جمعه 31 فروردين 1403  
(مهار تورم، رشد تولید)
نشست های فرهنگی اخلاقی
واعظی
اخلاق پژوهشی
بسم رب المهدی "علیه السلام"
تاریخ95/9/29                                                             موضوع: اخلاق پژوهشی
امام باقر(ع)به جابر می فرمایند: «اعْرِضْ‏ نَفْسَکَ‏ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ کُنْتَ سَالِکاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا یَضُرُّکَ مَا قِیلَ فِیکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا الَّذِی یَغُرُّکَ مِنْ نَفْسِکَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَى هَوَاهَا فَمَرَّةً یُقِیمُ أَوَدَهَا وَ یُخَالِفُ هَوَاهَا فِی مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ مَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسُهُ فَیَتَّبِعُ هَوَاهَا فَیَنْعَشُهُ اللَّهُ‏ ... » أعرض نفسک علی کتاب الله ؛ نفست را عرضه کن به قرآن کریم چون یکی از دغدغه های هر مؤمنی این است که آیا مسیری که در زندگی می­رود رفتارهایی که دارد ،روحیاتی که دارد ،تعاملاتی که دارد کنش­های فردی و اجتماعی که دارد ،در محیط خانه؛ با دیگران؛ در فضاهای اجتماعی احوالات انسانی؛ احوالات شخصی؛ آیا مَرضیِ درگاه الهی است؟ آیا در خط و مسیر است؟ آیا جزء مسیر صلحاء،ابرار، ومؤمنینی که مَرضیِ  نظرخدا هست، هست یا خیر؟ما شاخص می خواهیم، معیار می خواهیم.
بله! یوم تبلی السرائر آن قیامت است ذلک یوم الحق قیامت است. آن وضعیت نهایی بشر در قیامت مشخص می شود درست است. اما آیا در همین دنیا بدون شاخص هستیم؟بدون معیاریم؟ همه باید منتظر بمانیم قیامت برپا شود بعد بفهمیم چه کاره هستیم؟ یا نه در همین دنیا هم یک شاخصه ها و معیارهایی هست که شخص خودش را می­تواند بسنجد؟ مثلا در رابطه با نماز می­فرماید: « إِنَّ الصَّلَوةَ تَنهَْى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ »نمازخواندن و نماز گزار بودن مانع از این می­شود که انسان طرف گناه برود طرف فحشا و منکر برود یک شاخص است اگر کسی نماز خواند و بعد به دنبال فسق و فجور رفت معلوم می­شود نمازش ، نماز نبوده است لازم نیست حتما قیامت برپا شود تا بفهمد که آیا نمازگزار است یا نمازگزار نیست؟ نمازها مقبول بوده یا نبوده است؟ بلاخره آثاری را بیان کرده اند که این آثار قابل دیدن و قابل ارزیابی است.
در این حدیث شریف در حقیقت حضرت می خواهد به جابر بفرماید که این طور نیست، اگر می خواهی بفهمی چکاره هستی و چه مسیری را در زندگی طی می­کنی ، حتما باید قیامت برپا شود تا بفهمی ؟ همین جا هم  می توانی و آن شاخص و معیار قرآن است. حضرت می فرماید: «أعرض نفسک علی کتاب الله » جانت را،نفست، شخصیتت را عرضه کن به کتاب الهی« فَإِنْ کُنْتَ سَالِکاً سَبِیلَهُ» اگر تو در مسیری حرکت می کنی که خدا در قرآن، تعیین کرده بر تو تطبیق می­کند . خدا در قرآن واجباتی و محرماتی را می فرماید از روحیاتی خوشش می آید« إنَّ اللهَ یُحِبّ الصابرین، یُحبُّ المُتَطهرین» چیزهایی را خدا دوست دارد. چیزهایی را خدا مبغوض می دارد. وقتی به خود مراجعه می­کنی. وقتی خود را به قرآن عرضه می­کنی ، می بینی که سَالِکاً سَبِیلَهُ هستی در آن مسیر حرکت می کنی.
زَاهِداً فِی تَزْهِیدِه: آن چیزهایی که خدا از ما می خواهد؛ از آن­ها برحذر باشیم. گرد گناه نگردیم. گرد تباهی نگردیم .زهد بورزیم. «زهد» در مقابل رغبت است .چیزهایی که خدا می خواهد نسبت به انها زهد بورزیم رغبتی نداشته باشیم. شما اگر خود را  به قرآن عرضه کردی و دیدی زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ هستی آن چیزهایی که خدا می خواهد نسبت به آنها زهد بورزیم و طرف آنها نرویم ما هم طرفش نمی رویم زَاهِداً فِی تَزْهِیدِه زهد داری و رغبتی نداری .
 رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ :چیزهایی هم خدا از ما می خواهد و باید نسبت به آنها مشتاق باشیم . نسبت به آنها رغبت داشته باشیم و آن چیزها را دوست داشته باشیم وقتی به خود مراجعه می کنی می بینی که آن چیزها را دوست داری . خدا می خواهد رغبت داشته باشیم . ما هم درون خود نسبت به آنها رغبت داریم اگر این گونه است:
خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ :آن چیزهایی که خدا ما را از آن چیزها می ترساند نسبت به عذاب الهی، نسبت به سوءعاقبت ،نسبت به طرف تباهی و ظلم رفتن ، ما هم می ترسیم از اینکه طرف ظلم برویم، می  ترسیم از این که مبتلا به فسق و فجور و تباهی  شویم، واقعا خدا ما را ازآن چیزهایی که ترسانده و مخوف داشته ما هم می ترسیم و ماهم خائفیم .
حضرت می فرماید: اگر این گونه هستی؛ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ در همین مسیر ثابت قدم باش و«أبشر» برتو بشارت باد خوشا به حالت که اینگونه هستی. البته این که آدمی چقدر کفه­ی عملش ،میزانش سنگین است و این که چه درجه­ای دارد .
در قرآن می­فرماید: «هُم درجاتٌ».  گاهی هم می فرماید : «لَهم درجات.» انسان درجات دارد کمااین که جهنم و تباهی هم درکات دارد مراحل دارد این که آدمی کدام درجه را احراز کند همان طور که امیرالمؤمنان (علیه السلام) می­فرماید: « ...ان الغنی و الفقر»  بعد عرض علی الله البته آن هنگام که اعمال انسان بر خدا بر عرضه  می شود و یوم تبلی السرائر می شود و باطن اعمال بروز میکند و حقیقت ما هویدا می شود. البته درجات معلوم می شود که انسان چه درجاتی را کسب کرده است .اصل این که انسان در مسیر است یا خیر ؟ اصل این که مسیر درکات و تباهی و شقاوت  را طی می کند یا مسیر قرب  و درجات را طی میکند قابل احراز است.   
بله! «الانسان الی نفسه البصیره» ؛ اگر انسان خود را گول نزند و با خود رو راست باشد بین خود و خدای عالم مسیر را صاف کند و نخواهد خود را توجیه کند و خود را به قرآن عرضه کند همان طور که در حدیث شریف است آدم می تواند بفهمد که در این مسیری که هست باید ثابت قدم باشد یا این که توبه و انابه کند و مسیرش را تغییر دهد و برود در مسیری که مرضی پروردگار باشد .
اللهم صل علی محمد وآل محمد
مدرسه معصومیه که افتخار نام مقدس حضرت معصومه(س) را با خود دارد مسیر رشدی داشته الحمدالله و از سال های طولانی از سال 86 شاهد رشدی هستیم که در زمان تصدی خود سعی کردم فضای خوبی برای رشد تحقیق فراهم کنیم و فراهم شد. صبح وبعداز ظهر در اختیار مدرسه باشد تا بتواند کارهایش را پیش ببرد هم فعالیت ها را گسترش دهد و هم در محیط فرهنگی خواهران قم تاثیرگذار بیشتر باشد.
در مؤسسات و نهادهای حوزوی گرچه وجه مدیریتی و پشتیبانی شرط لازم ومؤثر است اما هیچ وقت موفقیت و شکوفایی  و رشد را تضمین نمی کند .آن چیزی که مکمل حسن مدیریت و پشتیبانی است به همت خواهران بر می گردد شما در هرجایی که هست اگر بهترین استاد را هم بیاورید تا انگیزه علم آموزی و جوهره تلاش علمی در دانشجویان و طلاب نباشد کسی به جایی نمیرسد. اگر بهترین امکانات و پشتیبانی فراهم باشد اما عرق دینی و تعهد و دلسوزی وتلاش نباشد به جایی نمی رسد.
وجهی که برمی گردد به آحاد طلاب، آحاد فضلاء، آحاد دانشجویان، آن« جنبه انسانی عنصر اصلی است» بزرگان که خالق آثار عمیق و تاثیر گذار و ماندگار تاریخی شدند. اینها آن زمان که این آثار را خلق کردند این برکات علمی را تولید کردند مؤسسات و نهادها نبود.
علامه امینی که اثر جاوید الغدیر را تولید کرده و به گفته صاحب نظران حوزه پژوهش  شاید لااقل یک لجنه 200نفره میخواسته تا این اثر را بتواند خلق کند یک تنه انجام داده ،چیزی نبوده جز جوشش درونی ،جز همت جز تلاش، خودشان فرمودند به اندازه جثه  ی خودم در حرم امام علی علیه السلام اشک ریختم. عاشقانه کار کردند؛ سوختند. به هند رفته  و برخی آثار خطی که مربوط به ولایت و قضیه غدیر می شد وجای دیگر نبود به آن جا رفته و از صبح تا غروب در کتابخانه مشغول بوده است اینطور عاشقانه تلاش کرد.
اگر اینجا هم بخواهد رشد کند ،شکوفا شود و ما ثمرات وجودی تحصیلات خواهران را ببینیم  و در کلان وضعیت فرهنگی کشور و به ویژه فرهنگ دینی قم امروز ثمرات را  ببینیم، درست است وجه مدیریت عنصرتاثیر گذار است اما بخش اصلی آن برمی گردد به جوشش خود طلاب و انگیزهای آنان و تلاش هایی که می کنند  و هیچ کس در هیچ عرصه­ای بدون تلاش و کوشش به جایی نمی رسد .
خداوند جواد و کریم است و هرکسی تلاش بکند در هرعرصه ای از باب جود و کرمش او را به مقصد می رساند.
کسی مال می خواهد، باید در مسیرش تلاش و کوشش کند ، جاه و مقام می­خواهد، باید در مسیرش تلاش کند اگر کسی علم می­خواهد، باید در مسیرش تلاش کند. اگر معنوی و تقوی می­خواهد، باید تلاش کند. هیچ چیز را بدون تلاش و جدیت نمی دهند دراین عالم. خم رنگرزی نیست که مثلا با جادو و جمبل و فرمولی بشود کسی یک شبه عالم بشود و به مقاماتی برسد امور عالم تدریجی است  ودر امور عالم که تدریجی است تلاش و کوشش لازم است.
قوام طلبگی و به طور کلی حوزه سه رکن اصلی دارد:1)آموزشی 2)پژوهشی  3)تبلیغی
یعنی خروجی حوزه پس از سال ها تلاش علمی، شخص یا مدرس و معلم خوبی میشود (وجه آموزشی) یا پژوهشگر و مولد علمی خوبی می­شود یا مبلغ . در میان این سه رکن فقط رکن سوم است تبلیغ است  که باید عمومیت داشته باشد .
هرکسی مدرس خوبی نمی شود بعضی ها موفق می شوند ، مدرس خوبی شوند  و هرکسی مولد و پژوهشگر علمی خوبی نمی شود این طور نیست که از همه خواسته باشند. از همه طلاب و آحاد فضلاء؛ برادر و خواهر حوزوی بخواهند که پژوهشگر خوب یا مدرس خوب شود این شدنی نیست اما همه باید مبلغ باشند. مبلغ بودن یعنی عِرق. روحانی چه خواهر و چه برادر وجودش باید نمایانگر دین و مبلغ دین باشد .
 مبلغ کیست؟ مبلغ در واقع یک رسانه است انتقال میدهد پیام دین را انتقال میدهد معنویات را. یعنی می­نمایاند، نشان می­دهد ابلاغ می کند به قدر سعه وجودی­اش .
کسی با داشتن مهارت های تبلیغی به صورت گسترده­تری می تواند انتقال دهد . پیام دین را  بنمایاند. کسی دیگر توانایی اش کمتر است . اما اینک ه ما فارغ شویم و مسؤلیتی نداشته باشیم و احساس مسؤلیت در زمینه­ی تبلیغ دین نکنیم این پذیرفته شده نیست .
یکی از آفات حوزه امروز این است که بعضی خیال می­کنند هیچ وظیفه­ای در زمینه تبلغ دین ندارند مثال: طلبه­ای می رود در اداره ، نهادی، دانشگاهی، جایی مشغول انجام خدمت می شود .کم کم احساس می­کند. خودش را در وضعیت قرار می دهد. جذب محیط می شود و کارمند می شود گویی اصلا طلبه نبوده یعنی با آن کارمند بغلی که اصلا در حوزه نبوده و مدرکی گرفته و در آن اداره  یا نهاد کار انجام می­دهد هیچ فرقی ندارد انگار این با آن هیچ فرقی ندارد. ساعت ورود و خروج می زند. آیا کارش را درست انجام داده یا خیر ؟ از هویت طلبگی اش جدا می شود . در حالی که ما وقتی آمدیم در این شاخه؛ در این مسیر؛ دست بیعت با امام زمان عجل الله تعالی فرجه داده ایم . آمده­ایم در این مسیر توحیدی و دینی قرار گرفته­ایم .باید احساس کنیم هرجا باشیم. در هر موقعیتی باشیم . باید مبلغ رسالت الهی باشیم . در هرکجا باشیم. مبلغ رسالت خدا باشیم. این آن چیزی است که دارد در جامعه ما کمرنگ می شود. در جامعه علمی و حوزوی ما. آن وقت افراد خیال می کنند اگر جایی درسی دادند و در زمینه­ای تحقیقی انجام دادند . چیزی نوشتند تمام رسالت طلبگی را انجام دادند این را قبول ندارم.  بنده فکر  می کنم ، در میان این سه رکن پژوهشی ؛ آموزشی؛ تبلیغی ، تبلیغ؛ جزء مقدمات طلبگی است . یعنی باید هرجا هستیم ، احساس کنیم نسبت به دین وآموزه­های دینی تعهد داریم .رفتارمان را باید کنترل کنیم. روحیات را باید کنترل کنیم . ما آزاد نیستیم هر جوری رفتارکنیم .هر جوری سلوک کنیم . هر جوری عکس العمل  و واکنش نشان دهیم. ما دینمان را نمایندگی می کنیم. چون طلبه شدیم. چون درس ها خواندیم، این نکته ای است که باید توجه کنیم .
اما راجع به پژوهش چند نکته است:
نکته اول: تفاوت میان پژوهش و تولید فرهنگی
بین پژوهش و تولید فرهنگی باید تفاوت قائل شویم . آن­چیزی اسمش تحقیق و پژوهش علمی است که در مرزهای دانش حرکت کند. اگر کسی در بخثی پیشرفت کرد و به آورده­های علمی در آن حوزه مسلط شد و خواست گامی به جلو بردارد ، آن می­شود پژوهش و تحقیق. اصطلاح پژوهش و تحقیق این است: حرکت کردن در مرزهای دانش .
 ما یک سری تولیدات فرهنگی، تولیدات علمی، در شاخه ­های مختلف  علوم اسلامی می خواهیم. برای مدارس، دانشگاه­ها ، حوزه ، عمومی، کتاب خوب باید نوشته شود. معارف اسلامی منعکس شود. البته  این ها تلاش علمی می خواهد . این ها لزوما تحقیق و پژوهش است؟نه لزوماً .
این ها عرضه است .ما احتیاج داریم معارف را عرضه کنیم .به شکل خوب عرضه کنیم تطبیق کنیم. اما اصطلاح پژوهش و تحقیق و کار محققانه خیلی زحمت دارد .سال ها باید در حوزه­ای انسان زحمت بکشد تا به مرزهای دانش آن حوزه نزدیک شود و به آن مسئله مورد تحقیق خودش مسلط شود،  والّا  اگر 4 تا کتاب ببینیم و با حسن سلیقه از میان این 4 کتاب یک تولیدی یک عرضه­ ای داشته باشیم، این نامش تولید فرهنگی است کار فرهنگی است و تولید علمی-پژوهشی نیست. تولید علمی- پژوهشی حرکت در مرزهای دانش است.
نکته دوم: لزوم انتخاب درست در حوزه پژوهش
این انتخاب درست و این که شخص خودش را صرف کدام حوزه دانشی قرار دهد، این دو ضلع دارد: هم باید نیاز سنجی خوبی بکند و هم خود شناسی خوبی بکند. هرکسی علایق و سلایق خاصی دارد. توانایی و ذوق خاصی دارد. از هرکسی نمی شود خواست در حوزه تاریخ و فلسفه پژوهشگر شود . هرکسی این توانایی را ندارد در بحث­های تطبیقی ورود پیدا کند . توانایی­ها، ذوق­هایی می­خواهد ،خودشناسی می خواهد ، باید وضع شی فی موضعه شود. این جا جای هوی و هوس نیست. کسی موفق می شود که خوب نسبت به خودش هم استعدادیابی و هم ذوق سنجی کند و هم تواناش­های خود را درست ارزیابی کند .
دست کم گرفتن خود کار درستی نیست و هم تحول در این زمینه­ها کار خوبی نیست که انسان ولو توانایی­های محدودی دارد به خود اجازه دهد در حوزه­هایی وارد شود که حقیقتا به مرزهای دانش رسیدن در آن حوزه سالیان سال  تلاش علمی می خواهد . باید واقع بین باشیم . یعنی برای موفقیت در این زمینه هم واقع بینی و هم اندکی آرمان گرایی و اندکی شجاعت و تأمل لازم است .
چون اگر کسی بخواهد؛ واقع گرایی بر او غلبه کند و هیچ آرمانی نداشته باشد و هیچ بلندپروازی نداشته باشد نمی تواند استعدادهای نهفته خود را شکوفا کند. ما باید هم واقع نگر باشیم  و هم اندکی آرمان گرا.
نکته سوم: تعهد دینی و تلاش در جهت صیانت از علم
در امر پژوهش،یکی از چالش ها این است که انسان در وادی تحقیقات مجرب  و انتزاعی وارد شود بدور از نیازهای جامعه و نیازهای محیطی و نیازهایی که در عرصه فرهنگ عمومی است، یعنی دل خوش بدارد به تحقیقاتی که این تحقیقات کنجکاوی فردی او را ارضاء می­کند. نه پاسخ دهی به یک نیاز محیطی و یک نیاز اجتماعی و یک نیاز بیرونی. یک چالش است، یک لغزشگاهی است که بسیاری را در خود فرو می برد و مبتلا  می کند. افراد از روی کنجکاوی درونی به سوی مسائلی می روند چون ارضاء کنجکاوی درونی فرد را می کند برای آن فرد شیرین است اما چقدر نیاز عمومی را پاسخ می دهد؟ این خیلی مهم است .
این جا خلط بحث نشود ما دو جور پژوهش داریم :
پژوهش های تخصصی در حوزه­های دانشی . مثلا فقیهی و فیلسوفی در بحث فقهی یا در بحث فلسفی مداقه  می کند . مخالف این چیزها نیستم. معلوم است که باعث رشد علمی می شود و توانایی­ها و تلاش­های علمی فرد را بالا می برد. اما بحث در این است که در کنار این طور افزایش توانمندی ­های علمی، یکسری نیازها داریم که جامعه له له می زند . در جامعه ؛در عرصه ­هایی تشنگی­ها و نیازهای زیادی وجود دارد. بحث های کارنکرده وجود دارد که نیاز نظام ، نیاز جامعه و نیاز محیط علمی و معرفتی کشور است. این ها را کنار بگذارد بعد دنبال دغدغه های تجربی و و انتزاعی برود و به نشر آنها فکر کند  به مقصود می رسد . تعادل و بالانس برقرار کردن میان دو تا  در کنار تذل بیشتر و رشد بیشتر  و تلاش بیشتر در آن شاخه دانشی . این  یک نیاز است. در کنارش نیازمند این هستیم که آدم پژوهشگر برای جامعه خود هم موثر باشد . مانند بحث هنر برای هنر چیز خیلی مطلوبی نیست . پژوهش می کنم که پژوهش کرده باشم. پژوهش برای پژوهش بما هو ، پژوهش خیلی مطلوبی نیست در عین حال که در وجوهی لازم است نباید به این بسنده کرد. آن تعهد هم خیلی مهم است.
