ها در نظر‌گرفت، واژه‌ «امت» قابل اطـلاق‌ بـدان اسـت‌.ولی‌ این‌ نحوه استعمال با لحاظ معنای اولیه و لغوی آن است.در صورتی که‌ امروزه مـراد‌ از‌«امـت‌ و امت اسلامی» همه‌ مسلمانان جهان بدون لحاظ ویژگی‌های نژادی، جغرافیایی و سیاسی است و تـنها اشـتراک‌ افـراد‌ در مکتب اسلام و تعالیم آن در صحت‌ اطلاق امت اسلامی بر آنها، صدق‌‌می‌کند‌. و می‌توان‌گفت که از نوع«حقیقت‌ متشرّعه» است. لذا «امّت اسـلامی» امـروزه در معنای سیاسی‌-اجتماعی‌ و عقیدتی و برای‌ تمام مسلمانان در هر کجای این جهان بـا هـر نـژاد‌، زبان‌ و قومیتی‌ اطلاق‌می‌شود. لذا با معانی«جامعه»، «ملت»، «کشور» و «وطن» تفاوت اساسی و بنیادین دارد چون مـلاک‌ در‌ چـهار‌ مـورد اخیر، ویژگی‌های نژادی، جغرافیایی و ملی است درحالی‌که در«امت اسلامی»، معیار‌ اصـلی، وحـدت عقیدتی، فرهنگی و وحدت جهان‌بینی دینی است.

جامعه‌ انساني که همه‌ افراد‌ آن‌ عقيده‌ واحـدي دارند، مي‌توانند‌ براساس‌ يک اعـتقاد‌ و تـعهد‌ به‌ يک مکتب زندگي‌کنند و بر چنين‌ اجتماعي‌ شايسته‌است که عنوان «امت» اطلاق‌شود، زيرا اتـحادي که از اشتراک در خاک و خون و زبان حاصل‌مي‌شود‌، نمي‌تواند از اختلاف فکري جلوگيري‌کند‌. اتحاد‌ و هماهنگي فکري‌ و عقيدتي‌ به‌تنهايي مي‌تواند ميان‌ افراد پيوند ناگسستني برقرار‌سازد.تا اینجا علامه و سید با هم اشتراک نظر دارند ولی با توجه به بعضی از آیات علامه توسعه معنایی در واژه امت می‎دهد و برای آن شمولیت در نوع بشریت قائل‎است اگـر‌ چـه‌ بـا‌ عنايت به آيات ديگر قرآن کـريم ، وحدت امت ، صرفا زماني کامل‎مي‎شود که عـلاوه بـر همگرايي، مـيان انـسانها هـم‎کيشي نيز‌ پديد‎آيد. نه اینکه صرفا امت اسلامی باشند مثل آنچه سید معتقد‎است.

علامه و سید در اینکه حاکمیت تنها از آن خداست و حکومت و تمدن اسلامی برترین و جامع‌ترین تمدنی می‌باشد که تشکیل امت واحد را یک برنامه جهانی، برای تحقق حکومت واحد می‌داند (علامه: برای تحقق این آرمان در ادیان مختلف، به ظهور مصلح آخر‎الزمان نوید داده‌است که این امت جهانی را بنیان‎می‌نهد)؛ مشترکند. اگر در جوامع مترقی غیر‎دینی، سعادت و آسایشی دیده‎می‎شود، معلول عمل آن‌ها به تعالیمی است که از طریق دین به جوامع بشری عرضه‎شده‎است؛ پس قوانین غیر‎دینی ساخته بشر، موجد این سعادت نیستند.

گرچه آن دو مفسر در رهبری جامعه با هم اختلافاتی دارند اما هر دو معتقدند اسلام نمونه‌اى از یک رژیم تکامل‌یافته را تقدیم بشریت مى‌کند که هیچ‌یک از رژیمهاى زمینى نظیر او نتوانند بود، چه رژیم‌هاى قبل از اسلام و چه پس از آن. اسلام دنبال این نرفته و نخواهد‎رفت که به تقلید از نظام هاى دیگران برخیزد و یا بین خود و آنان ارتباط تشابهى برقرار‎سازد، بلکه خود روش جدا و مستحکمى اختیار‎نموده و براى همه مشکلات عالم بشریت علاج کاملى عرضه‎داشته‌است.

