در احوال سالک عارف، میرزا محمدجواد انصاری همدانی
زین آتش نهفته که در سینة من است خورشید شعله ایاست که در آسمان گرفت
تابهحال دیدهای که کسی آنقدر عاشق باشد که هم قلبش بسوزد و هم جسمش؟ تابهحال شنیدهای جسمی از التهاب عشق، سوخته گردد؟ پس او را ببین؛ انصاری همدانی را که واقعا سوخته بود؛ هم روحش و هم جسم نحیفش.
«روزی با ایشان و عدهای از دوستان جهت استحمام به حمام عمومی رفته بودیم وقتی به سینة او نگاه کردیم طرف چپ سینه و درست روی قلبشان سیاه بود، گویی از شدت حرارت سوخته بود. با نگرانی گفتیم: آقا سینهتان؟ پاسخ فرمودند: این سوز درون است.»1
* شاگردانی نظیر شهید دستغیب، علامه سیدمحمدحسین طهرانی و مرحوم دولابی و... را تربیت کردند. حضرت امامراحل دربارة ایشان گفته بودند:«مرحوم انصاری همدانی... وقت خودشان را در خداپرستی و توحید خدا صرف کردند.» و استاد مسلم سیر و سلوک و عرفان حضرت آیتالله قاضی طباطبایی در وصف ایشان فرمودند: «کسی که علم توحید و معرفت را بلاواسطه از مبدأ فیاض الهی دریافت کرده آقای انصاری است و ما کس دیگری سراغ نداریم».
...
* آیتالله انصاری احترام فوقالعادهای برای همسر خود قائل بودند دختر ایشان میگوید: «پدرم با مادرم خیلی با مهر و محبت رفتار میکرد نمیگذاشت احساس کمبود کند او را در مجالس با خود میبرد و به ایشان میگفت: اگر چیزی میخواهید به من بگویید نکند وقتی حاجتی داشته باشید و به من نگویید. من راضی نیستم به من نگویید»
* مرحوم دولابی از شاگردان ایشان میگوید:«توی خانه نمیگذاشت کسی استکان چای برایش ببرد. خودش چایی میآورد، سفره میگذاشت... به همسرش نمیخواست زحمت بدهد. وقتی ما [مهمانها] بودیم همه کارها را خودش میکرد و خودش برامون غذا میپخت».
* اصولا آیتالله انصاری اجازه نمیداد حتی مریدان و شاگردانشان امورات شخصی منزل ایشان را به عهده بگیرند. حتی اگر در هنگام خرید برخی از شاگردان حتی دامادهایشان همراه ایشان بودند اجازه نمیدادند وسائل خریداری شده را آنها حمل کنند!
یکی از شاگردان ایشان نقل میکند:«با آنهمه مهمان و رفت و آمد اجازه نمیداد شاگردان کاری انجام دهند. ما این اواخر با رفقا تصمیم گرفتیم که هرطور شده آقا را متقاعد کنیم که اجازه بدهند خریدهای منزل را ما انجام بدهیم. گفتیم صبح میرویم دم منزل و میگوییم پولش را خودتان بدهید ولی لااقل اجازه بدهید ما خرید کنیم. پنج شش ماه مانده بود به وفاتشان رفتیم دم منزل، خودشان آمدند دم در. گفتیم آقا برای این کار آمدیم. فرمودند: موقعش نشده هروقت شد خبرتون میکنم! و بله! چند ماه دیگه...»
* شیوة تربیتی آیتالله انصاری محبت بود و بس؛ چه در سیروسلوک و چه در رفتار اجتماعی و خانوادگی. دختر ایشان نقل میکند:«پدر ما خیلی مهربان بود خیلی! مادر ما که در سن 25سالگی فوت کردند ایشان خودشان در کارهای خانه کمک میکردند. روزهایی که روزه میگرفتیم خودشان برای ما افطار درست میکردند و ما هم برای اینکه ایشان افطاری درست میکردند با شوق روزه میگرفتیم، ایشان حتی شبها ما را بیدار نگه میداشتند و میگفتند میوه بخورید تا روزها بخوابیم و روزه برایمان سخت نشود. به زندگی خیلی میرسیدند در مورد تهیه لوازم منزل خودشان خرید وسائل و لوازم خانه را میکردند... با آنهمه مشغولیتی که داشتند، ده دقیقه ما را جمع میکردند و برای ما صحبت میکردند... خیلی به فکر ما بودند؛ چی میخوریم کجا میرویم و...».