نکته چهارم: مراعات اخلاقیات پژوهش
بحث خیلی مفصل است محورهای آن چنین است:
1-رعایت امانت داری در استفاده از تلاش علمی دیگران، که دو مبحث دارد. الف) در فهم باید امانت دار باشیم که گاهی محتوای عقیده و فهم  طرف را جوری عرضه می کنیم و تقریر می کنیم که بتوانیم به آن اشکال کنیم این امانتداری نیست. جوری تقریر می کنیم که بتوانیم  به آن اشکال کنیم . نه آن طوری که گوینده کلام مد نظرش بوده است. این امانت داری نیست.
ب)گاهی مطالب را از دیگران می گیریم بر سرسفره علمی دیگران می نشینیم بهره ­مند از دانش دیگران می­شویم اما در نوشته خود هیچ یادی نمی کنیم. این امانت داری نیست.
2-اخلاق و ادب در حوزه نگارش
اصلا نیازی نیست وقتی می خواهیم قول مقابل را رد کنیم.  قلم طغیان کند و در نگارش از ادب اسلامی فاصله بگیریم . خود نقد آدابی دارد ؛ نقد اخلاقیاتی دارد. باید مشهود باشد. بزرگان ما؛ مرحوم مطهری و دیگران آقای سبحانی ، مکارم، مثل کسانی از معاصر از بزرگان ما علامه طباطبائی (شاه فردی است علامه) اصلاً با طغیان قلم هیچ سر وسرّی ندارند . بزرگان سعی می کنند خیلی مؤدبانه مطالب را نقد کنند. جزء اخلاقیات است که باید رعایت شود .
3-جو زده نشدن ؛ روشنفکرزده نشدن، غرب زده نشدن و مغلوب محیط­های خاصی قرار نگرفتن .
بعضی ها مثلا در نشریه­ای می خواهند چیزی بنویسند که آن نشریه گرایش خاصی دارد  و یا در محیطی می خواهند کار پژوهشی عرضه کنند که جو خاصی دارد . گاهی وقت ها مشاهده می شود به خاطر ضعف نفس ؛ به خاطر این که بیشتر به چشم بیاید و بهتر مورد توجه قرار بگیرد. سعی می کند از خطوط قرمز اعتقادی عبور کند. یک سری اصول را کنار بزند. تشبّه پیدا می کند  به برخی از جریانات روشنفکری تا به گونه­ای اظهار فضل ؛ اظهار وجود کرده باشد درتمام اینها ، در پس آن ضعف نفس است .محققی ، محقق میشود پژوهشگری؛  پژوهشگر موفق می شود که  تسلیم حقیقت باشد .حق مدار باشد. از قوه نفس برخوردار باشد شرایط بر کار او بر اثر او تأثیرگذار نباشد.
تشکر از تمام  مجموعه  و دست اندرکاران حوزه . قوام یک مجموعه اموزشی به اساتید است .
امید داریم همه ما در پیشگاه الهی و در محضر امام که افتخار سربازی داریم تلاش ما مقبول باشد و مجاز ما را حقیقت کند که ادعا داریم به مجاز خود را سرباز امام می دانیم مجاز را خدا حقیقت کند و در یوم الجزا سربلند باشیم.
التماس دعا
 
 
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق. ج‏75 ؛ ص163
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق. النص ؛ ص284
 الاود: العوج. و قد یأتی بمعنى القوّة.
امام باقر «ع»- از سفارشهاى او به جابر بن یزید جعفى: .. بدان که تو دوست ما نیستى مگر آن زمان که اگر اهل شهر بر ضد تو جمع شوند و بگویند که تو مردى بدى، این تو را اندوهناک نسازد، و اگر بگویند که تو مردى نیکوکارى، این مایه شادمانى تو نشود، (زیرا که میزان خوبى و بدى انسان،کتاب خدا و عمل به آن است،) پس خود را بر کتاب خدا عرضه کن، اگر دیدى رهرو راه خدایى، و در آنچه زهد فرموده است زاهد، و به آنچه ترغیب کرده است مایلى، و از بیم دادن آن بیمناک مى‏شوى، استوار باش و شادى کن، که (در این صورت)، آنچه در باره تو بگویند به تو زیانى نمى‏رساند... الحیاة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص141
اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ  عنکبوت(29):45
نشست خانوادگی با موضوع «نشانه های سلامت در خانواده و عوامل تضعیف و تقویت آن»
مطالعات مختلفی که در سال های اخیر در حوزه خانواده انجام شده نشان می دهد که خانواده ها اساسا می توانند با چالش های مختلفی در اقتدار همراه باشند. هر خانواده ای بر اساس این تحقیقات در هنگام تکوین و تشکیل، پنجاه درصد امکان فروپاشی را تجربه خواهد کرد. یعنی ریسک اضمحلال و از هم پاشیده شدن خانواده در ابتدا پنجاه درصد خواهد بود. بعضی اوقات این ریسک خیلی بالاتر و بعضی وقت ها متوسط است.
چه عواملی باعث می شود در خانواده امکان جدایی یا امکان مشکل آفرینی وجود داشته باشد؟ یا چه عواملی باعث می شود ما در خانواده از سلامت بالا و بیشتری برخوردار باشیم. من نتیجه تحقیقات را در دو بخش عرض می کنم؛ خانواده هایی که از سلامت برخوردار هستند و خانواده هایی که از سلامت بر خوردار نیستند. مطالعات مختلف نشان داده که معمولا خانواده هایی که از سلامت ارتباطی برخوردار نیستند حتی سیستم بدنی آنها دچار مشکل خواهد بود. یعنی بعضی از آزمایش ها نشان می دهد کسانی که در خانواده شان دچار مشکل هستند امکان ابتلا به سرما خوردگی و دیگر بیماری ها در آن ها پنج تا هفت برابر بیشتر از خانواده سلامت محور است. [به عبارت دیگر] طول عمر انسان هایی که در خانواده های سالم زندگی می کنند بیشتر از طول عمر افراد در خانواده های ناسالم است و حداقل چهار تا شش سال عمر بلندتری دارند.
سلول های دفاعی در خانواده هایی که از سلامت کمتری برخوردار هستند کمتر فعالیت می کنند و یا فعالیت قابل ملاحظه ای را نخواهند داشت در مقایسه با خانواده هایی که از سلامت خوب برخوردار هستند. مساله دیگر ، افت تحصیلی فرزندان در خانواده های در خانواده های فاقد سلامت است. علی رغم این که ممکن است از لحاظ بهره هوشی خوب باشند. یعنی در بیست سال گذشته بعضی از پژوهش ها نشان می دهد از بعضی بچه هایی که تست آی کیو گرفته اند و هوش آن ها بالا است، علی رغم اینکه تست نشان می دهد از نظر هوشی بالا هستند، اُفت تحصیلی بالایی را نشان می دهد و این افت تحصیلی رابطه مهمی خواهد داشت با رابطه های ناسالمی که در خانواده ها وجود خواهد داشت.
چه ویژگی هایی باعث می شود که خانواده سلامت محور از خانواده های ناسالم جدا بشوند؟ ویژگی هایی بر اساس تحقیقات کسانی مثل جان گاتمن که در دانشگاه واشنگتن در سیاتل در طی پانزده سال کار شده، که نشان می دهد چه ویژگی هایی سلامت را در خانه تقویت و چه ویژگی هایی آن را تضعیف می کند. یکی از مهم ترین ویژگی هایی که باعث شکوفایی محبت در خانواده ها و ازدیاد سلامت آن می شود موضوع اعتماد است؛ به هر میزان که بین اعضای خانواده و همسران اعتماد بیشتری وجود داشته باشد و این اعتماد در نگاه و رفتار و وجود آن ها بیشتر نمود داشته باشد، خانواده از سلامت بیشتری برخوردار خواهد بود.
یکی از مهمترین شاخص های مرتبط با سلامت و خانواده توضیع و تقسیم ارتباط در برخوردها و رفتارهاست. به هر میزان که فضای خانوادگی همراه با سوءظن، بدبینی باشد آرامش در آن خانواده ها کمتر خواهد بود.
یک پدیده دیگری در خانواده های مسموم وجود دارد و آن این است که به هر میزان که پیام هایی که بین همسران رد و بدل می شود منفی باشد، در این خانواده ها آرامش کمتر خواهد بود و نکته مهمی که در تحقیقات نشان داده شده این است که وقتی همسران به رد و بدل پیام های منفی و پرتنش و پراضطراب می پردازند، همسر این پیام منفی را با شدت بیشتری برمی گرداند و این شدت بیشتر در نهایت باعث تنش و درگیری بیشتر در خانواده و ایجاد خصومت می شود. خصومت بین افراد خانواده به هر میزان که بیشتر شود سلامت خانواده پایین تر می آید. در مقابل به هر میزان که صمیمیت بین افراد خانواده گسترده تر شود رابطه ها از استحکام بیشتری برخوردار خواهند بود و بالا بودن صمیمیت ملازم با پایین آمدن خشونت در خانواده چه از نوع کلامی و چه از نوع رفتاری است.
صمیمیت خود رابطه دارد با چند عامل که یکی از آن ها عبارت است از این که همسران در داخل خانه تا چه اندازه محبت و دوستی را چه از نوع کلامی و چه از نوع رفتاری به هم نشان می دهند. در فرهنگ دینی ما این نکته به صورت خیلی عمیق تر و گسترده تر مورد توجه قرار گرفته؛ روایتی از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که محبت را به همسرانتان ابراز کنید. و ابراز کلامی محبت اثر بسیار مثبتی خواهد داشت. در استحکام پیوندها، به هر میزان که رابطه ها بر اساس محبت شکل بگیرد و این محبت ها ابراز شود، پایه های خانواده محکم تر خواهد بود. عامل دیگری که با صمیمیت رابطه مستقیم دارد این است که ما در خانواده دو نوع تضاد داریم. یکی تضادهایی که قابل حل شدن است و دیگری تضادهایی که حل شدنی نیستند، این هم در خانواده های سالم وجود دارد و هم در خانواده های غیر سالم؛ یعنی در خانواده هایی که سالم هستند هم این طور نیست که هیچ تضادی وجود نداشته باشد، بلکه تضاد همیشه هست؛ اما نوع برخورد با این تضادها در خانواده های سالم متفاوت از نوع برخورد خانواده های ناسالم است.
یکی از مولفه هایی که در خانواده های سالم کمک می کند که همسران نسبت به تضادهای غیر قابل حل، رفتار معقولی داشته باشند؛ به پدیده «پذیرش» برمی گردد. یعنی آنها می پذیرند که مثلا همسر من از لحاظ رفتاری این گونه است. خود این پذیرش مبتنی بر آگاهی، کمک می کند که آن تضادها زیاد برجسته نشود و بیشتر به مشترکات بپردازند. و به هر میزان که مشترکات در خانواده ها برجسته شود، صمیمیت ها بیشتر آشکار خواهد شد و به هر میزانی که اختلافات برجسته شوند، فاصله ها بیشتر می شود.
در خانواده های سلامت محور اکسیژن عاطفی بالاست. به هر میزان که اکسیژن عاطفی در خانواده پایین بیاید، امکان آسیب های مختلف در آن خانواده بیشتر خواهد بود. برعکس در خانواده هایی که سلامت محور نیستند اکسیژن عاطفی پایین است و این امکان آسیب های مختلف را در خانواده بیشتر می کند.
چه عواملی اکسیژن عاطفی را پایین می آورد؟ حداقل 4 عامل وجود دارد که می تواند جزء شاخص های طلاق هم محسوب شود. [لذا] مطالعات نشان می دهد با بررسی روابط خانواده ها می توان احتمال طلاق در آن خانواده ها را پیش بینی کرد. مولفه اول تحقیر بین اعضای خانواده است.
در خانواده، هر قدر تحقیر و استهزا بیشتر باشد، امکان آسیب بیشتر خواهد بود. تحقیر گاهی مستقیم است مثلا با نگاه "عاقل اندر سفیه"، گاهی با پریدن وسط صحبت، یا با گوشه و کنایه یا تحقیر خانواده طرف مقابل. گاهی [نیز] غیر مستقیم است. یکی از عوامل تحقیر نوع نگاه است. مطالعات گاتمن نشان می دهد که اگر 10 دقیقه تعاملات همسران را زیر نظر بگیریم؛ می توان تا 96 درصد احتمال طلاق را در بین آنها تشخیص داد.
یکی از این مؤلفه ها به نگاه های آکنده از تحقیر برمی گردد. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرمایند: هنگام چریدن شترها بچه هایشان را از آنها جدا نکنید، هنگام دوشیدن شیر ناخن هایتان را کوتاه کنید، آنها را از فضاهای سرسبز عبور دهید. این ها نشان می دهد که اسلام حتی به حیوانات هم نگاه عاطفی دارد. گاهی در برخی خانواده ها، همسران از نظر فکر و استعداد در سطح بالایی هستند، اما از نظر روحی نمی توانند رابطه ایجاد کنند. گاهی فرد به قدری در خود و شغلش غرق می شود که نمی تواند با اعضای خانواده ارتباط بگیرد، که این خود نوعی تحقیر است. هر قدر تحقیر و استهزاء بیشتر باشد، یک واکنش دیگر به نام رابطه تدافعی بوجود می آید.
وقتی در خانواده رابطه ها تدافعی شد، اکسیژن عاطفی کمتر خواهد شد و اعضاء همیشه در حالت گارد هستند. یا به دنبال مچ گرفتن هستند و یا به دنبال این هستند که کسی نتواند مچ آنها را بگیرد. بنابراین آرامش، که اصلی ترین هدف خانواده است و " لتسکنوا الیها " [در این خانواده ها] بسیار بسیار پایین خواهد بود. امام صادق (ع) می فرمایند: دو سوم زندگی تغافل است. تغافل یعنی آگاه بودن از موضوعی و در عین آگاهی به روی خود نیاوردن. که خیلی می تواند در خانواده کمک کند. دانشمندان خارجی به این نتیجه رسیده اند که در برابر تضادهای غیر قابل حل یا چالش های بسیار بالا به هر میزانی که از تغافل بیشتری برخوردار باشیم اکسیژن عاطفی بیشتر خواهد شد. گاهی اگر بخواهیم به عنوان محاسبات سود محور به خانواده نگاه کنیم اکسیژن عاطفی را کاهش خواهیم داد.
عامل دیگر ستیزه جویی های عاطفی است.در هر خانواده، از بدو تشکیل همسران می توانند دعوتی را برای تعامل به همراه داشته باشند. تمنای تعامل در هر خانواده می تواند وجود داشته باشد. وقتی همسر یک تقاضا می کند، همسر دیگر می تواند سه پاسخ به او بدهد که باعث افزایش یا کاهش اکسیژن عاطفی شود:
-         پاسخی مبتنی بر استقبال عاطفی با زمینه پایین،
-         پاسخی مبتنی بر استقبال عاطفی با ظرفیت بالا، که باعث افزایش اکسیژن عاطفی می شود.
-         پاسخی مبتنی بر ستیزه جویی عاطفی که هر قدر شدتش بالاتر باشد، اکسیژن عاطفی کمتر خواهد شد.
مطالعات نشان داده در همسران موفق، ظرف 10 دقیقه، 70 تا 80 بار تقاضای تعاملی وجود دارد. چه کلامی و چه غیرکلامی. در خانواده های ناسالم این میزان 20 تقاضا است. بنابراین پیوندها محکم نخواهد بود. هر قدر تقاضاهای تعاملی با شکست روبرو شود، استحکام خانواده ها کمتر و فاصله بین همسران بیشتر می شود. یکی از مواردی که در جهان دیده می شود اینست که همسران زیر یک سقف باشند اما نباشند، در خانه هستند اما نیستند. یکی از عوامل ایجاد این نبودن اینست که هر کس با گوشی موبایل خود مشغول است و هر کدام دور از هم هستند. نام این پدیده اعتیاد اینترنتی است که هر قدر در خانواده صمیمیت کمتر باشد این اعتیاد بیشتر رایج خواهد بود. یعنی انسان ها به جای اینکه بیشتر تقاضاهای تعاملی بین خود انجام دهند، فضاهای آنها به طرق مختلف با فضاهای مجازی همراه خواهد بود. افزایش اکسیژن عاطفی سبب افزایش احساس حضور در خانواده می شود. بنابراین در خانواده های سلامت محور حضور نه فقط فیزیکی بلکه حضور عاطفی بیشتر خواهد بود.
در خانواده هایی که حضور عاطفی کمتر است، افراد "هستند"؛ اما "نیستند". و توجهی به قضایا نمی کنند. همسران می توانند در هر تعاملی استقبال عاطفی یا ستیزه جویی عاطفی را نشان دهند. چون خانواده در هر لحظه می تواند این تعاملات را بصورت مثبت یا منفی تجربه کند، در طول زمان این مجموعه در حافظه افراد می تواند به مجموعه ای تبدیل شود که تنش های درونی را بوجود آورد و انسان ها را از همدیگر دور کند. وقتی دور شدند به پدیده ای به نام جدایی عاطفی می رسند،
طلاق عاطفی اصطلاح درستی نیست، چون در صورت طلاق دیگر در کنار هم بودن امکان پذیر نیست. وقتی جدایی یا دوری عاطفی در خانواده اتفاق بیافتد، آسیب ها در خانواده بیشتر می شود.
یکی از شاخص های مهم در خانواده در ارتباط با اکسیژن عاطفی نحوه حرف زدن افراد است. نرم افزاری وجود دارد که وقتی افراد به صحبت کردن می پردازند می تواند آن را به 70 مقوله روانشناختی ترجمه کند.
یعنی از هر جمله ای یک رفتار روان شناختی برداشت می شود که از آن یک الگو بوجود می آید. بر اساس نوع استفاده از افعال و ... .
به عنوان مثال وقتی انسان ها بیمار می شوند استفاده آنها از ضمیر من کمتر می شود. با عدم استفاده از ضمیر من به نوعی بیماری را از خود دور می کنند. مطالعات نشان می دهد هر قدر افراد از ضمیر من استفاده کنند افسردگی بیشتری در رفتارشان وجود دارد. شاعرانی که در اشعارشان بیشتر از ضمیر من استفاده کرده اند امکان خودکشی بیشتر برایشان وجود دارد.
همچنین وقتی حوادث اجتماعی رخ می دهد بیشتر از ضمیر ما استفاده می شود. به کمک همین نرم افزار مشخص شده است وقتی افراد دروغ می گویند کمتر از ضمیر من استفاده می کنند. یکی از کاربردهای این برنامه در خانواده اینست که خانواده هایی که سلامت پایین تری دارند ضمیر ما در بین آنها کمتر استفاده می شود و بیشتر ضمیر تو به کار می رود. دوم اینکه وقتی از گذشته صحبت می کنند؛ پر از ویژگی های منفی و افعال سلبی و زمینه هایی است که نشانگر خستگی و رنجیده خاطر بودن است. این خانواده ها حتی خاطرات مثبت خود را مثبت به خاطر نمی آورند و چیدمان کلمات هم بار منفی دارد.
برعکس خانواده های سلامت محور در گفته هایشان از امید و امیدواری بیشتر صحبت می کنند.
