به گزارش روابط عمومی موسسه نشست علمی گروه فلسفه و کلام ، به مناسبت هفته پژوهش با حضور جناب آقای دکتر ابراهیم علی پور (زید عزه) ، ناقد :حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر عزالدین رضا نژاد(زید عزه) و سرکار خانم دکتر هاشمی دبیر علمی جلسه، ویژه ی طلاب سطح 3 رشته فلسفه و کلام، مورخ 96/9/27 دراتاق جلسات موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران برگزار شد.
در ابتدا ی این نشست دبیر جلسه با استناد به سخن مقام معظم رهبر ی( مد ظله العالی) به عنوان مقدمه به بیان مطالبی در خصوص علوم انسانی پرداخت و گفت: مقام معظم رهبری نیز همواره به تامل در این حوزه تاکید داشتند. ایشان فرمودند: «علوم انسانی هوای تنفسی مجموعه های نخبه علمی کشور است».علوم انسانی و تحولات آن از مباحث مهم و مورد توجه محافل علمی اخیر بوده و هست. بحث تحول در علوم انسانی از ارکان انقلاب فرهنگی و تمدن نوین اسلامی به شمار می آید. تحول باید برمبنای عقل و شرع باشد و توسط راهکارهای منطقی نهادینه شود. لذا هرگونه تحول در علوم انسانی نیازمند زیر ساخت های فلسفی و فکری به عنوان پشتوانه تحول است.
در ادامه این نشست آقای دکتر علی پور بیانات خود را در زمینه ی نگاه به علم فلسفه ایراد نمود و اظهار داشت: اگر نگاه ما به فلسفه، صحیح، واضح و جامع باشد، ترسیم نقش آن در تحولات علوم انسانی آسان خواهد بود از این رو لازم است ابتدای سخن فلسفه را تعریف و ارکان آنرا تبیین نماییم.فلسفه تأمل عقلانی بشر برای تحری به حقیقت است. موضوع آن موجود به ماهو موجود است و روش آن عقلانی و برهانی است. مسائل آنهمه ی حقایق هستی را شامل میشود از این رو قلمرو مباحث آن از هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی تا خدا شناسی را شامل میشود. به علاوه مبتنی بر یک سری اصول کلی و قواعد عقلی و منطقی خاص است که بعد از اثبات، تمام قلمروهای علمی و فکری را تحت تأثیر قرار میدهد. به عنوان مثال قاعده علیت یا حرکت جوهری و یا دوگانه انگاری انسان در فلسفه اسلامی قابل بررسی و تحلیل هستند.
وی فلسفه را به لحاظ موضوعی و هم به لحاظ روش ،مباحث اصول و مبانی برحیث وسعت مسائل بر علوم انسانی تأثیرگذار دانست و افزود: فلسفیدن لوازم و آثار علمی در ضمیر اندیشمند علوم انسانی میگذارد که آن نیز در تولید و جهت دهی به مسیر سایر علوم بسیار تأثیر میگذارد.توسعه فلسفههای مضاف که در واقع نگاه درجه دوم به علوم انسانی را هم شامل میشود محرک دیگر در تحول علوم انسانی است. گام بعدی در فلسفه اسلامی متولد میشود و آن توجه ویژه فلسفه اسلامی به مباحث و مسائل دینی و یا انعکاس دغدغههای دینی در سیر فلسفه است. قبل از پرداختن به این چهار گام مهم در فهم نقش فلسفه در تحول علوم انسانی لازم است تصویر درستی از علوم انسانی موجود نیز داشته باشیم.
به طور خلاصه باید بدانیم علوم انسانی موجود محصول عصر رنسانس، عصر روشنگری و انقلاب کپرنیکی کانت است و مبتنی بر اصول دوران مدرن، تجدد و پیشرفت میباشد. اصولاً برای اینکه در خلاء مطالعه و پژوهش نکنیم باید موضوع بحثمان را درست و صحیح بشناسیم چه آنکه اگر تصورمان از موضوع درست شکل نگیرد تمام ایدههایمان در حد خیال پردازی و جهل مرکب فروکاسته میشود.بر این اساس میتوان نتیجه گرفت فلسفه اسلامی به مانند سنگ زیرین علوم انسانی عمل میکند و مبنا و بنیاد علوم انسانی به شمار میرود. به علاوه فلسفه مدخل نگاهی عمیق و همه جانبه به ماهیت، هستی و حقیقت وجودی موضوعات این علوم است.