* «پدرم آنقدر مهربان بود که حتی به حیوانات هم مهربانی میکرد اول به گوسفندها و گربهها غذا میداد و بعد خودش میرفت غذا میخورد. یکدفعه وقتی از صحرا به منزل آمدند چندتا تولهسگ با خودشان آورده بودند که مادرشان مرده بود! گفت: ما موظفیم از اینها مواظبت کنیم. رفتند شیشه شیر خریدند و آوردند گذاشتند دهان اینها و تا وقتی سگها بزرگ شدند از آنها مواظبت کردند بعد رهایشان کردند.»
* اصولا آینده فرزندان چه دنیای و چه آخرتی برایشان بسیار مهم بود. ایشان مدیریت قابل احترامی داشتند بارها به من میگفتند:«مواظب برنامه زندگیت باش!» در مورد تحصیل هم ما پسرها را میگذاشتند کامل تحصیل کنیم میگفتند:«باید به روز باشید» اما میگفتند در مراکز دولتی کار نکنید چون آن زمان زیر پوشش برنامههای سلطنتی بود.
* «درمورد دوستیها به من تذکر میدادند. درباره تحصیل دخترها معلم به خانه میآوردند چون مدارسی که در آن زمان بر اساس اصول شرعی تحصیل کنند نبود، البته در انتخاب همسر برای آنها خیلی دقت میکردند».
* ایشان حتی درباره شاگردان خود نیز حساسیت بسیار داشتند از جمله در مورد شغل آنها تأکید زیادی میکردند و اصرار داشتند که افراد به تناسب حال و روزشان شغل مناسبی داشته باشند و معتقد بودند زندگی عادی سر جای خودش و تهذیب و مجاهده هم سرجای خودش. اعتقادشان این بود که باید بدن با خلق باشد و دل با خدا و هیچگاه صحبت از عزلت و گوشهنشینی نبود. میفرمودند:«اگر کسی بتواند در این اجتماع پرهیاهو که عوامل سستی آن زیاد است وارد شود و خود را حفظ کند. مرتکب خطا نشود و تکالیفش را درست انجام دهد زودتر به نتیجه میرسد تا اینکه انزوا اختیار کند و گوشهنشینی و درویشی پیش بگیرد».
* تمام فرائض مذهبی را خودشان به ما تعلیم میدادند و حتی احکام سنین بلوغ را، خودشان حمد و سورة ما را تصحیح میکردند. به من میگفتند:«نماز اول وقت را از دست نده...»
* از همان ابتدا ما را طوری تربیت کردهبودند که فقط از خدا بترسیم بهخاطر کارهای خوبمان برای ما هدیه میگرفتند. هروقت یک گرفتاری برای ما پیدا میشد و گریه میکردیم میگفت: «ببین بابا چهکار کردهاید [که این مشکل سرتان آمد] توبه کنید...».
* اگر گاهی بعضی بچههایش در همان عالم بچگی با کسی دعوا یا کتککاری میکرد، آقا ناراحت میشد، چون در هیچ مرتبهای نمیخواست ریشه این ظلم پا بگیرد و روی این مسأله خیلی تأکید داشت که روابط باید کاملا دوستانه و صمیمانه باشد.
* گاهی بعضی رفقا که میآمدند منزلشان و میماندند مورد خطاب آقا قرار میگرفتند که بروید به خانه و زندگیهایتان برسید. مگر زن و بچه ندارید؟!
در پایان هم گفتاری از مرحوم انصاری همدانی:
هرچه هست در شرع مقدس است تمام مراحل عرفان و سیروسلوک تا مرحله نهایی که فناء فیالله است به زبان ائمه معصومین در اخبار و احادیث آمده و در کلامالله هست»
پینوشتها
1. استاد کریم محمود حقیقی
همه نقلها با کمی تصرف از کتاب «سوخته»
روحالله حبیبیان