در چالش ها و برخورد ها امید بیشتری وجود دارد. پدیده دیگری که در خانواده های سلامت محور وجود دارد، پدیده تحسین و تمجید است. هر قدر در خانواده اکسیژن عاطفی بیشتری وجود داشته باشد، همسران بیشتر از همدیگر تمجید می کنند، حتی در رد وبدل کردن پیام های معمولی. اما وقتی اکسیژن عاطفی پایین باشد تحسین و همدلی وجود ندارد و به جای آن اشتعال یعنی ستیزه جویی و فرصت برای سوزاندن بیشتر خواهد بود. امیرالمؤمنین می فرمایند: خودتان را ملزم به "تودّد" کنید، که یک معنای آن دوست داشتن است. در خانواده هایی که سلامت محور نیستند پدیده استغراق هیجانی وجود دارد.
انسان ها به واسطه های مختلف چنان غرق در هیجان می شوند که به چیز دیگری توجه نمی کنند و این باعث دوری همسران می شود. حضرت امیر می فرمایند: اگر همسر شما به عزیزان و نیکان شما دشنام داد، شما به آنها دشنام ندهید، تا فضای مرتبط با اکسیژن عاطفی تقویت شود. وقتی در خانواده ارتباط ها منفی می شود بر اساس تحقیقاتی که روی مغز انجام شده باید سه اتفاق مثبت رخ دهد تا آن منفی جبران شود. مطالعات گاتمن نشان می دهد باید پنج عامل مثبت اتفاق بیفتد تا آن عامل منفی جبران شود. در خانواده های سلامت محور پدیده مهمی به نام تلاش برای تعمیر وجود دارد.
وقتی وسایل منزل خراب می شود سریع به تعمیرکار مراجعه می کنیم اما وقتی در خانواده روابط خراب می شود، کمتر به آنها توجه می کنیم و زمانی توجه می کنیم که خیلی دیر شده است. از فرمایشات امام صادق (ع) است که تلاش کنید امروزتان از دیروز؛ و فردایتان از امروزتان بهتر باشد. این به معنای تلاش برای بازنگری و اصلاح در فضای خانوادگی است. کم شدن جاذبه های ظاهری در خانواده باعث کاهش اکسیژن عاطفی می شود. امام رضا (ع) از پیامبر نقل می کند: همسران باید در منزل به زیباترین و شایسته ترین وجه برای همدیگر حاضر شوند. کم شدن جاذبه های فیزیکی در خانواده می تواند جدایی ایجاد کند.
در بررسی طلاق هم، یکی از فضاهایی که می تواند نقش داشته باشد بی توجهی به این معناست. پیامبر می فرمایند: دو رکعت نماز با مسواک و استعمال بوی خوش از هفتاد رکعت نماز بدون مسواک و عطر بالاتر است. همچنین اگر به خاطر سختی ها نبود، مسواک زدن را بر امتم واجب می کردم. جاذبیت های فیزیکی می تواند در خانواده نقش مهمی داشته باشد. به هر میزان که این جاذبیت ها بالاتر باشد اکسیژن عاطفی بالاتر خواهد بود.
جاذبه ی دیگر کلامی است که می تواند به دافعه تبدیل شود، مانند تحقیر و توهین و استهزاو ... . با افزایش این دافعه و کاهش جاذبه فیزیکی مشکل بزرگی در ارتباطات خانوادگی بوجود خواهد آمد. برای زوج های جوان وجود فرزند عامل بیشتری برای جدا کردن است.
به این معنا که زوجین که با هم فاصله دارند وجود این فرزند با ایجاد فضای مورد نظر خود فاصله بین آنها را بیشتر می کند. مدیریت در رابطه ها همراه با جاذبه های رفتاری و کلامی و فیزیکی می تواند فوق العاده تاثیر داشته باشد در اینکه این نگاه همراه با محبت و صمیمیت و اعتماد در خانواده باشد و اکسیژن عاطفی را بالا ببرد و افراد می توانند از لحاظ عاطفی به همدیگر نزدیک بشوند. در خانواده ها ممکن است بجای اینها سرزنش و کنترل و نصیحت افزایش پیدا کند و این کنترل ها و صرفا نصیحت کردن به جای همدلی و همراهی فضای عاطفی خانواده را با چالش های بزرگ روبرو کند.
نکته دیگر اثر زایگارنیک است. روانشناسی که پی برد اگر انسان ها کار های ناتمام داشته باشند، این کارها ذهن آنها را اشغال خواهد کرد. به هر میزان که ذهن از لحاظ هیجانی درگیر باشد، در حوزه هایی که از لحاظ عاطفی مورد توجه قرار نگرفته اند فضای ارتباطی از پویایی کمتری برخوردار خواهد شد. همسران به واسطه خانواده های پیشین و به واسطه تجربیات پیشین ذهن آنها می تواند از لحاظ هیجانی درگیری بیشتری داشته باشد. این درگیری ها همراه با اضطراب ها و تنش ها و تشویش ها می تواند ناخودآگاه در فضای ارتباطی دخالت کند. یعنی فرد کاری را انجام می دهد که خود دلیل انجام آن را نمی داند.
هر قدر در خانواده پذیرش مبتنی بر محبت بیشتر باشد امکان اصلاح در این حوزه ها بالاتر خواهد بود. هر قدر در خانواده تعامل های مبتنی بر پذیرش صمیمیت محور داشته باشیم انسان ها امکان رشد و اصلاح را بهتر می توانند تجربه کنند. در خانواده هایی که سلامت محور نیستند نه تنها امکان رشد وجود ندارد این رشد همراه اضطراب و تنش خواهد بود.
نکته دیگر این است که در کنار مهارت های ارتباطی که به برخی از آنها اشاره شد همسران به هر میزان که از خانه های آبادتر از نظر درونی برخوردار باشند رشد خانوادگی بیشتر خواهد بود. " و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا " هر قدر خانه درونی همسران خراب تر باشد، هر چند که این تکنیک ها را بلد باشند، زیاد تاثیری نخواهد داشت.
بنابراین بحث مهمی که امروزه مطرح است به هر میزان که رشد معنوی خانواده بالاتر باشد تعامل ها پویاتر و خلاق تر و سلامت محورتر خواهد بود. خانه درون انسان ها به هر میزان با تخریب و آشفتگی همراه باشد مشکل بیشتر خواهد بود. خانه درونی انسان به هر میزان با معنویت عجین باشد روی اعتماد به نفس و امنیت درونی آنها نقش بیشتری خواهد داشت و باعث ایجاد پویایی بیشتری می شود و اثر گذاری در فضاهای مختلف خواهد داشت. هنگامی که پیامبر برای نماز شب بیدار می شدند، اگر همسرشان بیدار بود، با وی گفت و گو می کردند. خانه های درون اگر آباد باشد مدیریت ارتباط بالاتر خواهد بود و هر قدر آشفته باشد استرس و مشکلات فردی بیشتر خواهد بود.
بسیاری از پژوهش های اخیر نشان می دهد 96 درصد از سلامت در خانواده، با "کیفیت ارتباط" رابطه دارد. یعنی کیفیت ارتباط می تواند سلامت یا بیماری خانواده را در پی داشته باشد. به همین دلیل در کنار مهارت ها و بایستگی ها و شایستگی های مرتبط با حوزه های خانوادگی همسران، به هر میزانی که عمیق تر روی خانه های درونشان کار کنند و از انبساط بالاتر برخوردار باشند، روی ارتباطات بین فردی آنها تاثیر خواهد گذاشت. ابن سینا معتقد است کسانی که به نگاههای عارفانه و مقامات بالا از لحاظ وجودی دست پیدا می کنند نه از لحاظ سوری چند ویژگی پیدا می کنند.
یکی از این ویژگی ها این است که می توانند آگاهانه خود را از روزمرگی ها دور کنند. از مشغله ها و درگیری ها می توانند خود را منفک کنند. که نماز یکی از زیباترین تجلیات حضور است. بعد می گوید این ها به اندازه ای- درجه ای- از هشیاری، شعور و فراست می رسند و ابتسام در آنها بسیار بالا خواهد بود. حضرت زهرا (س) می فرمایند: یکی از نشانه های مومنان پویا این است که چهره هایشان آکنده از مهر و محبت و منبسط آنهاست. که در خانواده هم تجلی مهمی خواهد داشت. نگاه هایی که ردوبدل می شود، نگاههای پر از محبت و لطافت رفتاری خواهد بود.
مطالعات نشان داده وقتی در ارتباط مؤلفه های ارتباط را خرد می کنیم. چیزی که در عمل نشان می دهیم تاثیرگذار است؛ نه چیزی که می گوییم. ابتسام درونی و بیرونی از مهمترین ویژگی های تاثیرگذار در خانواده است و تواضعی که در فضاهای ارتباطی نقش آفرینی خواهد کرد. کبرزدایی از مهمترین عواملی است که در خانواده احساس فروتنی و فراتنی را کنار می زند تا انسان ها بتوانند یک رابطه شایسته را با هم برقرار کنند. ما در فرهنگ دینیمان یک پدیده زیباتر به نام عجب زدایی داریم. کبر بین فردی و عجب درون فردی است. عجب زدایی و کبر زدایی انبساط در خانواده ایجاد خواهد کرد. این انبساط باعث می شود فضای ارتباطی بتواند همراه با شادی و نشاط در خانواده باشد.
هر قدر نشاط در خانواده بیشتر باشد، تعامل ها بیشتر خواهد بود. یکی از نشانه های عدم سلامت در خانواده فقدان تعامل است. برخی به اشتباه فکر می کنند منظور از تعامل در سلامت محوری، صرفا صحبت کردن است. تعامل های پویا و سلامت محور، در قلمرو صمیمیت و محبت و نشاط محوری اتفاق می افتد. خانواده سلامت محور؛ خانواده نسیان محور و غفلت محور نیست. خانواده حاضر و حضور محور است.
حضور به هر میزان در خانواده بیشتر باشد، اثرگذاری آن در کیفیت روابط خانواده بیشتر خواهد بود. حتی ممکن است انسان ها به واسطه اشتغال همیشه در کنار هم نباشند؛ اما همین که چند دقیقه با هم صحبت می کنند این حضور آنقدر از عمق و پویایی برخوردار باشد که بتواند در رابطه تاثیر بسیار مهمی داشته باشد. پاسخ ها بر اساس این تعامل ها می تواند فضاهای مثبت را بوجود آورد و باعث انبساط شود.
خودشناسی راهی به سوی موفقیت
گام اول در خودشناسی این است که ما بدانیم "خود" ابعاد مختلفی دارد و هر بعدی هم ویژگی های خاص خودش را دارد. یکی از ابعاد "خود" بعد عاطفی هیجانی است، عاطفی هیجانی به چه معنی است؟ ما انسان ها یک سری احساسات داریم، کلمه عاطفه، هیجان و احساس با کلمه خلق در فضایی که بنده صحبت می کنم چهار چیز مختلف نیستند بلکه همه با هم یک مفهوم دارند، خلق، عاطفه، احساس و هیجان. ما در حالات خودمان تغییر و تحولاتی می بینیم که آن ها را با کلماتی مثل شادی و غم و حوصله و... توصیف می کنیم، جمع این ها را می گوییم خلق. انسان ها باید خلق، عواطف و هیجانات خودشان را بشناسند.
خلق ما انسان ها هم به نوعی مانند طلوع و غروب خورشید است یعنی یک طلوعی دارد و بعد از آن به اوج خود می رسد و در مرحله بعد افول می کند و به سمت غروب کردن می رود. آدم های هم مانند خورشید اند که همیشه بالا هستند که به آن ها شیدا می گوییم و همیشه سرحال و پر انرژی هستند و گویا اصلا نمی توانند بخوابند این اشخاص سه ساعت می خوابند و بیست و یک ساعت می دوند. در مقابل این دسته افسرده ها هستند که همیشه خلقشان پایین است و بی حال اند و بی حوصله و کم انرژی که البته با ید عرض کنم که این دو دسته هردو مریض هستند؛ آدم های معمولی دو دسته اند یک دسته اکثرا خلقشان بالاست و گاهی هم بی حال و خسته اند و لذا با خوابیدن انرژی خود را مجددا به دست می آورند و یا این که اکثرا خلقشان پایین است؛ عوامل وراثتی و محیطی در این چرخه اثر دارد مثلا عزیزانی که در زیرزمین زندگی می کنند اکثرا خلقشان به طور طبیعی پایین می آید بنابر این محل سکونت شما در هر جا که هست باید متناسب با آن برنامه ریزی کنید، مثلا آدم هایی که در زیرزمین زندگی می کنند ازنظرروانشناسی نیاز دارند که در طول روز در فرصتی بیرون بیایند و کمی قدم بزنند تا خلقشان بالا بیاید.
نکته ای عرض کنم و آن این که اگر در خانواده ای زن و شوهر از نظر خلقی با هم متفاوت باشند، مثلا خانم صبح از خواب بیدار می شود در حالی که در اوج خلقی است، پر انرژی و فعال است، انتظار یک صبحانه خانوادگی را دارد، اما آقا از کسانی که نزدیک ظهر بیدار می شود و اول روز را با یک فرود خلقی آغاز می کند بی حال است و کسل و اصلا اهل سحرخیزی نیست به طوری که حتی شغل خود را طوری انتخاب کرده که از اول ظهر تا دوازده یک شب بیرون از منزل است و او هم انتظار دارد که وقتی به خانه می آید خانمش بیدار باشد و آب و نانی به او بدهد، خب این زندگی چه زندگی می شود! یک جنگ جدی و کار به دادگاه و طلاق می کشد.
خواهشم از حضار این است که خود را از نظر خلقی ارزیابی کرده و این سوال ها را جواب بدهند:
- اگر بخواهند در طول بیست و چهار ساعت یک نموداری برای خود از نظر خلقی بکشند، چه طور می کشند؟
- آیا در فصل های مختلف سال  این چرخه متفاوت می شود یا نه؟
- چه عوامل محیطی باعث افزایش یا کاهش خلق در افراد می شود؟
ما در بیست و چهار ساعت دو نوع خلق عمومی داریم و اکثر انسان ها جزء این دو دسته هستند، اول آدم های صبح با حال ها و دوم آدم های غروب باحال ها! بعضی آدم ها صبح که از خواب بیدار می شوند خیلی سرحال اند و بعضی دیگر بعد از ظهر و هنگام غروب خیلی سرحال و شاداب اند که در مورد زندگی خانوادگی این گونه افراد در گذشته توضیحاتی داده شد.
 حالا یک سوال می پرسم و جواب هم نمی خواهم:
- آیا کسی هست که به این وضوح با همسرش از نظر خلقی مشکل داشته باشد؟
اگر کسی مشکل دارد باید برود سراغ تغییر خلق که یک امر کاملا ممکن است. عوامل وراثتی تاثیر جدی بر خلق ما دارنداما عوامل محیطی تاثیرشان به شدت بیشتر است تا جایی که ممکن است انسان ها این چرخه خلقی را در خودشان دستکاری کنند. خود ما هم یادمان می آید که مثلا خلق الآن ما با پنج سال پیش تغییر کرده، یا از وقتی که مثلا فلان کار را آغاز کردیم صبح هایمان طور دیگری شده.
چه عواملی می تواند این را عاطفه و هیجان آدم را تغییر بدهد؟ اولین آن ها وضعیت جسمی است، نسبت به بیماری ها نباید بی تفاوت بود چون روان آدم را از کار می اندازند، هرکسی گفت که عقل سالم در بدن سالم است حتما آدم عاقلی بوده چون نکته آن بسیار ظریف است.
نکته دوم تغذیه است. تغذیه در خلق شدیدا تاثیر می گذارد و حال آدم را متفاوت می کند.
مورد سوم فعالیت بدنی و به طور ویژه ورزش است. فعالیت بدنی و ورزش خلق آدم را بالا می آورد.
مورد بعدی افکار انسان است که البته بعدا به مناسبتی به سراغ آن خواهیم رفت اما این جا هم به مناسبت خلق چند جمله عرض می کنیم. عجیب است که خلق آدم ها شدیدا با فکر آن ها ارتباط دارد، یعنی وقتی به یک چیزی فکر می کنند شدیدا با هیجان آن ها در ارتباط است. این ارتباط فکر و هیجان خلق ما را پایین و بالا می برد  برای همین است که وقتی به شما یک خبر خوب می رد حس می کنید که با نشاط هستید و یک خبر بد هم که می رسد حالتان بد می شود و حوصله و انرژی تان را از دست می دهید.
یک جنبه دیگری از "خود" را "خود شخصیتی" نامگذاری می کنیم. اولا تعریف شخصیت آن است: یک کلیت روان شناختی که فرد را متمایز و قابل پیشبینی می کند. تقسیم بندی های مختلفی برای شخصیت گفته اند. یکی از تقسیم بندی ها که خیلی ساده و کاربردی است عبارت است از تقسیم شخصیت آدم ها به برون گرا و درون گرا. شک ندارم که لااقل نود درصد شما این دو را غلط تعریف می کنید. شخصیت انسان ها بر اساس "میل" به ارتباط با دیگران به برون گرا و درون گرا تقسیم می شود. این که دوست دارم با دیگران ارتباط داشته باشم یا دوست نداشته باشم. آدم های برون گرا مایل به برقراری ارتباط با دیگران هستند، و آدم های درون گرا بی میل به برقراری ارتباط با دیگران هستند و این میل داشتن یا نداشتن در رفتار خودش را نشان می دهد، آدم برون گرا وقتی که هیجانی می آید دوست دارد که آن هیجان را برون ریزی کند و به دیگران بگوید که چرا خوشحال است. نکته جالب این که آدم های برون گرا به دنبال موضوع می گردند تا درباره آن با دیگران حرف بزنند و اگر موضوعی نداشته باشند آن را می سازند و به همین دلیل است که انسان های برون گرا اصلا به درد این که محرم اسرار کسی باشند نمی خورند، همچنین به درد مشاغل حراستی و حفاظتی هم نمی خورند، بنابراین آقایان یا خانم هایی که می بینند که همسرشان زود اطلاعات خانه را به بیرون منتقل می کنند یک مقداری از آن به خاطر همین ویژگی شخصیتی اوست پس سعی کنید موضوعات بی ضرر زیادی برایش تعریف کنید تا او بتواند آن موضوعات بی ضرر را برای دیگران تعریف کند تا نوبت به این موضوعات سری نرسد.
البته نکته دیگر هم این است که آدم های برون گرا از هیجانات پر رنگ خیلی خوششان می آید. مانند کسانی که چای را با شکر زیاد می خورند انسان های برون گرا هم هیجاناتشان خیلی شیرین است لذا می توانند از یک اتفاق کوچک یک حادثه بزرگ بسازند. ناگفته نماند که اشخاص برون گرا به دلیل همین ویژگی، روابط عمومی بالایی دارند و لذا در کارهایی مانند بازاریابی یا امور تبلیغی بسیار موفق هستند و در مقابل افرادی که درون گرا هستند چون میل به برقراری ارتباط ندارند اصلا حال تعریف کردن یک حادثه را هم ندارند.
حالا من یک تقسیم بندی دیگر از شخصیت را خدمتتان عرض می کنم. در مدل قبلی "میل" محور تقسیم بود اما در این مدل جدید بر اساس "توانایی" تقسیم را انجام می دهیم؛ توانایی برقراری ارتباط مد نظر است و این یعنی آدم های اجتماعی "می توانند" ارتباط برقرار کنند و افراد خجالتی نمی توانند ارتباط برقرار کنند. پس تا این جا چهار دسته آدم داریم )برون گراهای اجتماعی( که هم می تواند و هم تمایل دارد به برقراری ارتباط، (برون گراهای خجالتی) که تمایل به برقراری ارتباط دارد اما نمی تواند، البته این افراد خیلی زجر می کشند چون دوست دارند چیزی بگویند اما رویشان نمی شود، (درون گراهای اجتماعی) کسانی هستند که میل به برقراری ارتباط ندارد ولی هرجایی که لازم باشد می تواند ارتباط برقرار کند، (درون گراهای خجالتی) که نه می تواند و نه میل دارد که با دیگران ارتباط برقرار کند، البته بهترین گزینه ها برای پژوهش افراد درون گرا هستند.