فهرست منابع

قرآن کریم

  1. ابن‌منظور، محمد بن‌مکرم(1417)، لسان‌العرب، بیروت: دار صادر، چاپ ششم.
  2. ایـزوتسو، تـوشیهیکو(1381)، خدا و انسان در قرآن‌، معنی‌شناسی‌ جهانبینی قرآنی، مترجم:احمد آرام‌، تهران: شرکت سهامی‌ انـتشار‌، چـاپ‌ پنجم.
  3. حسینی جلالی، محمّدحسین(1380)، فهرس التراث. تحقیق محمّدجواد حسینی جلالی، قم: دلیل ما.
  4. دورانت، ویلیام جیمز(1374)، تاریخ تمدن مشرق زمین گهواره تمدن، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ اول.
  5. راغب اصفهانی، حسین(بی‎تا)، مفردات الفاظ القرآن الکریم، به کوشش صفوان عدنان داودی، چاپ سوم، قم: انتشارات ذوی‌القربی.
  6. شاذلي‏، سيد بن قطب بن ابراهيم(1412)، فى ظلال القرآن‏، بيروت: قاهره‏، دارالشروق، چ هفدهم.
  7. ـــــــــــــــــــــــــــــ  (۱۳۷۸)، نشانه‌های راه، محمود محمودی، تهران، نشر احسان.
  8. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1983)، معالم فی الطریق، بیروت: قاهره، دارالشرق.
  9. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1370)، ما چه می‌گوییم، ترجمه: سید‌هادی خسروشاهی، نشر فرهنگ اسلامی.
  10. طباطبائی، محمّدحسین(1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوی، محمدباقر، قم: اسلامی.
  11. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1371)، المیزان فی تفسیر القرآن.  قم: اسماعیلیان.
  12. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1388)، روابط اجتماعی در اسلام. ترجمه محمّدجواد حجّتی کرمانی. به کوشش سیّد‌هادی خسروشاهی، تهران:اطّلاعات.
  13. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1360)، قرآن در اسلام، قم: هجرت.
  14. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1378)، شيعه در اسـلام (طـبع قديم)، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه‌ قـم‌.
  15. قاسمي، مـحمدعلي(1385)‌، «ديالکـتيک‌ امت‌ و ملت در آراء امام خميني»، فصلنامه مطالعات راهبردي، ش ٤٩.
  16. قرشی، علی‌اکبر(1386)، قاموس القرآن، تهران: دارالکتب‌الاسلامیه، چاپ پانزدهم.
  17. گارده‌ ، لويي‌(1352)، اسلام دين راستين، ترجمۀ: رضـا مـشايخي، تهران، شرکت سهامي انتشار.
  18. مصطفوى، حسن‏(1360)، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران: نشر كتاب‏.
  19. معرفت، محمّدهادی(1379)، تفسیر و مفسّران. تحقّیق گروه مترجمان، ج 2، قم: مؤسّسة فرهنگی التّمهید.
  20. ولایتی، علی‌اکبر(1389)، فرهنگ و تمدن اسلامی، قم: معارف، چاپ شانزدهم.

1. عضو هسته مطالعاتی پژوهشی اسلام و تمدن، مرکز پژوهش‎های اسلامی معصومیه.

[2]. اگر نبود كه انسان ها نوع واحدى بودند و حكمت ما اقتضا مى ‏كرد كه همه انسانها را يك جور خلق كنيم، هر آينه براى كسانى كه به رحمان كفر مى ‏ورزند خانه ‏هايى قرار مى ‏داديم كه سقف آن از نقره باشد و نردبان هايى كه از آن بالا روند. (زخرف/ 33).

پیمایش به بالا