حالا خواهشم از دوستان این است که هرکسی در مورد درون گرایی یا برون گرایی خودش و همینطور در مورد خجالتی و اجتماعی بودن خودش از یک تا ده نمره بدهد.
عنوان دیگری که یک عنوان جنجالی است و می خواهم در بحث خودم مطرح کنم این است که در یک نگاه دیگر به شخصیت، انسان ها به سه گروه تقسیم می شوند، دسته اول اشخاص که دلبسته هستند و دسته دوم افرادی که  وابسته هستند و دسته سوم را به اصلاح استنادی می نامیم. ملاک این تقسیم بندی توانایی ادراک و دریافت "محبت" است. به عبارت دیگر ما براساس توانایی افراد در ادراک و دریافت محبت سه دسته آدم داریم، آدم های دلبسته، آدم های وابسته و آدم های استنادی. کسانی که "دلبسته" هستند به دیگران اعتماد دارند و به راحتی محبت می کنند و دریافت محبت از دیگران برایشان راحت است، یعنی زمانی که کسی به آن ها محبت می کند اولین فکری که به ذهنشان می رسد این نیست که حتما فکری در سر دارد، و دیگر این که این دسته از افراد در قطع محبت ناراحت می شود اما آشفته نمی شود، ناراحت است از این که چرا ارتباطمان خراب شد اما به هم نمی ریزد. در مقابل آدم های "وابسته" به راحتی به دیگران اعتماد نمی کنند و در دریافت محبت افراط می کنند، ابراز زیاد محبت در ظاهر و کم توجهی در باطن و همچنین آشفتگی در هنگام قطع محبت و رابطه از دیگر ویژگی های این گروه است. اما استنادی ها ویژگی خاصشان این است که در ظاهر به کسی اعتماد ندارند و توانایی ادراک و دریافت محبت ندارند و البته گاهی شدیدا میل به محبت پیدا می کنند.
زندگی با انسان ها وابسته و استنادی بسیار سخت است. آقایان اگر همسر شما بدون شما نمی تواند نفس بکشد یا به شما اعتماد ندارد یا جزء انسان های وابسته است پس بگردید ببینید در گذشته چه کرده اید که موجب سلب اعتماد شده و یا این که با مراجعه به مرکز مشاوره مشکل را حل کنید.
بگذارید یک حرف حسابی هم بزنیم و بعد از آن به سوالات شما جواب بدهیم. در شخصیت های دلبسته هیچ شخصیت دلبسته ای به زیبایی شخصیت حضرت زینب (سلام الله علیها) نمی توانید پیدا کنید؛ و چه قدر این ویژگی عجیب است که می بینیم که آن ارتباط قطع شد و این آدم بسیار بسیار ناراحت شد اما آشفته نشد و می بینیم که مدیریت می کند و بحران را کنترل می کند، امروز عاشورا با آن مصیبت های سنگین و فردا در مجلس ابن زیاد آن خطبه و سخنرانی ماندگار و جاودانه تاریخی انجام می دهد و همه را جمع و جور می کند و به همه رسیدگی می کند، این یکی از ویژگی های مهم حضرت زینب (سلام الله علیها) است که واقعا روانشناسان نسبت به آن ظلم کرده اند و به آن نپرداخته اند.
نشست مبلغان با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین موسوی
جلسه گذشته در رابطه با چرایی دین صحبت شد و عرض کردیم که خداوند متعال از نظر وجودی مانند خط است و انسان مثل نیم خط و بعضی ها هم می گویند که انسان وجودش وجود پاره خطی است که این ها کسانی هستند که خدا را قبول ندارند و جهان بعد از مرگ را هم قبول ندارند برنامه ریزی هایشان هم طبق همان است.
عرض کردیم که انسان وجودش، وجود نیم خط است، پایان ندارد، پاره خط نیست، به خاطر همین برنامه هایی که انسان های متدین و دین دار دارند با توجه به انسان های بی دین و لائیک کاملا متفاوت است. حالا زندگی این آدم دین دار را می ریزیم روی این نیم خط، اولین مرحله تولد است و آخرش مرگ است که به این مرحله می گوییم دنیا؛ دومین مرحله برزخ است و سومین مرحله روز قیامت است و چهارمین مرحله زندگی ابدی. مقدارهایشان در دنیا یک عمر است که برای حضرت زهرا(س) هجده سال بود و برای امیرالمومنین (ع) شصت و سه سال و برای افراد متفاوت است طبق آنچه که خدا معین کرده است.
برزخ مجهول است و نمی دانیم که چه مقدار است، روز قیامت پنجاه هزار سال است (مقداره خمسین الف سنه مما تعدون)، زندگی ابدی هم که تمام نشدنی است. اگر غیر از این باشد نگاهمان به انسان اشتباه است و برنامه ریزی هم که برای آن می کنیم باز اشتباه است چون مطابق با این شناخت نیست مشکل ایجاد خواهد شد، و جالب این جاست که دنیا کاشت و داشت است و بقیه مراحل برداشت است.
 نمی شود گفت که کسی یک لحظه تصادف کرده پس یک لحظه دست و پا نداشته باشد، بعضی از کارها اثرشان بیش از زمان انجام آن کار است، این ها را مفصل در جلسه قبل توضیح دادیم و عرض کردیم که انسان حرکتش از دنیا به آخرت مثل حرکت انسان است از رحم مادر به دنیا و از سه لحاظ مثال زدیم. به عنوان مثال فرض شد که انسان از لحاظ زمان نه ماه در رحم مادر است ولی یک عمر به وسیله ابزارهایی که درآن نه ماه به دست آورده زندگی می کند، پس به بچه نمی گوییم که شما نه ماه مقدمه چینی کردی پس در دنیا هم نه ماه زندگی کن، این بحث خیلی بحث زیبایی است اگر پی گیری کنید بسیاری از سوال های اعتقادی خود انسان و مردم را راحت جواب می دهید.
یعنی رحم مادر مزرعه دنیاست و دنیا مزرعه آخرت است، (الدنیا مزرعه الاخره)، از لحاظ وسعت هم رحم مادر اصلا با وسعت جهان قابل مقایسه نیست، آخرت هم با دنیا قابل مقایسه نیست. مثلا مفاتیح را شما باز می کنید می فرماید که اگر شما فلان روز را روزه بگیرید خداوند خانه ای به شما می دهد که همه بهشتی ها در آن جا می شوند.یک ملکی عرض کرد که خدایا می خواهم طول و عرض بهشت را طی کنم، ندا آمد که نمی توانی. اجازه امتحان خواست پیامبر در معراج این ملک را دید که با سرعت رد شد، غریب به این مضمون نقل شده که سوال فرمودند از جبرائیل که این کیست؟ عرض کرد که از اول خلقت حرکت کرده اما وسط خانه یک مومن هم نرسیده، با آن سرعتی که دارد، پس نمی شود درک کرد که چه وسعتی است و چه خبر است در آخرت که مومن یک خانه ای داشته باشد که تمام بهشتی ها که در یک اتاقش 124هزار پیامبر را داریم که جزء بهشتی ها هستند و چقدر جمعیت از اول خلقت تا آخر عمر این بشر بهشتی می شوند و این ها همه در یک خانه می توانند جا بشوند. چه خبر است آن جا؟
 شاید با این مثال بشود یک مقدار به فهمش نزدیک تر شویم. امکاناتی که در رحم مادر است؛ خوردنی ها، دیدنی ها، شنیدنی ها اصلا با این دنیا قابل مقایسه نیست. این جا خیلی پیشرفته تر است هم دردش و هم لذتش، آخرت هم نسبت به دنیا همین است. شش جمله عرض کردیم که این جملات خیلی مهم اند، اکثر وسایلی که ما در رحم مادر به دست می آوریم آن جا استفاده نمی کنیم؛ دست و پا و چشم و دستگاه گوارش و دستگاه تنفس. اگر جنین در رحم مادرش ناقص باشد به خاطر این نقصش اذیت نمی شود کور باشد اذیت نمی شود پا نداشته باشد اذیت نمی شود دستگاه تنفسی اش مشکل داشته باشد در رحم مادر اذیت نمی شود. اگر نوزاد ناقص به دنیا بیاید در این دنیا درست نمی شود، کجا درست می شود؟ آخرت. راه برگشتی هم ندارد. اما جملات مربوط به آخرت اکثریت نتایج کارهایی را که انسان این جا می کند در آخرت می بیند نه در دنیا همانطور که بچه اکثر ابزارهایی را که خدا به او داده را در دنیا استفاده می کند نه در رحم مادر.
 
انتظار نداشته باشیم که چهار رکعت نماز می خوانیم ملائکه قشنگ راه را باز کنند که آقا من همسایه ام متدین نیست چرا بلاها سر من می آید؟ همه مشکلات من باید حل بشود، درب ماشین چرا برای من باز نمی شود مگر من نماز شب نخواندم و... . انتظار نداشته باشیم که چهار رکعت نماز خواندیم نتیجه اش را همین جا ببینیم.
اگر انسان دینش ناقص یا بی دین باشد ممکن است که در دنیا اذیت نشود. بعضا می بینید که سوال می کنند که چرا بی دین ها و لائیک ها و آمریکایی ها بهتر و راحت تر از ما زندگی می کنند؟! این را نمی شود گفت. چون همان طور که بچه ای که در رحم مادر است و کور است اذیت نمی شود معده نداشته باشد اذیت نمی شود چون زمان استفاده از آن ها نیامده است.
البته این نکته را توجه بکنید که دین برای دنیا و آخرت است، حتما دین برای دنیا هم هست اما انسان بسیار اندک از نتایج دین داری اش بهره می گیرد. اصل کار آنجاست، (الیوم عمل بلاحساب و غدا حساب بلا عمل) در نهج البلاغه می فرماید که دنیا جای عمل است و حسابی درمیان نیست و نتایج کارهایتان را نمی بینید و آخرت وادی حساب است و عملی در کار نیست. آن جا می گویند که برگه ها را بالا بگیرید، حالا ممکن است که انسان باقیات الصالحاتی داشته باشد.
به هر حال اگر آدم از نظر دین در آن دنیا ناقص متولد بشود آنجا درست نمی شود. کجا باید درست می شد؟ در دنیا؟ می تواند برگردد؟ نه. بعد گفتیم که این ها همه را برداشت کردیم از یک بخش کوچکی از سوره مبارکه عصر، (بسم الله الرحمن الرحیم* والعصر* إن الانسان لفی خسر* الا الذین...)، قسم به عصر که تمام انسان ها در زیان و نابودی اند الا دین داران، چرا این را گفتیم؟ ملاک تولد سالم به دنیا چیست؟ بدن سالم، ملاک تولد سالم به آخرت چیست؟ ایمان سالم.
خدا می گوید در سوره شعرا آیه 88 یا89: (یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم)، قلب سلیم یعنی روح سالم، قلب گوشتی که طبق بیان بزرگان در قبر می پوسد. روح سالم به وسیله چه به دست می آید؟ به وسیله دین، یعنی انسان اگر دین نداشته باشد فقط در دنیا می خورد و می خوابد و می چاپد ، بقیه چه؟ (ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا) مگر کسانی که آخرت را ساختند با چه؟ با فرمول پیشرفته ای به اسم دین، کدام دین؟ همان دینی که حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع)برای آن جان دادند.
دین این قدر مهم است، یعنی خدا برای بعد از مرگ انسان ها این چنین خرجی کرده، چه کسانی را خرج کرده؟ بهترین انسان های هستی را، کدام آدم؟ یکی شان را می گوید که اگر این زن ثواب اعمالش را بگذارد در یک کفه ترازو و تمام زن ها جمع بشوند ثواب اعمالشان را بگذارند در کفه دیگر کفه ثواب حضرت زهرا(س) سنگین تر است. اینطور آدمی را خدا خرج کرده است. تازه هجده سال بیشتر زندگی نکرده اگر بیشتر می ماند چه خبر می شد؟! خب این آدم را خدا خرج دین مردم کرده پس مشخص می شود که خیلی خبرها هست. دین فرمول ساخته شده روح طبق محیط زیست دنیا و آخرت است.
حالا انواع تولدهای آخرت؛ انسان هایی که در دنیا زندگی کردند یک مرحله ای دارند که از بینشان نمی برند و وارد یک مرحله دیگری می کنند که آن کار هم توسط حضرت عزرائیل و زیر دستانش انجام می شود. البته حضرت عزرائیل برای هر کسی تشریف نمی آورند بلکه برای افرادی که پیش خدا با آبرو هستند تشریف می آوردند.
انسان چهار نوع ورود به آخرت دارد؛ اولین و بدترین نوع ورود به آخرت ورود ناقص است. چه کسانی در آخرت ورود ناقص دارند؟ در دنیا از رحم مادر چه طور ناقص وارد دنیا می شود؟ موقعی که اعضای اصلی اش مشکل داشته باشد مثلا دست یا پا ندارد، کور است و کر است، به این می گوییم تولد ناقص. تا زمانی که در دنیا است زجر می کشد و برایش مشکل ایجاد می شود. تولد ناقص در آخرت یعنی کسب نکردن استعدادهای لازم برای زندگی در آخرت، تا زمانی که آخرت ادامه دارد زجر هم ادامه دارد.
مثلا اگر کسی کور باشد کسی جلوی چشمش را نگرفته بلکه خودش نمی بیند، هزار سال هم که در دنیا بماند بازهم کور است و مشکل دارد. انسان ها اگر ناقص به دنیا متولد شوند تا زمانی که دنیا هست از ناحیه آن نقص دچار مشکل می شوند، تولد به آخرت هم همین است، آن هایی که ناقص متولد در آخرت می شوند تا زمانی که آخرت ادامه دارد زجر می کشند و آخرت هم تمام نمی شود پس زجر هم تمام نمی شود. آیه اش این است: (اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون) خالد در لغت یعنی چیزی که زیاد بماند اما در اصطلاح یعنی بی نهایت.
این ها چه کسانی هستند؟ آن ها که اعتقاداتشان مشکل دارد، اسکلت دینشان بحران دارد، ممکن است که خدا به بعضی از آن ها رحم کند اما آن هایی که اصلا اعتقادی به خدا ندارند یا اصول دینشان مشکل دارد این جا دچار مشکل می شوند تا زمانی که آخرت ادامه دارد و آخرت تمام نمی شود پس مشکل این ها هم تمام نمی شوند. حال این که سرانجام این ها چه می شود ما نمی دانیم، فقط می دانیم که خدا با عدالت با آن ها رفتار می کند.
دومین نوع تولد؛ تولد بیمار است. بچه که متولد می شود در دنیا دچار سختی های موقت می شود نه دائم. این بچه اعضای اصلی را دارد و ناقص نیست اما بیمار است، اندازه اذیت شدنش هم بستگی دارد به تعداد و نوع و شدت بیماری که در بدن اوست. به هر حال هم زجر می کشد و هم زمان می برد برای درمان شدن این بیماری. انسان هایی هم که از نظر دینی بیمار می شوند کسانی هستند که در فروع دین دچار مشکل شده اند، یعنی اصول دینش درست بوده اما در دنیا دچار گناه شده و معاصی را مرتکب شده، خب نتیجه این است که باید تاوان پس بدهد و اندازه این تاوان و سختی که باید این آدم تحمل بکند بستگی دارد به تعداد و نوع و شدت گناهانی که مرتکب شده است.
همین طور رهایش نمی کنند بلکه باید تاوان گناهانش را در دنیا و یا در آخرت بدهد، پس دو راه بیشتر نداریم اول این که اصلا گناه نکنیم و دوم این که اگر گناه کردیم باید تاوانش را بدهیم. پس ذره ای از کارهایی که در دنیا انجام می دهیم از بین نمی رود هم خیرات و هم معاصی  همه ثبت و ضبط است.پس فهمیدیم که انسان ها گناه می کنند و گرفتار می شوند و ممکن است کسی پنج هزار سال در جهنم بماند تا پاک شود.
اگر گناه کردیم ممکن است هم اثرات دنیوی و هم اثرات اخروی داشته باشد مگر آن که انسان در همین جا با بدبختی آن را درست کند. امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه به این مضمون می فرمایند که: ترک خطا راحت تر از پشیمانی و برگشت است.
سومین نوع تولد، تولد ضعیف است، یعنی این انسان هر چیزی را که از دین می دانسته به آن عمل کرده ولی وظیفه خود را نمی دانسته تا عمل کند. مثلا در روستایی دور افتاده بوده و هرچهکهبهاورسیدهعملکرده اما به واجباتی هم عمل نکرده، این شخص را خدا عذاب نمی کند چون کوتاهی نکرده، مثل بچه ای می ماند که تازه متولد شده و هوا را نمی تواند تنفس کند پس او را داخل دستگاه می گذارند تا عادت کند اما مریض نیست بلکه تقویت می شود. این آن چیزی است که از مفاد بعضی روایات فهمیده می شود یعنی او را در آخرت و بخصوص قیامت تقویت می کنند تا وقتی که داخل بهشت شدند از دیگران خجالت نکشند و مرتبه شان هم پایین تر نباشد، به هر حال آن که مسلم است این است که عذاب نمی شوند.
اما چهارمین نوع تولد، کسانی هستند که هیچ مشکلی ندارند و مستقیم وارد بهشت می شوند، نه معطل می شوند و نه ناقص اند و نه ضعیف هستند، این ها کسانی هستند که دین را درست فهمیده اند و به آن عمل کرده اند.
یک تولد قوی هم داریم که آن برای اولیاءالله و پیامبران و امامان علیهم السلام است، اما آن سندی که قرار شد برای این بحث من ارائه بدهم؛ عین عبارت این است که:(قال رجل لامرئته اذهبی الی فاطمه فاسئلیها عنی،انا من شیعتکم او لست من شیعتکم، فسالتها ) مردی به زنش گفت که برو پیش حضرت فاطمه زهرا(س) و از طرف من سوال کن که آیا من از شیعیان شما هستم یا نه، زن هم پیش حضرت رفت و از او سوال کرد.
این سوال همه ماست چون اگر ما بدانیم که شیعه هستیم دیگر کار تمام است چون پیغمبر(ص) فرمود:( یا علی انت و شیعتک فی الجنه) اگر انسان بداند که شیعه است تمام است اما شک داریم که آیا شیعه هستیم یا نیستیم. حضرت زهرا(س) به آن مرد نفرمود که شیعه هستی یا نه بلکه یک خط کشی را قرار داد تا در تاریخ بماند تا من و شما هم بدانیم و خودمان را با آن بسنجیم.
فرمود:(ان کنت تعمل بما امرناک و تنتهی عما زجرناک فانت من شیعتنا و الا فلا) اگر به آن چه که ما بدان امر می کنیم عمل کنید شیعه هستید و الا شیعه نیستید.
(فرجع و اخبرته، فقال یا ویلی فمن ینفک من الذنوب و الخطایا فانا اذا خالد فی النار، فان من لیس من شیعتهم خالد فی النار) زن برگشت و به شوهرش سخن حضرت زهرا(س) را گفت و مرد بی تاب شد و گفت وای بر من! کیست که از گناهان و معاصی جدا باشد و با این حال جایگاه من جهنم است و هر که از شیعیان نباشد همیشه در جهنم خواهد بود.
(فرجعت المرئة فقالت لفاطمة ما قال لها زوجها) زن بی تابی شوهر را دید و برگشت خدمت فاطمه زهرا(س) و آن چه را که شوهرش گفته بود را عرض کرد.
(فقالت فاطمه علیهاالسلام لیس هکذا، ان شیعتنا من خیار اهل الجنة ) حضرت زهرا(س) فرمودند که نه این طور که شوهرت فکر می کند نیست بلکه شیعیان ما از بهترین های اهل بهشت هستند، اما این گونه نیست که تنها شیعیان ناب در بهشت باشند.
( فکل محبینا و موالی اولیائنا و معادی اعدائنا و المسلم بقلبه و لسانه لنا، هم مع ذلک فی الجنة و لکن بعد ما یطهرون من ذنوبهم ) هر کسی که با قلب و زبانش تسلیم ما باشد و با دوستان ما دوست باشد و با دشمنان ما دشمن باشد و محب ما باشد هم در بهشت است.
یک مقداری از روایت جا ماند و آن این که: (لیسوا من شیعتنا اذا خالفوا اوامرنا و نواهینا اذ لیسوا من شیعتنا، و هم مع ذلک فی الجنة و لکن بعد ما یطهرون من ذنوبهم بالبلایا و الرزایا فی الدنیا او فی عرصات القیامة بانواع شدائدها ..) این ها از شیعیان ما نیستند چون دستورات ما را رعایت نکردند اما با این وجود در بهشت هستند البته بعد از آن که با انواع بلاها و شداید دنیایی و آخرتی از گناهان پاک شدند.
یا در دنیا سختی ها به سراغ او می آیند مثل همسر بد، که البته این همسر بد هم خودش ابزار خیر است برای پاک شدن از آلودگی های گناهان؛ یا در قیامت دچار گرفتاری و عذاب می شود که مطابق بعضی از نقل ها قیامت پنجاه توقفگاه دارد که هر کدام هم هزار سال طول می کشد. البته قیامت با برزخ یکی است و برزخ ممکن است یک مقطع خلاصی برای بعضی ها باشد.
(او فی الطبق الاعلی من جهنم بعذابها) می فرمایند که اگر آن جا هم پاک نشد او را به طبقات اول جهنم می برند تا پاک شده و نجات یابد. خب پس حضرت زهرا(س) می فرمایند که دو راه بیشتر ندارید، یا گناه نکنید و اگر هم گناه کردید باید تاوان آن را بدهید.
ما بحثمان را از چرایی دین آغاز کردیم و عنوان جلسه اول دین داران دین دار بود. ما مبلغان دین داران دین یار هستیم، یعنی وظیفه داریم که دست مردم را بگیریم و در دست اهلبیت بگذاریم؛ این وظیفه شرعی ماست البته در حد توان که مردم را با حضرت ولی عصر(عج) آشنا کنیم. منتظر واقعی شخصیتی است که وظیفه دارد بر اساس مبانی اسلام ناب محمدی (ص) ضمن تلاش در جهت گسترش ظرفیت وجودی خودش و ارتقاء سطح مقاومتش در مقابل فتنه ها(بحران های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و...) زمینه و انگیزه ای را در خودش ایجاد کند که بتواند در هر موقعیتی به صورت مستمر و دائمی در جهت اصلاح و ارتقاء خود و دیگران در راستای ظهور حضرت ولی عصر(عج) اقدامات شایسته و بایسته را انجام بدهد تا بتواند یک زندگی با تعادل و تعالی را داشته باشد.
اولا منتظر شخصیت است و با شخصیت به کسی می گویند که بین عمل و اندیشه و احساس قلبی اش هماهنگی است. منافق شخصیت ندارد، گاهی خود انسان متدین هم در عمل منافق می شود یعنی مثلا آن چه را که در دل دارد عمل نمی کند. کافر هم ممکن است شخصیت داشته باشد یعنی آن چه را که عمل می کند همان را در اندیشه و احساس هم قبول دارد. اما کافر شخصیتش پست است و شخصیت انسان مومن متعالی است، اما منافق این طور نیست، اصلا شخصیت ندارد.
شخص منتظر اهل وظیفه است نه غریزه و نه میل، نمی گوید که دلم می خواهد. در جهت گسترش ظرفیت وجودی خودش باشد یعنی اکتفا نکند به این مقدار از ظرفیتی که دارد که اگر یک سنگ کوچک در آن افتاد متلاطم شود بلکه همواره در جهت وسعت دادن به ظرفیت خود است.
ما مبلغ ها همه تربیت را برده ایم روی محل تبلیغمان و انگار که فرزند من مورد تبلیغ من نیست، قوی ترین کار را مبلغ باید با بچه خودش داشته باشد چون بیشترین وقت را با بچه اش می گذراند اما ما به بچه مان که می رسیم کم می آوریم. باید مانند ام البنین بچه تربیت کنیم و کار او این بود که برای امام زمانش یار تربیت کرده بود. شما که ام البنین های امام زمان (عج) هستید چند یار برای امام زمانتان تربیت کرده اید؟ اگر شما برای امام زمان (عج) یار تربیت نکنید چه کسی این کار را می کند؟ یهودی ها یا مسیحیان و کفار؟
آب گل آلود وقتی که با آن کاری نداشته باشید صاف است اما وقتی که کمی متلاطم شود معلوم می شود که چیست! ( فی تقلب الاحوال علم احوال الرجال) می فرمایند که در سختی های زندگی مرد بودن مرد معلوم می شود.
                                                
نتیجه بحث گذشته و خلاصه آن که تحت عنوان دین داران دین یار عرض کردم این است که: نمی توانیم بگوییم که انتظار جزء اسلام است بلکه انتظار خود اسلام است و فرقی باهم ندارند. پس اگر کسی منتظر واقعی نباشد مومن واقعی نیست، کسی که منتظر واقعی نیست مسلمان واقعی هم نیست. به خاطر خطاهای انسان های قبلی و کوتاهی انسان های فعلی بهترین و بالاترین مخلوق عالم هستی الان در زندان غیبت است؛ وظیفه من و شما چیست؟ آیا شده که به خاطر نبود حضرت و غربت ایشان بی تاب شویم؟ 
حضرت فرمود که اگر به اندازه کفش گمشده تان به دنبال من گشته بودید من آمده بودم؛ ما دوست داریم که امام زمان (عج) بیاید اما از نبود ایشان به رنج نمی افتیم و هر کسی به دنبال کار خودش است. امام زمان (عج)هم العیاذ بالله ابزاری شده برای تبلیغ ما؛ وظایف متعددی داریم در مقابل امام زمان (عج) مثل ترک گناه، دوستی با دوستان حضرت، دشمنی با دشمنان حضرت، آگاهی در دین، حضرت فرمودند: (قد آذانا جهلاءالشیعة و حمقائهم) آن هایی که وزن دین شان از بال مگس سبک تر است من را اذیت می کنند؛ بصیرت در دین، تقویت دین.
مساله سوم مسئله دعا است، دعای در چند وادی؛ دعا برای سلامتی امام زمان، دعا برای تعجیل در ظهورشان، دعا برای تجدید عهد با حضرت؛ می دانید که دعای سلامتی امام زمان به خاطر گناهان خودمان است! وگرنه دشمنان که به حضرت دسترسی ندارند، بخش عمده ای از دعای سلامتی امام زمان (عج) به خاطر این است که شیعیانی که حدود چهارصد میلیون نفر در کره زمین هستند هر کدام در هر روز فقط یک گناه مرتکب بشوند، مگر در دعا نمی گوییم که سلام بر تو ای پدر مهربان تر از مادر! امام زمان پدر مهربان تر از مادر ماست. فرمود: (یا علی انا و انت ابوا هذه الامة) وقتی انسان شیعه گناه می کند آیا حضرت ناراحت می شوند یا نه؟
ناراحت می شود برای این که می گوید که این فرزند معنوی من به خاطر این گناهش جهنمی می شود، آیا این درد دارد برای همچین مادر و پدری یا نه! چهارصد میلیون گناه اگر هر روز از شیعه صادر شود چه ضربه ای به قلب حضرت وارد می شود! پس فهمیدیم که اولین وظیفه ما ترک گناه است، نمک روی زخم حضرت نریزیم.
دشمنی با دشمنان اهلبیت (علیهم السلام) به هر قیمتی که شده، ولو شده در ظرف معمولی غذا بخوریم ولی ظرف دشمنان اهلبیت (علیهم السلام) را نخریم که پول در جیب آن ها بریزیم که بر علیه شیعه و برای نابود کردن شیعه دست به اقدام بزنند. الآن بدترین تبلیغ بر علیه اسلام داعشی ها لعنةالله علیهم هستند، شاید بدتر از این نمی شد، چون این ها را در دنیا نماینده اسلام معرفی می کنند، چه بلایی بر سر اسلام دارند می آورند، یعنی هم به ماندنشان درد است و هم به وجود آمدنشان مصیبتی بود برای اسلام، در مقابل ما چه کردیم؟
آیا وقتی که یک معضل اجتماعی را می بینیم درباره آن چند کتاب مطالعه می کنیم تا یک مقاله در مورد آن بنویسیم؟ چرا باید دختران و پسران ما همه خطاها را تجربه کنند؟ من که به امام زمان (عج) اقتدا کردم باید سریع مشکلات فرهنگی را بفهمم و مطالعه کنم و مجهز بروم به کلاس درس یا روی منبر؛ ما شیعیان کی از خواب غفلت بیدار می شویم خدا می داند.
مردم در وادی دین داری تاب و تحمل سختی ها را دارند و به آن تن می دهند و در نتیجه ارتقا پیدا می کنند و بزرگ می شوند مثل خاک که در اثر انجام کارهایی از قبیل کوبیده شدن و در کوره رفتن و... یک ظرف سفالی می شود یا یک شئ تزیینی و با کلاس که مردم روی سرشان می گذارند. بعضی هم نه، تحمل نمی کنند و سختی ها را برنمی تابند در نتیجه مثل همان خاک زیر پا و یک چیز بی ارزش می شوند.
عنوان بحث دوم ما زشتی های زیبای زندگی است.
اگر بخواهم ساده تر بگویم خودنمایی و جلوه گری که اکثریت مردم به آن مبتلا هستند، بیماری روانی که انسان مبتلا به آن به جای پرداختن به افکار سازنده مرتب در فکر جلوه گری و مطرح کردن و نشان دادن خودش است که بسیاری از مردم به آن مبتلا هستند.
این بیماری که نام علمی آن هیستری است در سیزده وادی خودش را نشان می دهد، لباس، پذیرایی ها، آرایش ها، نمادهای ظاهری، امور اعتباری و ادعاهای کاذب، انتقاد بیجا، استفاده از دستاوردهای بیگانه، تغییر متعلقات زندگی، دروغ گویی، تهمت، تمسخر، تظاهر به دین داری، تغییر مواضعی که انسان در زندگی اتخاذ می کند.
اولین و مهم ترین ابزار نمایش این بیماری در لباس است. در کوچه و خیابان ها می بینید. خیلی عجیب است که لباس ابزار خودنمایی و جلوه گری می شود. اسلام توصیه می کند که زیبا و شیک و مرتب باشید اما وابسته نشوید. مثلا برای مردان می گوید که عطر بزن، موهایت را شانه کن، لباس های مرتب بپوش؛ چرا دخترهای کوچک می گویند که برویم عروسی؟ چون همه آن جا شیک پوش اند، قرآن می گوید: (خذوا زینتکم عند کل مسجد).
لباس ابزار خودنمایی می شود، مهم نیست که چه شکلی است بلکه مهم این است که مد است. تغییر شکل لباس، رنگ لباس، شکل ظاهری لباس، مصرف گرایی و امثال این ها همه کمک می کند به این تجمل گرایی، یعنی این که لباس تنگ است یا گشاد مهم نیست، مهم آن است که مد است؛ یعنی اگر گذاشتن گل روی سرشان مد شود همه انجام می دهند، شلوار نو را پاره کرده اند می گویند سه هزار تومان هم گران تر است چون مد است. مهم نیست که این لباس چه رنگی است، مهم این است که مد است. رنگ تند، محرک، بدن نما هیچ کدام مهم نیست، مهم این است که مد است.
علتش آن است که از درون احساس کمبود شخصیت می کنیم و می خواهیم به وسیله اشیاء پیرامون با کیف کفش و عینک و ماشین و خانه و... خودمان را معرفی کنیم.
دوم پذیرایی هاست. در ماه رمضان خرج انسان چند برابر بقیه ایام می شود؟ چرا این طور است مگر یک وعده غذایی کم نمی شود؟ دیده اید که ما متدین ها هم سفره خودمان را نشان می دهیم؟ چند نوع غذا سر سفره می گذاریم! بعد آن کسانی که نمی توانند این طور غذا بدهند به زحمت می افتند. این هم جزء این بیماری است.
آرایش ها و نحوه اصلاح سر و صورت وسیله جلب توجه است، چه برای آقایان و چه خانم ها.
نمادهای ظاهری مثل عینک، ژست تحصیل کرده گرفتن، انتقادهای بیجا در کلاس برای اظهار وجود، اصلا اشکالی ندارد اما می گوید تا به بقیه بفهماند که من فهمیده ام.
نام گذاری های عجیب، تغییر متعلقات زندگی. اگر جنس خارجی بخرید برای این که چشم بقیه را دربیاورید این مشکل دارد والا اگر جنسی باشد که ایرانی نداشته باشد اشکالی ندارد. یا مثلا از یک سرویس غذا خوری یکی از آن ها می شکند خانم می گوید برویم سرویس جدید بخریم چون ناقص شده. تغییر بر حسب تجمل نه نیاز.
دروغ گویی؛ گاهی اوقات برای این که جلب توجه کنیم دروغ می گوییم.
این سیزده نشانه این بیماری است و دیگر نمی رسم که عوامل آن ها را بگویم، اجمالا عرض می کنم: ژنتیک، جامعه و محیط، جهالت و نادانی، قدرت طلبی، ضعف اراده و...؛
درمان این ها هم به طور مختصر: شناخت عامل بیماری، شناخت ارزش ها، خدا می داند که اگر ما به این جوان بفهمانیم که این که دارد خودش را این طور نشان می دهد یک نوع بیماری است و کمبود شخصیت است نه کلاس قبول می کند البته اگر درست تبیین بشود.
شبهه ای هست که می پرسند از شما و آن این که: چرا به زن ها می گویند نواقص العقول؟ برای جواب می توانید مثلا یک دایره بکشید و یک چیزی شبیه مثلث از آن جدا کنید و بنویسید سی درصد عقل، بقیه اش را که هفتاد درصد است بنویسد احساسات و عواطف، بعد بالای این دایره بنویسید زن. بعد یک دایره دیگر بکشید، سی درصد را جدا بکنید و بنویسید احساسات و عواطف (البته اگر باشد) و هفتاد درصدش را بنویسید عقل. ببینید یک زن و شوهر که می روند خانه بخرند مرد به چه چیزی دقت می کند؟ به این که چه زمانی ساخته شده و چه قیمتی دارد و...، زن چه می کند؟ اینکه چه کاشی های خوش رنگی! همسایه فلانی است! چه فضای دلنوازی! چون بر اساس عاطفه و احساسات تصمیم می گیرد و مرد چون مظهر تعقل است خیلی به زیبایی اهمیت نمی دهد. این تعریف زن است که مخزن عواطف و احساسات باشد نه تحقیر زن. اگر زن این طور نباشد که در طول تاریخ نصف بچه ها می مردند.
پس با این فرمول است که زندگی تکمیل می شود و پیش می رود.
پایان.
فرق و مذاهب انحرافی
اگر نگاهی به درون اسلام کنیم جریان‌های داخلی مانند غده سرطانی است که تمام سلولها را آلوده می‌کند. این غده بسیار بدتر از ویروس خارجی است چرا که بدن را یکباره تخریب می‌کند.
در حوزه داخلی شاهد مثلث شوم هستیم که ضلع اول آن قادیانه در شبه قاره هند است که غلام احمد قاریانی آن را رهبری می کرد و ادعای مسیح بودن داشت بعد از مدتی ادعای مهدویت کرد و سپس پا را فراتر نهاده و ادعای خاتمیت نمود؛او در سال 1947 با جدا شدن پاکستان از هند به انگلستان مهاجرت کرد و امروز با تبلیغات وسیع توانسته پیروان زیادی برای خود دست و پا کند و مانند یک غده سرطانی در تمام پاکستان ریشه بدواند؛
ضلع دوم این مثلث بهائیت در ایران است که ادعای جهانی بودن دارد و توانسته خود را در کنار دیگر ادیان جهان مطرح کند و کسانی را در دهلی و کانادا و امریکا و دیگر مناطق جذب خود کند.
ضلع سوم وهابیت است که با دو جریان دیگر متفاوت است و راه را برای تعامل دشوار می‌کند. دو ضلع اول واضح البطلان هستند اما وهابیت این‌گونه نیست.ویژگی دیگروهابیت دست به شمشیر بودن آن است به طوری که همه شیعیان و پیروان دیگر فرق اسلامی را کافر و مباح‌الدم می‌داند.
در کتاب وهابیگری آمده که از سال 1353تا امروز 450 هزار نفر را کشته اند که همه مسلمان بوده اند و محمد بن عبدالوهاب در کتابش مشرکان زمان را همین شیعیان معرفی می کند.
ویژگی دیگر وهابیت که معضل بزرگی است در دست داشتن حرمین شریفین است که در ایام حج مسلمانان بیش از 57 کشور اسلامی برای زیارت به آنجا می روند. نکته قابل ذکر دیگر آن است که رهبران وهابیت به شدت نزدیک به استعمار بوده و هیچ زمانی را در تاریخ آنها نمی توان یافت که شخص استعمارگری در آن نباشد. فردی به نام کلیین ویلیام شکسپیر در زمان عبدالعزیز و شخص دیگری به نام سنت جان فیلبی که سی سال در کنار عبدالعزیز بود و مهم ترین تاریخ وهابیت به نام تاریخ نجد چاپ شده است و اسمش را شیخ عبدالله فیلبی گذاشتند که به عنوان امام جمعه مسجد الحرام انتخاب  شد.
در تحولات اخیری که در مقابل انقلاب های مردمی صورت گرفته در جهان عرب اتفاق افتاد و به عنوان یک ضد حمله علیه مردم انقلابی کشورهای اسلامی عمل کرد، ردپای وهابیت به وضوح قابل مشاهده است؛ به عنوان مثال بن علی پس از فرار از تونس به عربستان پناهنده می شود، همینطور عبدالله صالح بعد از آنکه توان مقابله با انقلابیون یمن را از دست می دهد به ریاض می رود. حتی تا آنجا پیش می رود که عربستان به طور مستقیم در بحرین مداخله نظامی نموده و با وارد کردن نیرو و مهمات و ادوات جنگی در مقابل انقلابیون بحرین صف آرایی می کند؛ یا در مسئله انقلاب مصر مفتی های وهابی سعودی با صدور فتاوایی مخالفت و قیام علیه حکومت حسنی مبارک را حرام اعلام می کنند.
چرا آمریکا حامی عربستان است؟
هیچ مذهبی مثل وهابیت و عربستان نمی تواند منافع آمریکا را حفظ کند. همچنین قرائتی که وهابیت از اسلام ارائه می کند به تحلیل مسلمین منجر می شود.
وهابیت با جریان سلفیه چه ارتباطی دارند؟
رابطه بین این دو عام و خاص مطلق است. سلفیه دارای یک معنای عام است که یکی از مهمترین مصادیق آن وهابیت است.
سلف در لغت به معنای گذشته است. این گروه چون تقرب به پیامبر دارند محترم است اما وقتی این مفهوم دچار انحراف می شود مسلمانان را به اسلام بلا مذهب تبدیل می کند.
اگر سلفیه را از حیث موضوع تقسیم کنیم به تکفیری، جهادی و سیاسی تقسیم می شود و اگر از حیث خاستگاه تقسیم شود به نجد(وهابیتو تکفیریها) ، مصر(جهادی) و تبلیغی و سیاسی(شبه قاره هند) تقسیم می شود.
وی سلفیه هند را این گونه توصیف کرد: شاه ولی الله دهلوی معاصر با محمد بن عبد الوهاب بوده است. اختلاف عبد الوهاب با دهلوی در این است که عبدالوهاب احیاء در اعتقادات و ارائه تعریف جدید از توحید و همچنین ایمان و کفر را قائل بود ولی شاه ولی الله رویکرد حدیثی داشت و می گفت اگر بخواهیم سنت پیامبر را احیاء کنیم باید احادیث را احیاء کنیم و قائل به تجمیع و وحدت بود؛ این دیدگاه معتدل تر از عبد الوهاب است.
زبان او فارسی بود و ضمنا اشعار فارسی بسیاری نیز سروده است اما در عین حال مخالف شیعه بوده و رویکرد ضد شیعی او به قدری بود که کتاب ( ازاله الخفا عن خلافه الخلفا ) را در رد اعتقادات شیعه نوشت.
بعد از مرگ شاه ولی الله فرزندش شاه عبدالعزیز دهلوی اندیشه پدر را به اندیشه سیاسی تبدیل کرد و چون هند توسط قوای انگلیس اشغال شده بود هند را دارالحرب اعلام کرد و جنبش مجاهدین را به راه انداخت. عبدالعزیز کتابی به نام (تحفه اثنی عشریه) را در رد شیعه و مخالفت با آن تالیف کرد که البته از سوی علمای شیعه در مقابل آن 15 کتاب به رشته تحریر در آمد که مهم ترین آنها کتاب شریف (عبقات الانوار) نوشته میر حامد حسین هندی است.
در قرن 18 در منطقه دیوبند مکتبی پایه گذاری شد. این مکتب با تاسیس مدرسه ای توسط علمای پیرو دهلوی شکل گرفت و از نظر عقاید زیاد مخالف با شیعه نبود.
سه شاخه اصلی دیوبند متشکل از1- معتدل، 2- افراطی؛ که پدر معنوی طالبان هستند و 3- گروههای تروریستی افراطی تر، مانند سپاه صحابه، جیش محمد و لشکر طیبه که پاداش قتل سه شیعه را بهشت می دانند.
بحران های پاکستان وارد کشور ما از جمله سیستان و بلوچستان شده و اکنون وظیفه خواهران طلبه است که با تبلیغ میان مادران و زنان آن ها را هوشیار کرده تا مبتلا به گروه های تکفیری نگردند.
وهابیت مکتب دیوبند را قبول ندارد و آن ها را اولیاء شیطان می داند.
یکی دانستن سلفیه تکفیری و سلفیه جهادی اشباه بزرگی بود که در آخر منجر به یکی شدن آن دو شد و این مشکل عظیم بوجود آمد.
سلفیه تکفیری در عربستان قائل به توحید در عبادت بود و حال آن که سلفیه جهادی در مصر توحید در حاکمیت را قائل بودند.
در نگاه وهابیت جهاد با مسلمانان اعم از حنفی، مالکی، شافعی و شیعه است ولی در سلفیه جهادی مصر جهاد با حاکمیت است نه فرق و مذاهب.
برای آشنایی با دیدگاهها و اندیشه های این گروه می توان کتب سید قطب از جمله تفسیر ایشان به نام فی ظلال القرآن و معالم الطریق و منشور جهادی این ها در کتاب الفریضه الغائبه آمده است.
مصادیق ریز سلفیه امروز در کجاست؟
در قاره آفریقا مهمترین جریانهای تکفیری در کشورهای تونس انصار الشریعه و در الجزایر انصار السنه، در سومالی الشباب، در مصر اصحاب بیت المقدس در منطقه سینا. در سوریه 41جریان تکفیری هست که 240 هزار نفر کشته دارد. در لبنان فتح الاسلام ولی اکنون در عراق مقداری محدود شدند و در یمن شرایط بسیار خوب است و بیشتر مناطق از شر این ها خالی است.
تفکر و نقش آن در زندگی
درس اخلاق با موضوع تفکر و نقش آن در زندگی
با حضور حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای همتیان ( زید عزه )
قرآن در بسیاری از آیاتش زندگی انبیا را بیان می کند و به ما هم توصیه می کند که تاریخ انبیا را بخوانیم و روی آن تفکر کنیم. سرّش هم اینست که زندگی یک راه نرفته است. امام صادق (ع) فرمودند: شما دو عمر ندارید که در یکی تجربه کنید و در دیگری عمل کنید.
انبیا کسانی هستند که مسیر زندگی را به خوبی طی کرده اند و برای ما هم قابل اعتمادند. ببینید انبیا چطور دین خدا را تبلیغ می کردند و شیوه ی معاشرتشان با خانواده، مردم و حتی دشمنانشان چگونه بوده است؟
اولین نکته توجه به تاریخ انبیاست.
نکته دوم اینست که هم خدا و هم انبیا می گویند که ما از طرف خداییم. قرآن در سوره ی حجرات می فرماید: ای مردم بدانید این پیامبری که بین شماست، فرستاده ی خداست. همچنین زمانیکه حضرت موسی (ع) شبانه بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند و بسوی رود نیل می برد و فرعون، که قرآن مکررا او را یک انسان طغیانگر معرفی می کند، با لشگری بزرگ برای از بین بردن موسی از پشت سر می آید ، قرآن دو نوع ادبیات را برای ما بیان می کند.
قرآن می فرماید: اصحاب موسی گفتند ما گرفتار شدیم، یا باید خود را به نیل بیاندازیم یا بدست فرعون بسپاریم. اما ادبیات دیگر برای موسی است که می فرماید: هرگز ما گرفتار نشده ایم و با چند تاکید می گوید خدا با ماست و ما را هدایت می کند. طلبه باید اینطور به راهش مومن باشد. مثلا وقتی مشرکان مکه به پیامبر گفتند: دست از حرف زدن علیه بت های ما بردار، هر چه خواستی به تو می دهیم. پیامبر خیلی قاطعانه فرمودند: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید از راهم برنمی گردم. همچنین وقتی حجر بن عدی و یارانش را پس از مدت ها شکنجه به باغات شام آوردند، برایشان قبر و کفن حاضر کردند و گفتند: اگر دست از علی (ع) برندارید کشته می شوید و در همین قبرها به خاک سپرده می شوید، حجر و یارانش خندیدند و گفتند: مگر زندگی با شما چقدر برای ما ارزش دارد که دست از علی برداریم؟
گاهی اوقات خوب است انسان بداند چقدر نزد خدا آبرو دارد؟ در روایات آمده است اگر می خواهید بدانید ارزش شما پیش خدا چقدر است ببینید خدا نزد شما چه ارزشی دارد؟ این مسئله در مورد امام عصر (عج) نیز همینطور است.
دومین نکته آیات اینست که باور کنیم مال خداییم. چون اگر انسان صاحب داشته باشد، خود را مفت نمی فروشد. حضرت امام (ره) در کتاب شریف چهل حدیث می فرماید: خدا صاحب دل ماست. اگر این خانه را در اختیار صاحب خانه قرار دهیم آن گاه همه کارهای ما خدایی می شود. خداوند باری تعالی نیز در حدیث قرب نوافل می فرماید: بنده به واسطه نوافل به من نزدیک می شود تا جاییکه " کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده الذی یبطش بها " ؛ من گوش او می شوم که با آن می شنود، چشم او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن کار می کند. یعنی تمام وجودش خدایی می شود.
قرآن در سوره ی نور می فرماید: ای کسانیکه ایمان آوردید از گامهای شیطان تبعیت نکنید. شیطان در ابتدا می گوید: "انی دعوتکم" . این اولین مرحله از دعوت شیطان است، ولی شیطان به همین بسنده نمی کند.در مناجات ائمه آمده است: خدایا من از نفسم به تو شکایت می کنم، مرتبا من را به بدی امر می کند وتلاش می کند که برای من گناه روی گناه انبار کند. ساده اندیشی است که انسان بگوید من یک بار از نفسم و شیطان تبعیت می کنم و سپس رهایش می سازم. در ادعیه تعقیبات نماز که دستور داده شده هر روز بخوانیم آمده است: خدایا پناه می برم به تو از نفسی که سیرایی ندارد.
طبق فرموده امیرمومنان در نهج البلاغه، انسان ها در ابتدا شیطان را الگو قرار می دهند وسپس کم کم شیطان شریک آنها می شود. مثلا روایاتی که در کتب آداب فردی آمده است که در هر کاری اگر نام خدا برده نشود شیطان در آن کار شریک آدمی می شود. یعنی اینجا شیطان یک مرحله پیش آمده است. وقتی شیطان در دلی خانه کرد کم کم در آنجا تخم گذاری می کند و اندک اندک در زندگی انسان رفت و آمد پیدا می کند و در نتیجه به جایی می رسد که با گوش انسان می شنود و با چشمش می بند و با زبانش سخن می گوید.
وقتی امام علی (ع) صفات متقین را برای همام برشمردند و همام جان به جان آفرین تسلیم کرد، شخصی از امام پرسید: چرا شما فوت نکردی؟ امام پس از توضیح علت و اینکه ظرفیت انسانها با هم متفاوت است، فرمودند: این کلام را شیطان بر زبانت جاری کرد. طبق فرموده آیت الله جوادی آملی بعضی افراد لال شیطانند و بعضی سخن گوی شیطانند.
نکته سوم اهمیت تقوی است. اگر کسی می خواهد دنیا و آخرت را داشته باشد، باید با تقوی باشد. به همین دلیل امیرالمومنین می فرمایند: تقوای الهی داشته باشید هرچند کم باشد. خوشا به حال کسی که هنگام مراقبه و محاسبه نفسش ببیند که زمینه گناه برایش پیش آمد و گناه نکرد. همچنین هنگامی که از امام معنای تقوا را پرسیدند امام فرمودند: زندگی در این دنیا مانند راه رفتن در بیابان پر از خاری است که انسان باید ببیند که هر کجا که خار نیست قدم بگذارد. چنانچه قرآن به موسی و هارون می گوید: به فرعون بگویید " الا یتقون " از آنها می خواهد که به او احترام گذارند و با نرمی و محبت با او سخن بگویند.
گزیده مطالب :
امام صادق (ع) فرمودند: شما دو عمر ندارید که در یکی تجربه کنید و در دیگری عمل کنید.
انبیا کسانی هستند که مسیر زندگی را به خوبی طی کرده اند و برای ما هم قابل اعتمادند.1)اولین نکته توجه به تاریخ انبیاست.نکته دوم اینست که هم خدا و هم انبیا می گویند که ما از طرف خداییم.
زمانیکه حضرت موسی (ع) شبانه بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند و بسوی رود نیل می برد . فرعون، با لشگری بزرگ برای از بین بردن موسی از پشت سر می آید ، قرآن دو نوع ادبیات را برای ما بیان می کند. قرآن می فرماید: اصحاب موسی گفتند ما گرفتار شدیم، یا باید خود را به نیل بیاندازیم یا بدست فرعون بسپاریم. اما ادبیات دیگر برای موسی است که می فرماید: هرگز ما گرفتار نشده ایم و با چند تاکید می گوید خدا با ماست و ما را وهدایت می کند. طلبه باید اینطور به راهش مومن باشد.
در روایات آمده است اگر می خواهید بدانید ارزش شما پیش خدا چقدر است ببینید خدا نزد شما چه ارزشی دارد؟ این مسئله در مورد امام عصر (عج) نیز همینطور است.
2)دومین نکته آیات اینست که باور کنیم مال خداییم. حضرت امام (ره) در کتاب شریف چهل حدیث می فرماید: خدا صاحب دل ماست. اگر این خانه را در اختیار صاحب خانه قرار دهیم آن گاه همه کارهای ما خدایی می شود. خداوند باری تعالی نیز در حدیث قرب نوافل می فرماید: بنده به واسطه نوافل به من نزدیک می شود تا جاییکه " کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده الذی یبطش بها " ؛ من گوش او می شوم که با آن می شنود، چشم او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن کار می کند. یعنی تمام وجودش خدایی می شود.
قرآن در سوره ی نور می فرماید: ای کسانیکه ایمان آوردید از گامهای شیطان تبعیت نکنید. شیطان در ابتدا می گوید: "انی دعوتکم" . این اولین مرحله از دعوت شیطان است، ولی شیطان به همین بسنده نمی کند.
طبق فرموده امیرمومنان در نهج البلاغه، انسان ها در ابتدا شیطان را الگو قرار می دهند وسپس کم کم شیطان شریک آنها می شود. مثلا روایاتی که در کتب آداب فردی آمده است که در هر کاری اگر نام خدا برده نشود شیطان در آن کار شریک آدمی می شود.
 وقتی امام علی (ع) صفات متقین را برای همام برشمردند و همام جان به جان آفرین تسلیم کرد، شخصی از امام پرسید: چرا شما فوت نکردی؟ امام پس از توضیح علت و اینکه ظرفیت انسانها با هم متفاوت است، فرمودند: این کلام را شیطان بر زبانت جاری کرد. طبق فرموده آیت الله جوادی آملی بعضی افراد لال شیطانند و بعضی سخن گوی شیطانند.
3)نکته سوم اهمیت تقوی است. امیرالمومنین می فرمایند: تقوای الهی داشته باشید هرچند کم باشد. همچنین هنگامی که ازامام معنای تقوا را پرسیدند امام فرمودند: زندگی در این دنیا مانند راه رفتن در بیابان پر از خاری است که انسان باید ببیند که هر کجا که خار نیست قدم بگذارد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
شیوه های صحیح تربیت
شیوه های صحیح تربیت
با حضور حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای همتیان( زید عزه )
قرآن با توصیه به مطالعه تاریخ پیامبران به ما نشان می دهد که برای رسیدن به مقصد راه‌های مختلف با ویژگی‌های مختلف وجود دارد، که مسایل اخلاقی هم به این مورد شباهت دارد. ما باید برای تربیت خود و تربیت کسانی که به عهده ما گذاشته شده است، شیوه‌های صحیح تربیتی را برگزینیم. اگر پدر و مادر در برخورد با یکدیگر و در برخورد با فرزندان شیوه های صحیح را انتخاب نکنند، مسلما موفق نخواهند شد و در حالی که دغدغه تربیت دارند به نتیجه ای نخواهند رسید. باید شیوه های صحیح را برگزینیم تا بتوانیم با درون و دل مخاطب ارتباط برقرار کنیم. وقتی باطن و دل آنها را متحول کنیم، رفتار و کردارشان هم تغییر پیدا می کند.
پیامبر فرمودند: اگر به کسی چهار خصلت داده شود، خیر دنیا و آخرت به او داده شده است. اول تقوایی که او را از محارم الهی باز دارد. مربی و والدین خوب کسانی هستند که متربیان و فرزندانشان پرهیز از گناه را در آنها ببینند. اگر همسر و فرزندان دیدند که پدر از جسارت و تهمت و تخریب شخصیت دیگران و غیبت پرهیز می کند، طبیعی است آنها هم این شیوه را برمی گزینند.
امام علی در نهج البلاغه فرمود: مجاهدی که در راه خدا جهاد کند و شهید شود درجه اش بالاتر از انسانی نیست که توانایی گناه دارد و عفت می ورزد. اگر یوسف پیامبر در کنعان می ماند و یا از چاه بالا کشیده نمی شد و به فرموده قرآن در اتاق در بسته هنگامی که زلیخا به او هجوم آورد و خود را در اختیار او قرار داد و به تعبیر علامه طباطبایی چهل زمینه گناه برایش فراهم شده بود، قرار نمی گرفت چنین مقامی پیدا نمی کرد. دوم اخلاق نیکویی است که سرمایه قرار دهد و با آن در بین مردم زندگی کند. یک تاجر اگر سرمایه نداشته باشد، تجارتش معنا ندارد. یک انسان هم وقتی بخواهد وارد اجتماع شود و نقش خود را به درستی ایفا کند، سرمایه می خواهد که آن سرمایه اخلاق است.
لذا پیامبر اخلاق را از اساسی ترین سرمایه های تشکیل زندگی و ازدواج می دانند. در حدیث دیگری می فرماید: اگر کسی چهار خصلت نداشته باشد امیدی به خیر او نیست، یعنی وجودش ارزشی ندارد: دین، عقل، ادب و حسن خلق.اینها سرمایه های یک مربی است. همچنین وقتی از پیامبر خواستند اسلام را معرفی کند، ایشان فرمودند: الاسلام حسن الخلق. یعنی اگر بخواهیم اسلام را مجسم کنیم، باید آن را در قالب حسن خلق ببینیم.
یکی از عواملی که باعث می شد پیامبر در سخت ترین دلها نفوذ کنند همین اخلاق نیکویشان بود. یکی از شبهاتی که مطرح می کردند این بود که چطور یک انسان می تواند پیامبر باشد؟ می گفتند ملائک باید پیامبر باشند. قرآن روی این مسئله تاکید می کند که اتفاقا پیامبر باید از خود انسان ها باشد. در سوره انعام آمده است: فرضا اگر خدا هم می خواست فرشته ای پیامبر شود، باز هم آن را در قالب انسان قرار می داد. چون به هر حال پیامبران آمده اند که سلوک الی الله را به ما نشان بدهند و اگر قرار باشد ویژگی های ما؛ مانند شهوت و احتیاج به آب و غذا را نداشته باشند، آیا می توانستند ما را هدایت کنند؟ فرشته ای که غریزه ندارد نمی تواند به انسانی که دارای غرایز مختلف است دستور دهد که غریزه هایت را کنترل کند.
قرآن می فرماید: ما پیامبری از جنس خودتان در میان شما قرار دادیم در حالیکه بین شماست و ویژگی های شما را دارد، رسول الله است و آن طور متصل به خداست. وقتی در شب معراج پیامبر به جبرئیل فرمود: بالاتر بیا؛ جبرئیل گفت: اگر بند انگشتی بالاتر بیایم می سوزم. یعنی جایگاهشان از ملائکه هم بالاتر بوده است. پیامبر فرمود: خدا فرشتگان را از عقل محض، حیوانات را از شهوت محض و انسان ها را هم از شهوت و هم از عقل آفریده است؛ اگر انسان با وجود عقل به دنبال شهوات برود از حیوان پست تر می شود و اگر با وجود شهوت به دنبال عقل برود از ملائک بالاتر می رود. لذا به فرموده شهید مطهری ارزش تقوا جایی مشخص می شود که انسان توانایی گناه داشته باشد و گناه نکند. انبیا چون بعد ملکوتیشان قوی بود و دارای فضائل و کمالات انسانی بودند می توانستند روی دیگران تاثیر بگذارند.
سومین خصلت حلمی است که به وسیله آن بتواند جهل جاهل را از خود دور کند. یک مربی باید خود و شاگردانش را کسانی بداند که ناقصند و در راه کمال قرار دارند. مانند والدینی که با کودک خردسال خود که هنوز به رشد کامل نرسیده است برخورد کنند، لذا در برابر خراب کاری هایش عکس العمل تند نشان نمی دهند و با بردباری با او برخورد می کنند. حلم یعنی ظرفیت انسان وسیع باشد. این که قرآن به حضرت موسی می فرماید: تو به سوی افراد بیماری می روی که هنوز رشد نکرده اند و در این زمینه ناقصند، تو باید دست آنها را بگیری و بالا بیاوری، مگر جز با حلم این کار امکان پذیر است؟ .
مربی خوب و پدر و مادر خوب باید ظرفیت داشته باشند. اگر با کوچک ترین ناهنجاری از کوره در برود و فضا را متشنج کند و پرخاشگری و توهین و بدگویی را پیش گیرد، نمی تواند کسی را تربیت کند. لذا یکی از عوامل تاثیرگذار در تربیت، شخصیت دادن به مخاطب است، ولو انحراف و مشکل داشته باشد. امام صادق به فردی که اهل فسق و گناه بود فرمودند: ای شقرانی کار خوب برای همه خوب است، اما برای تو بهتر است چون از مایی و کار زشت برای همه زشت است اما برای تو زشت تر است چون وابسته به مایی. همین جمله او را متحول کرد.
هنر یک مربی خوب این است که انسان را از باتلاق گناه بیرون کشد و انسان را در یک فضای کرامت انسانی قرار دهد. چنان که امیرمومنان فرمودند: منشا تمام بدی ها دنائت نفس است. وقتی نفس انسان پست و حقیر شد انسان دست به هر کاری می زند. اگر نفس کسی کریم و بزرگوار شد دیگر به دنبال شهوات رفتن را برای خود اهانت می داند و زیر بار گناه نمی رود. قرآن می فرماید: اکبر کبائر شرک است. هنگامی که حضرت یوسف در زندان با دو جوان مشرک به صحبت کردن پرداخت آنها را مشرک خطاب نکرد، بلکه به آنها گفت: ای دو دوست زندانی من؛ فکر کنید اگر انسان یک خدای قدرتمند داشته باشد بهتر است یا چند خدای ضعیف و ناتوان. حلم مانند مادری است که ساعت‌ها کنار کودکش آرام می نشیند و همه ی بد اخلاقیش را تحمل می کند. هنگامی که حضرت موسی گوسفندانش را به چرا برده بود، بزغاله ای فرار کرد. موسی تا جایی دنبال بزغاله دوید که خود بزغاله خسته شد و از حرکت ایستاد. وقتی موسی آن را گرفت به جای اذیت کردن بزغاله گفت: ای بیچاره، تو خود را خسته کردی و به خود ظلم کردی. پس اگر خواستیم از همسر یا فرزندان انتقادی کنیم در ابتدا و انتهای سخنانمان از آنها ستایش کنیم. همان طور که در آداب دعا کردن گفته اند که دعا را در بین دو صلوات بر پیامبر و خاندان ایشان قرار دهید تا مورد استجابت قرار گیرد.
وقتی حضرت عیسی با حواریون از کنار لاشه‌ی متعفن حیوانی عبور می کردند حواریون از بوی بد لاشه شکایت می کردند که حضرت فرمودند: چه دندان های سفیدی این حیوان دارد. یکی از مشکلات ما در صحبت کردن با دیگران و انتقاد از آنها به تعبیر امام علی (ع) این است که حالت مگسی را داریم که فقط روی بدی ها می نشیند؛ در حالیکه مانند زنبور عسل باید روی خوبی‌ها هم بنشینیم.
از دیگر عوامل تاثیر گذار در تربیت، محبت است. قرآن می فرماید: پیامبر دلسوز شماست. اگر مشکلی برای شما پیش آید ایشان اذیت می شوند. همچنین در قرآن برای پیامبر صفات رافت و رحمت آمده است که هر دو در لغت به معنای مهربانی است. اما صفت رافت برای گروهی از پیروان به کار می رود که خود در مسیر هدایت هستند و از هرگونه خطا و اشتباه مصون هستند و صفت رحیم برای گروهی از پیروان است که گاه دچار لغزش و گناه می شوند. که در اصل صفت رحیمیت باید هم بیشتر شامل حال گناه کاران شود. امام صادق (ع) هنگامی که آداب وضو را بیان میکردند، فرمودند: هنگامی که دارید وضو می گیرید آب را معلم خود قرار دهید، هنگام معاشرت با مردم مانند برخورد آب با اشیا ، نرم خو باشید. قرآن به موسی و هارون می گوید با فرعون به نرمی سخن بگویید. همچنین به پیامبر اسلام می فرماید: تو به واسطه رحمت خدا بود که با مردم به نرمی برخورد کردی؛ اگر خشن بودی و آنها را می آزردی از دور تو پراکنده می شدند. بنابراین باید اخلاق را کاربردی کنیم تا بتوانیم آن را در جامعه پیاده کنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
تاریخ برگزاری : 14/12/1392
راه و رسم طلبگی بر اساس آیات سوره مبارکه شعرا ( قسمت دوم )
راه و رسم طلبگی بر اساس آیات سوره مبارکه شعرا ( قسمت دوم )
با حضور حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای همتیان ( زید عزه )
از آیات سوره شعرا می توان برای روش زندگی و زی طلبگی استفاده نمود و اینکه اگر بخواهیم یک طلبه، مربی یا معلم موفق باشیم چه در محیط خانواده چه در محیط اجتماع باید چه ویژگی هایی داشته باشیم. نگاه به تاریخ انبیا برای ما بسیار درس آموز است چرا که انبیا این راه را به درستی طی کرده اند و سلوکشان هم به همراه خانواده شان بوده است و هم مبلغ دین بوده اند و با اجتماع و انواع و اقسام انسانها به خصوص با انسانهای جاهل و گمراه سروکار داشته اند. دختران حضرت شعیب که در اجتماع حضور دارند و کار می کنند و احیانا با مردهای نامحرم سروکار دارند به ما یاد می دهند چطور " تمشی علی استحیا ". جناب یوسف وقتی آن رویای صادقه را می بیند با اولین نفری که خوابش را در میان می گذارد، پدرش است. اینها همگی درس است.
ما در خانواده چه فضایی ایجاد می کنیم که پدر آخرین نفری است که فرزند با او صحبت می کند. حضرت ابراهیم وقتی مامور به امتحان الهی می شود به محض اینکه خدا به او دستور می دهد، موضوع را با پسرش در میان می گذارد. به فرزندش می گوید: ای پسرم من در خواب دیدم و مامور شدم که تو را ذبح کنم، اینک نظر تو چیست؟ این یک درس است. وقتی ما می خواهیم فرزندمان را تربیت کنیم باید به او شخصیت بدهیم و به او احترام بگذاریم و به او حق نظر بدهیم ولو اینکه پدر حرف آخر را می زند. اما بالاخره بچه ها باید به یک سنی که می رسند احساس کنند که توان برداشتن یک بار و توان پذیرش یک مسؤلیت را دارند. لذا وقتی ابراهیم با اسماعیل آن طور برخورد می کند او هم می گوید: پدر زود امر خدا را اجرا کن، خواهی دید که من صبر می کنم. دختران شعیب هم به پدرشان نظر دادند و پیشنهاد کردند که موسی را اجیر کن! اینها نکات بسیار ارزشمند و ارزنده ای است.
در جریان ایوب قرآن صحنه ی عجیبی را نشان می دهد؛ شیطان به خدا می گوید: خدایا اگر می بینی ایوب اینقدر شاکر است به این خاطر است که هیچ کمبودی ندارد و همسر و پسرانی دارد و اموال فراوانی دارد، دیگر برای چه ناشکری کند؟ خدا برای اینکه ایوب برای بندگانش الگو قرار گیرد ایوب را امتحان می کند و در ابتدا فرزندانش را می گیرد. شیطان می بیند ایوب باز هم شکرگزار است، این بار اموال او را بهانه می کند؛ خدا اموال ایوب را نیز از او می گیرد. باز ایوب سپاس گزاری می کند. شیطان این بار سلامتی ایوب را بهانه می کند و می گوید ایوب با سلامتی که دارد دوباره تلاش می کند و صاحب اموال و فرزندان می شود؛ سلامتی ایوب نیز گرفته می شود بطوریکه زمین گیر می شود و نزدیکان و بستگانش او را ترک می کنند و حتی در بعضی از تفاسیر آمده که او را به بیرون از شهر منتقل می کنند و در خرابه ای قرار می دهند و تنها کسی که همراه او می ماند همسر اوست. همسرش او را رها نکرد و با همه ی مشکلات ایوب ساخت.
این درس بزرگی است که اگر خانواده بر اساس باور به خدا و ایمان و اخلاق و انس و محبت شکل بگیرد دیگر به سادگی دچار از هم گسستگی نمی شود. تا زمانی که سالم هستند همدیگر را بخواهند و به محض بیماری یا چشم چرانی و... کم کم بینشان فاصله بیفتد. روزهای آخری که زندگی واقعا بر ایوب سخت شده بود، دیگر صبر همسرش تمام شد و گفت: ایوب چرا از خدا نمی خواهی که این بلا را تمام کند؟ ایوب گفت: خدا به من هشتاد سال سلامتی داد و فقط هفت سال دچار بیماری و درد و رنج شدم، من خجالت می کشم برای هفت سال بیماری به خدا اعتراض کنم. و لذا به همسرش گفت: من دیگر از دست تو غذا نمی خورم و تو هم مرا ترک کن و تو را به خاطر این حرفت تنبیه خواهم کرد.
قرآن نقل می کند بالاخره ایوب با خدا درد و دل کرد و گفت: خدایا شیطان مرا گرفتار کرده است. خدا فرمود: پایت را تکان بده. وقتی پایش را تکان داد چشمه آبی برایش جاری شد و به فرموده ی خدا وارد آب شد و خود را شست و شو داد و از آن تناول نمود و آثار بیماری از بدنش خارج شد و جوان و سرحال شد. همسرش با اینکه ایوب او را طرد کرده بود طاقت نیاورد و باز به سراغ او آمد. وقتی با ایوب جوان و سالم رو به رو شد فکر کرد نامحرم است. ایوب گفت: من ایوب همسر تو هستم. آن وقت خدا از این زن چه زیبا حمایت می کند. چون ایوب قسم خورده بود که همسرش را تنبیه کند خدا به او فرمود: برای اینکه قسم خود را انجام دهی و چون این خانم استحقاق تنبیه ندارد مثلا اگر می خواهی او را هشتاد تازیانه بزنی از ساقه های گندم به همان تعداد کنار هم بگذار و آهسته یک بار به او بزن. انسان باید خدا را در زندگی داشته باشد و خدا را با هیچ چیز عوض نکند.
انسانها باید تلاش کنند تا این جایگاه ها را درک کنند. روایت شده است که انسان باید از سه نفر تشکر کند: کسی که در گذشته به انسان لطف کرده است، کسی که در زمان حال به انسان لطف می کند و کسی که بناست در آینده به انسان لطف کند. ما در نماز می خوانیم " الحمد لله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین "، پس خدا همه ی این حالات را دارد و باید شکرگزار خدا باشیم. خدا در سوره بقره می فرماید: "کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون" . "کیف" یعنی جای تعجب دارد که چطور ناسپاسی می کنید از خدایی که مرده بودید و جماد بودید، و در مرحله بعد به نطفه تبدیل شدید.
خدا در قرآن مکررا می فرماید که انسان را از نطفه ای خلق کردیم، حالا برای ما دشمن آشکار شده است و در برابر ما قد کشیده است. در سوره مبارکه یس فرموده است: "و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه" ، یعنی کار انسان به جایی رسیده است که برای ما مثال می زند در حالیکه خلقت خود را فراموش کرده است. "یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم" ای انسان تو چه داری که در برابر پروردگارت غره شده ای؟ " الحمد لله رب العالمین" خدایا ما در گذشته چه بودیم که ما را خلق کردی؟ ، "الرحمن الرحیم" خدایا حالا ما چه داریم؟ ، "مالک یوم الدین " خدایا روز سختی در پیش داریم که همه کارش با توست. امیرالمؤمنین فرمود: خدا رحیم و حلیم و کریم و ... است. خدا صفاتش را برای بندگانش برشمرد و از بندگانش دعوت کرد که شما هم این طور باشید. وقتی خداوند این طور از همسر فداکار ایوب تشکر می کند، چرا ما آن گونه نباشیم؟ چرا ما " تخلقوا باخلاق الله " را نداریم.
امام علی (ع) در مناجات شعبانیه می فرماید: خدایا در این دنیا بدی های فراوانی را از من پوشاندی، یعنی تو ستاری؛ که اگر نعوذ بالله پرده ی ستر برداشته شود هیچ کسی در جایگاه خودش نمی ماند. خدایا من به این پرده ی ستر تو در قیامت بیشتر احتیاج دارم.امیرالمؤمنین در دعای افتتاح می فرماید: خدایا من هر کجا بگردم مولایی کریم تر و بزگوارتر از تو نسبت به بنده ای این چنین پست و لئیم مثل من نمی بینم. بعد می فرماید: خدایا با اینکه من بدی می کنم و گناه می کنم تو دعوتم می کنی. خدا ستار است، خدا عفوو است. قرآن می گوید: "وعفوا وصفحوا" چقدر زیباست. می گوید عفو داشته باشید؛ عفو یعنی چه؟ عفو یعنی اگر از کسی بدی دیدی به او تذکر می دهی ولی انتقام نمی گیری. اما مرحله ی بالاتری به نام صفح وجود دارد. یعنی شخص آن قدر بزرگوار و کریم است که بدی می بیند اما اصلا به روی خودش نمی آورد. خدا می فرماید که شما هم عفو داشته باشید. باید در خانواده عفو و محبت وجود داشته باشد. برای ساخت یک دیوار از ملات سیمان استفاده می شود تا آجرها را روی هم بچسباند و سالهای سال روی هم قرار گیرند. حال اگر فقط آجر روی آجر قرار دهیم با یک باد یا لگدی دیوار ما فرو می ریزد. بعضی از زندگی ها مانند آجر خشک هستند، نه عاطفه و محبتی و نه صفا و صمیمیتی.
 امام (ره) در کتاب آداب الصلاه آورده اند که امام صادق (ع) وقتی فلسفه وضو را بیان می کنند در آخر می فرمایند: بیایید از برخورد آب با اشیا درس بگیرید که چطور با اشیا تماس دارد، شما هم در معاشرت با مردم این طور به نرمی برخورد کنید. قرآن هم به موسی و هارون می فرماید: با فرعون به نرمی برخورد کنید. نعوذ بالله خانواده های ما که از فرعون بدتر نیستند. عفو و صفح داشته باشید و عیب همدیگر را بپوشانید. چه کسی است که عیب نداشته باشد؟ بحث حضرات معصومین جداست. ولی اگر یک پله پایین بیاییم همه عیب دارند.
حضرت امام در کتاب چهل حدیث در بحث کبر می فرماید: ما کبر را چطور علاج کنیم؟ یک راه علاج علمی است که خود را بشناسیم و سیر خلقت خود را دنبال کنیم. وقتی ببینیم که در رحم مادر بصورت علقه و مضغه و عظام و جنین بودیم و حالا در آنجا چه می خوردیم و چطور زندگی می کردیم خجالت می کشیم کبر بورزیم. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: من تعجب می کنم از آدمی که تکبر می کند در حالی که در گذشته نطفه بوده است و بعد هم به مردار تبدیل می شود. وقتی می خواهید عیب یکدیگر را بگویید خود را هم بی عیب ندانید. یکی از اساتید بزرگ اخلاق در جلسه عمومی می گوید یک وقتی به خانه رفتم و همسرم ناراحت بود و به من گفت " دیوانه " ؛ من با یک جمله آرامش کردم و گفتم: ای خانم، من کی ادعای عقل داشتن کردم.
قرآن در این آیه می فرماید: " وعفوا وصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم " شما نمی خواهید خدا به شما رحم کند و شما را عفو کند و ببخشد؟ اگر می خواهید خدا شما را ببخشد و به شما رحم کند، شما هم نسبت به بندگان خدا رحم و بخشش داشته باشید. اگر می خواهید خدا آبرویتان را حفظ کند و عیوب شما را بپوشاند، شما نیز در حفظ آبروی دیگران کوشا باشید. در روایات بسیاری آمده است که اگر بنده ای دنبال عیوب دیگران باشد و آنها را افشا کند، خدا می گوید او نمی میرد مگر اینکه همان عیوب را به او می دهیم و به همین عیوب آبرویش می رود و بعد می میرد.
تاریخ : 21/12/1391
راه و رسم طلبگی بر اساس آیات سوره مبارکه شعرا 1 ( قسمت اول )
راه و رسم طلبگی بر اساس آیات سوره مبارکه شعرا 1 ( قسمت اول )
با حضور حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای همتیان( زید عزه )
آیات سوره شعرا یک طلبه واقعی را از نظر اخلاق و زی طلبگی و شیوه برخورد و معاشرت با مردم راهنمایی می کند. ما دنبال این هستیم که بدانیم حوزه چیست و طلبه کیست؟ قرآن در بسیاری از آیاتش زندگی انبیا را بیان می کند و به ما هم توصیه می کند که تاریخ انبیا را بخوانیم و روی آن تفکر کنیم. سرّش هم این است که زندگی یک راه نرفته است. امام صادق (ع) فرمودند: شما دو عمر ندارید که در یکی تجربه کنید و در دیگری عمل کنید و امام باقر به شاگردشان فرمودند: اگر بخواهی در همین جاده‌های طبیعی مسیری را طی کنی تا از شهری به شهر دیگری بروی دلیلی داری و از کسی راهنمایی می گیری، بعد فرمود سلوک الی الله دلیل و راهنما نمی خواهد؟
انبیا کسانی هستند که این راه را رفته اند و تجربه کرده اند و مسیر زندگی را به خوبی طی کرده اند و برای ما هم قابل اعتمادند. لذا قرآن به ما توصیه می کند که راه انبیا پیدا کنید و ببینید انبیا چطور دین خدا را تبلیغ و از آن دفاع می کردند؟ شیوه ی معاشرتشان با خانواده، مردم و حتی دشمنانشان چگونه بوده است؟ وقتی می خواستند حرف حق خودشان را به مردم انتقال دهند، چگونه این کار را می کردند؟
لذا در همین آیات هم خدا به پیامبر می فرماید: ای پیامبر به یاد بیاور هنگامی که به موسی پیام دادیم که بسوی قوم ستمگر برو. اولین نکته توجه به تاریخ انبیاست.
نکته دوم اینست که هم خدا و هم انبیا می گویند که ما از طرف خداییم. قرآن در سوره ی حجرات می فرماید: ای مردم بدانید این پیامبری که بین شماست و شما به او دسترسی دارید، فرستاده ی خداست. " انا ارسلناک " ای پیامبر ما تو را فرستادیم. اگر یک بخواهد موفق باشد ابتدا باید بداند به چه کسی تعلق دارد؟ از چه کسی دم می زند و برای چه کسی کار می کند؟ اگر یک طلبه راه خود را راه حق بداند و به آن مومن باشد، دیگر زمزمه‌های مخالف او را نمی لرزاند. همچنین زمانی که حضرت موسی (ع) شبانه بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند و بسوی رود نیل می برد، فرعون با لشگری بزرگ برای از بین بردن موسی از پشت سر می آید. قرآن مکرر فرعون را یک انسان طغیانگر معرفی می کند. مثلا هنگامی که زن آرایشگری در کاخ فرعون مشغول کار بود ناگهان شانه از دستش افتاد و نام خدا را برد. وقتی به فرعون گفتند این زن خدایی غیر از تو را می پرستد دستور داد زن را با اره از وسط به دو نیم کردند. قرآن در اینجا دو نوع ادبیات را برای ما بیان می کند. قرآن می فرماید: اصحاب موسی گفتند ما گرفتار شدیم، یا باید خود را به نیل بیاندازیم یا بدست فرعون بسپاریم. اما ادبیات دیگر برای موسی است که می فرماید: هرگز ما گرفتار نشده ایم و با چند تاکید می گوید خدا با ماست و ما را هدایت می کند. طلبه باید اینطور به راهش مومن باشد.
وقتی می دانید این کوچه به خانه شما متصل می شود و یقین دارید، اگر تمام مردم دنیا به شما بگویند اشتباه می روید شما به حرفشان می خندید. مثلا وقتی مشرکان مکه به پیامبر گفتند: دست از حرف زدن علیه بت‌های ما بردار، هر چه خواستی به تو می دهیم. پیامبر خیلی قاطعانه فرمودند: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید از راهم برنمی گردم. حجر بن عدی و یارانش را دستیگر کردند و به شام آوردند و مدت ها تحت شکنجه قرار دادند و حرفشان این بود، می گفتند: اگر دست از علی (ع) بردارید آزادتان می کنیم. گفتند: محال است. وقتی که دیگر خسته شدند حجر و یارانش را به باغات شام آوردند، برایشان قبر و کفن حاضر کردند و گفتند: اگر دست از علی (ع) برندارید کشته می شوید و در همین قبرها به خاک سپرده می شوید، حجر و یارانش خندیدند و گفتند: مگر زندگی با شما چقدر برای ما ارزش دارد که دست از علی برداریم؟ جلاد شروع به گردن زدن آنها کرد. وقتی به حجر رسید، حجر که پسری هجده ساله داشت به جلاد گفت: اول گردن پسرم را بزن. کسی گفت: ای حجر چرا نسبت به مرگ فرزندت عجله کردی؟ حجر گفت: من به خودم مطمئن هستم. پسرم جوان است و ممکن است تا شمشیر بر گردن من ببیند سست شود و به آن وعده هایی که به یاران امیر المومنین داده اند نرسد.
گاهی اوقات خوب است انسان بداند چقدر نزد خدا آبرو دارد؟ در روایات آمده است اگر می خواهید بدانید ارزش شما پیش خدا چقدر است ببینید خدا نزد شما چه ارزشی دارد؟ ببینید خدا را با چه معاوضه می کنید؟ به هر مقداری که حاضرید برای خدا قیمت گذاری کنید، برای خودتان هم در پیشگاه خدا قیمت گذاشته اید. در مورد امام عصر (عج) نیز همینطور است. اگر به هوای نفسی، نگاهی یا حرف دلخواهی نعوذ بالله امام را کنار گذاشتیم، خودمان هم در محضر امام این قدر بی ارزشیم.
دومین نکته آیات اینست که باور کنیم مال خداییم. چون اگر انسان صاحب داشته باشد، خود را مفت نمی فروشد. آن مالی که صاحب ندارد را دزد و گرگ می برد. امام صادق (ع) فرمودند: دل خانه ی خداست، غیر خدا را در این خانه راه مده. حضرت امام (ره) در کتاب شریف چهل حدیث می فرماید: خدا صاحب دل ماست. اگر این خانه را در اختیار صاحب خانه قرار دهیم آن گاه همه کارهای ما خدایی می شود. خداوند باری تعالی نیز در حدیث قرب نوافل می فرماید: بنده به واسطه نوافل به من نزدیک می شود تا جاییکه " کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده الذی یبطش بها " ؛ من گوش او می شوم که با آن می شنود، چشم او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن کار می کند؛ یعنی تمام وجودش خدایی می شود.
قرآن در سوره ی نور می فرماید: ای کسانیکه ایمان آوردید از گامهای شیطان تبعیت نکنید. دنباله آیه توضیح می دهد که شیطان به فحشا و منکر امر می کند. شیطان در ابتدا می گوید: "انی دعوتکم" . در قرآن آمده کسانی که به وسیله شیطان گمراه شده اند روز قیامت به سراغش می روند و می گویند: چرا ما را بدبخت کردی؟ او هم می گوید: من شما را مجبور نکردم بلکه شما را دعوت کردم. این اولین مرحله از دعوت شیطان است، ولی شیطان به همین بسنده نمی کند. در مناجات ائمه آمده است: خدایا من از نفسم به تو شکایت می کنم، مرتبا من را به بدی امر می کند وتلاش می کند که برای من گناه روی گناه انبار کند. ساده اندیشی است که انسان بگوید من یک بار از نفسم و شیطان تبعیت می کنم و سپس رهایش می سازم. در ادعیه تعقیبات نماز که دستور داده شده هر روز بخوانیم آمده است: خدایا پناه می برم به تو از نفسی که سیرابی ندارد.
طبق فرموده امیرمومنان در نهج البلاغه، انسان ها در ابتدا شیطان را الگو قرار می دهند وسپس کم کم شیطان شریک آنها می شود. مثلا روایاتی که در کتب آداب فردی آمده است که در هر کاری اگر نام خدا برده نشود شیطان در آن کار شریک آدمی می شود. یعنی اینجا شیطان یک مرحله پیش آمده است. وقتی پرنده ای در جایی تخم می گذارد، مشخصا آنجا آشیانه او می شود. دیگر در آنجا ماندگار شده و تخم ها تبدیل به جوجه می شوند، خودش یکی بود وقتی آمد اما کم کم جوجه هایش هم به او اضافه می شوند. امیر مومنان تشبیه می کنند وقتی شیطان هم در دلی خانه کرد کم کم در آنجا تخم گذاری می کند، خانه دل شما آشیانه شیطان می شود و اندک اندک در زندگی انسان رفت و آمد پیدا می کند و در نتیجه به جایی می رسد که با گوش انسان می شنود و با چشمش می بند و با زبانش سخن می گوید. وجودشان در اختیار شیطان قرار می گیرد.
وقتی امام علی (ع) صفات متقین را برای همام برشمردند و همام جان به جان آفرین تسلیم کرد، شخصی از امام پرسید: چرا شما فوت نکردی؟ امام پس از توضیح علت و اینکه ظرفیت انسانها با هم متفاوت است، فرمودند: این کلام را شیطان بر زبانت جاری کرد. طبق فرموده آیت الله جوادی آملی بعضی افراد گاهی لال هستند و شیطانند و بعضی سخن گوی شیطانند. لذا فرمودند: اگر یک بار اطاعت از نفس و شیطان کردید، دیگر به همین جا منتهی نمی شود. آنقدر عمیق و ادامه دار می شود تا جایی که انسان از خود اختیاری ندارد و وجودش در اختیار شیطان قرار می گیرد.
نکته سوم اهمیت تقوی است. اگر کسی می خواهد دنیا و آخرت را داشته باشد، باید با تقوی باشد. به همین دلیل امیرالمومنین می فرمایند: تقوای الهی داشته باشید و از خدا بترسید هرچند کم باشد. خوشا به حال کسی که هنگام مراقبه و محاسبه نفسش ببیند که زمینه گناه برایش پیش آمد و گناه نکرد. شخصی شیطان را در حالت مکاشفه دید که شیطان زنجیرهای ضعیف و قوی دارد. پرسید: اینها چیست؟ شیطان گفت: اینها دام های من است، کسی را با نخی ضعیف و کسی را با زنجیر قوی به دام می اندازم. گفتم: زنجیر قوی تر برای کیست؟ گفت: برای شیخ انصاری است. دیشب سه بار به گردنش انداختم، اما پاره شد. آن شخص به محضر شیخ انصاری رفت و موضوع را پیگیر شد. شیخ گفت: دیشب همسرم وضع حمل داشت. هیچ پولی برای پرداختن به قابله نداشتم، خیلی در مضیقه بودم. مبلغی پول نزدم امانت بود می توانستم بردارم و بعد سر جایش بگذارم، سه بار به طرف صندوق رفتم که پول را بردارم ولی گذشتم.
از امام معنای تقوا را پرسیدند، امام فرمودند: تا به حال در بیابان با پای برهنه راه رفته ای؟ زندگی در این دنیا مانند راه رفتن در بیابان پر از خاری است که انسان باید ببیند که هر کجا که خار نیست قدم بگذارد. اگر طلبه ای متواضع و با محبت نباشد در اداره زندگی شخصی و خانوادگیش عاجز است. چنانچه قرآن به موسی و هارون می گوید: به فرعون بگویید " الا یتقون " از آنها می خواهد که به او احترام گذارند و با نرمی و محبت با او سخن بگویند.
گزیده مطالب :
امام صادق (ع) فرمودند: شما دو عمر ندارید که در یکی تجربه کنید و در دیگری عمل کنید.
انبیا کسانی هستند که مسیر زندگی را به خوبی طی کرده اند و برای ما هم قابل اعتمادند.1)اولین نکته توجه به تاریخ انبیاست.نکته دوم اینست که هم خدا و هم انبیا می گویند که ما از طرف خداییم.
زمانیکه حضرت موسی (ع) شبانه بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند و بسوی رود نیل می برد . فرعون، با لشگری بزرگ برای از بین بردن موسی از پشت سر می آید ، قرآن دو نوع ادبیات را برای ما بیان می کند. قرآن می فرماید: اصحاب موسی گفتند ما گرفتار شدیم، یا باید خود را به نیل بیاندازیم یا بدست فرعون بسپاریم. اما ادبیات دیگر برای موسی است که می فرماید: هرگز ما گرفتار نشده ایم و با چند تاکید می گوید خدا با ماست و ما را وهدایت می کند. طلبه باید اینطور به راهش مومن باشد.
در روایات آمده است اگر می خواهید بدانید ارزش شما پیش خدا چقدر است ببینید خدا نزد شما چه ارزشی دارد؟ این مسئله در مورد امام عصر (عج) نیز همینطور است.
2)دومین نکته آیات اینست که باور کنیم مال خداییم. حضرت امام (ره) در کتاب شریف چهل حدیث می فرماید: خدا صاحب دل ماست. اگر این خانه را در اختیار صاحب خانه قرار دهیم آن گاه همه کارهای ما خدایی می شود. خداوند باری تعالی نیز در حدیث قرب نوافل می فرماید: بنده به واسطه نوافل به من نزدیک می شود تا جایی که " کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده الذی یبطش بها " ؛ من گوش او می شوم که با آن می شنود، چشم او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن کار می کند. یعنی تمام وجودش خدایی می شود.
قرآن در سوره ی نور می فرماید: ای کسانیکه ایمان آوردید از گامهای شیطان تبعیت نکنید. شیطان در ابتدا می گوید: "انی دعوتکم" . این اولین مرحله از دعوت شیطان است، ولی شیطان به همین بسنده نمی کند.
طبق فرموده امیرمومنان در نهج البلاغه، انسان ها در ابتدا شیطان را الگو قرار می دهند وسپس کم کم شیطان شریک آنها می شود. مثلا روایاتی که در کتب آداب فردی آمده است که در هر کاری اگر نام خدا برده نشود شیطان در آن کار شریک آدمی می شود.
 وقتی امام علی (ع) صفات متقین را برای همام برشمردند و همام جان به جان آفرین تسلیم کرد، شخصی از امام پرسید: چرا شما فوت نکردی؟ امام پس از توضیح علت و اینکه ظرفیت انسانها با هم متفاوت است، فرمودند: این کلام را شیطان بر زبانت جاری کرد. طبق فرموده آیت الله جوادی آملی بعضی افراد لال شیطانند و بعضی سخن گوی شیطانند.
3)نکته سوم اهمیت تقوی است. امیرالمومنین می فرمایند: تقوای الهی داشته باشید هرچند کم باشد. همچنین هنگامی که ازامام معنای تقوا را پرسیدند امام فرمودند: زندگی در این دنیا مانند راه رفتن در بیابان پر از خاری است که انسان باید ببیند که هر کجا که خار نیست قدم بگذارد.
تاریخ : 30 /11/1391
نیازمندی انسان به موعظه و تذکر
نیازمندی انسان به موعظه و تذکر
با حضور حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای واعظی (زید عزه )
همه ما در هر جایگاهی که هستیم نیازمند اخلاق هستیم. با مراجعه به روایات می‌بینیم که رسول خدا هم به جبرائیل می‌فرماید: "عظنی"؛ مرا موعظه فرما. همچنین امیرالمومنین و ابوذر هم از پیامبر در خواست نصیحت دارند، همه نیازمند تذکر و موعظه هستیم. بیشتر مصیبت‌های آدمی ناشی از غفلت است. در واقع خطوط اصلی هدایت، خطوط روشنی است و خیلی هم زیاد نیست. اگر کسی مسئله توحید، توکل، یا آیه شریفه ی "الیس الله بکاف عبده" را در عمق جان باور کند و با عقل و جانش این آیه را تصدیق کند، آرامش و توکل و طمانینه لازم برای حیات معنوی را بدست می آورد. لکن در غفلتیم و این قدر اشتغالات روزانه و امیدهای واهی به این و آن ما را احاطه کرده که این آموزه صریح الهی که می تواند مبنای حرکت ما قرار بگیرد را فراموش کرده ایم. در عالم ادعا زیاد است، در حالی که کسانی هستند که پروردگار پای عبودیت و بندگیشان را امضا کرده است وکلام آنها کلام خداست و " ما ینطق عن الهوی " است.
حدیثی در کتاب "حلیۀ الاولیا" از ابی نعیم از علمای اهل سنت در جلد پنجم آمده است که امام حسین(ع) از پیامبر (ص) نقل می کنند: پیامبر را دیدم که ایستاده بودند و برای اصحاب خطبه می‌خواندند. پیامبر فرمودند: ای مردم همه ما فکر می کنیم مرگ برای دیگران است. اشاره به غفلت عمومی دارد که همه ما را فراگرفته است. گویا همیشه در حاشیه امنی هستیم که مرگ به سراغ ما نمی آید. کردار ما اینطور وانمود می کند که گویا مرگ برای دیگران است و برای ما نیست و گویا رعایت حقوق دیگران برای افراد دیگر است و ما وظیفه ای نداریم. در حالی که دین به مجموعه وسیعش چند بعدی است. یکی از مصیبت های ما این است که اسلام را مثله می کنیم.
ما معمولا از بخش های قابل توجهی از دین مانند اخلاقیات و حقوق و ... غافلیم و دین را تنها در احکام و عبادات متعارف خلاصه می کنیم. بیشتر مردم توجهشان به احکام شرع است، اما گویا در دین چیزی به اسم حقوق نیست، به همین دلیل است که در کسب و کار مسئله حلال وحرام خیلی رعایت نمی شود. در حالیکه پیامبر فرمودند: اگر عبادت ده جزء داشته باشد نه جزء آن طلب روزی حلال است. رزقی که در آن حقوق دیگران رعایت شده باشد. در ادامه فرمودند: ما تشییع جنازه میرویم و جنازه نزدیکانمان را تشییع می کنیم، ولی هیچ تاثیری در روحیات ما نمی گذارد. گویا داریم مسافری بدرقه می کنیم که چند وقت دیگر پیش ما برمی گردد. در حالیکه آنها به سفر آخرت رفته اند و ما هم عن قریب به آنها می پیوندیم.
این ذکر موت در روایات بسیاری سفارش شده است، به همین دلیل بسیاری از بزرگان اخلاق و معنویت به مدت طولانی در قبرستان ها تمرکز می کردند و مخصوصا سراغ قبرهای ویران می رفتند. خیلی عبرت دارد، گاهی اوقات انسان باید توجه کند که این بدنی که اینقدر به آن توجه می کنیم چند وقت دیگر به زیر خاک های همین زمینی که رویش راه می رویم منتقل می شود. لذا در روایات بسیاری به یاد مرگ و بعد پاسخگویی نسبت به اعمال و رفتار و کوتاهی در وظایفمان و هر آنچه که ما را از خدا دور می سازد، تاکید شده است. ما میراث کسانی از نزدیکانمان را که فوت شده اند می خوریم و گویا خودمان ابدی هستیم و از هر مصیبتی در امانیم. ما هر امری که می تواند واعظ ما باشد را فراموش می کنیم، در حالیکه در اطراف خودمان اینقدر مرگ‌های ناگهانی می بینیم توجه نمی کنیم که مرگ از پیش خبر نمی کند. خوش به حال کسی که به جای عیب دیگران به عیب خودش مشغول باشد.
حقیقت امر اینست که ما اینقدر که ذره بین دست می گیریم و نسبت به دیگران عیب سنجی می کنیم، از خودمان غافلیم. نسبت به مردم خیلی هشیاریم و از ضعف‌های خودمان غافلیم. خوش به حال کسی که درآمدش، درآمد حلالی باشد و با حرام نیامیزد، ذاتش صالح باشد وآشکارش هم نیکو باشد و ظاهر و باطنش با هم سازگار باشد.
هر کسی در معرض خطا و گناه است و به تعبیر امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی گاهی شقاوت و غفلت به انسان غلبه می کند. بسیاری از افراد رنج های بیخود می کشند و از موفقیت های دیگران رنج می برند در حالیکه اگر انسان خوش نیت باشد از موفقیت دیگران خدا را شکر می کند و خدا هم نعماتش را برای ما عائد و واصل می کند. و در راه حقی که پیش گرفته استقامت دارد. " الذین قالوا ربنا الله ثم استقامو... " ، ورود در راه هدایت شاید سخت باشد ولی از آن سخت تر استقامت در راه است. خیلی اوقات همه ما تجربه کرده ایم که کاری را با نیت خوبی شروع کرده ایم اما معلوم نیست در ادامه همان خلوص حفظ شود.
 شیطان دزد ایمان است، همانطور که دزد به دنبال اشیاء قیمتی است شیطان هم که عدو مبین است وقتی وارد وجود ما می شود، دنبال ایمان و خلوص و تقوای ماست. چون قسم جلاله خورده است که ما را گمراه کند، اگر در ابتدا نتوانست مانع ما شود، در ادامه بتواند انسان را از مسیر هدایت خارج کند. کسانی که قدم در وادی توحید می گذارند باید بتوانند در ادامه هم موحد بمانند و تا آخر ثابت قدم باشند.
خوشا به حال کسی که برای خدا تواضع کند. از ترس جلوی رئیس و از طمع جلوی ثروتمندان تواضع کردن برای خدا نیست و کاستی دارد و مطامع دنیوی دارد. اگر از باب ادای دین و احترام در برابر پدرومادر و استاد تواضع کند، رضای الهی را در پی دارد. اگر مالی جمع کرد , از آن مال انفاق کند. در صورتی که مال را از غیر معصیت جمع کرده باشد.
خوشا به حال کسی که سر و کارش با اهل فقه و حکمت و اهل مغفرت و ایمان است؛ که این خود بطور قهری در روحیات ما اثر می گذارد.
خوشا به حال کسی که با افراد فقیر و افتاده جامعه از در رحم وارد شود و از مصیبت های امروز ما این است که بین خودمان رحم نمی کنیم، در حالیکه وقتی دوران سختی و ابتلا پیش می آید افراد باید از هم دستگیری کنند.
خوشا به حال کسی که از مازاد بر احتیاجات خود انفاق کند و مازاد قولش را امساک کند. یعنی زیاد حرف نزند و حرف زیادی نزند. چون حرف زیاد خطای زیاد می آورد و بسیاری از گناهان ما زبانی است.
خوشا به حال کسی که به سنت اکتفا کند و از سنت به بدعت عدول نکند. سنت ما را کفایت می کند لازم نیست  بدعت درست کنیم و چیزهایی که جزو دین نیست را به دین بیافزایم.
گزیده مطالب
رسول خدا به جبرئیل میفرماید: "عظنی". همچنین امیرالمومنین و ابوذر هم از پیامبر در خواست نصیحت دارند.همه نیازمند تذکر و موعظه هستیم. بیشتر مصیبت های آدمی ناشی از غفلت است.
در عالم ادعا زیاد است، در حالی که کسانی هستند که پروردگار پای عبودیت و بندگیشان را امضا کرده است وکلام آنها کلام خداست و " ما ینطق عن الهوی " است.
حدیثی در کتاب "حلیۀ الاولیا" از ابی نعیم که امام حسین(ع) از پیامبر (ص) نقل می کنند: پیامبر را دیدم که ایستاده بودند و برای اصحاب خطبه میخواندند. پیامبر فرمودند: *ای مردم همه ی ما فکر می کنیم مرگ برای دیگران است. اشاره به غفلت عمومی دارد که همه ی ما را فراگرفته است. کردار ما اینطور وانمود می کند که گویا مرگ برای دیگران است و برای ما نیست و گویا رعایت حقوق دیگران برای افراد دیگر است و ما وظیفه ای نداریم. یکی از مصیبت های ما این است که اسلام را مثله می کنیم.
پیامبر فرمودند: اگر عبادت ده جزء داشته باشد نه جزء آن طلب روزی حلال است. رزقی که در آن حقوق دیگران رعایت شده باشد.
خوش به حال کسی که به جای عیب دیگران به عیب خودش مشغول باشد. حقیقت امر اینست که ما اینقدر که ذره بین دست می گیریم و نسبت به دیگران عیب سنجی می کنیم، از خودمان غافلیم.
خوش به حال کسی که به جای عیب دیگران به عیب خودش مشغول باشد. حقیقت امر اینست که ما اینقدر که ذره بین دست می گیریم و نسبت به دیگران عیب سنجی می کنیم، از خودمان غافلیم. به تعبیر امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی گاهی شقاوت و غفلت به انسان غلبه می کند.
ورود در راه هدایت شاید سخت باشد ولی از آن سخت تر استقامت در راه است. اگر مالی جمع کرد از آن مال انفاق کند. خوشا به حال کسی که سر و کارش با اهل فقه و حکمت و اهل مغفرت و ایمان است. خوشا به حال خوشا به حال کسی که برای خدا تواضع کند. کسی که با افراد فقیر و افتاده جامعه از در رحم وارد شود و مازاد قولش را امساک کند، خوش به حال کسی که به سنت اکتفا کند و از سنت به بدعت عدول نکند.
تاریخ برگزاری جلسه : 16/11/1391
 
1
خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)


مجری سایت : شرکت سیگما