وی با تاکید بر اینکه فلسفه کمک میکند یافتههای حقیقی از مدعیات غیر حقیقی متمایز گردند و همچنین به معقولیت تبیینهای علوم انسانی مدد میرساند و آنها را باور پذیر میسازد اظهار داشت: اصولاً با ظهور فلسفههای مضاف نمیتوان حضور فلسفه را در ارکان علوم انسانی نادیده گرفت و یا نقش آن را انکار نمود. فلسفه علاوه بر موارد فوق در روح و ضمیر اندیشمند علوم انسانی فرهیختگی، جامعنگری، تعمیق در اندیشه شرح صدر، گشودگی، قدرت تبیین و بیان ایجاد میکند که وی را قادر به نظریهپردازی یا تحلیل و توسعه علم و تولید مینماید.
آقای دکتر علی پور فلسفه منطق را فهم و اندیشیدن، منطق بیان و منطق تبیین و توجیه عنوان نمود و تصریح کرد: با عنایت به توسعه قلمرو دانش فلسفه وآثار فوق، علوم را در برابر شبهات و هجمهها نیز توانمند میسازد و اندیشمندان را در عرصه پاسخگویی به شبهات نیز یاری میرساند.رابطه فلسفه با علم کلام یک رابطه ویژه و خاص در میان سایر علوم انسانی است. هم به لحاظ سنخیت موضوعی و هم به لحاظ سنخیت روشی و هم به لحاظ دغدغههای فیلسوفان مسلمان و بر عکس به لحاظ حساسیت متکلمان به مباحث و لوازم مباحث و مسایل فلسفه رابطه ویژهای شکل گرفته است.
وی افزود: در اين نشست سعی می شود با گذر از روابط، مرسومی که عمومآ طلاب در کتب درسی می خوانند ، تاریخچه ، فواید ، و ضرورت . این روابط را تحلیل کرد . در بخش دوم ضمن بازخوانی آراء مخالفان فلسفه و نقد آنها . به بررسی علل و عوامل مخالفت با فلسفه خوا هيم پرداخت و عواقب جدایی فلسفه و کلام را تبیین خواهیم کرد.با مروری به تاریخ روابط فلسفه و کلام مخالفت های جدی را ابتدا در عالم مسیحیت و بعد اسلام می توان دید ؛جمله معروف آتن را با اور شلم چه کار ؟ نه یک سخن معمولی بلکه نماد یک نهضت دنباله دار و هدفمند در مبارزه با فلسفه است ترتا لیان در قرن دوم پس از ميلاد بنیانگذار نهضت ضد فلسفی و طرفدار الهیات منهای آن بود بعد ها بسیاری از آباء کلیسا مدافع اين روش بودند. ظهور ایمان گرایی در مقابل عقل گرايى وجهه دیگر اين تفکر در ميان اندیشمندان مسیحی بود. در عالم اسلام ؛ اشاعره، سلفيون، اهل حدیث، اخباریون. مکتب تفکیک، برخی از روشنفكران، برخی از مدرسان نوظهور علم کلام و ... در زمره مخالفان فلسفه می باشند البته بدیهی است حدود و قلمرو این مخالفت ها یکسا ن نمی باشد. بعد از مرور کوتاه تاریخچه . مدعا تنقیح و به نفع آن دلایل و شواهد، ،اقامه می شود.
آقای دکتر علی پور مراد از فلسفه را فلسفه اسلامی عنوان و گفت: این روابط در وهله اول برای علم کلام یک ضرورت است و البته برای فلسفه نيز یک فرصت می باشد کلام هم در موضوع، هم در روش و هم در تبيين و توجیه مسائل خود از فلسفه بهره می برد. فلسفه موجب تعمیق باورهای دینی می شود کلام با کمک فلسفه آموزه های دین را باور پذیر می سازد و صورت عقلانی به آنها می بخشد. فلسفه در توسعه روشهای عقلی و برهانی به کمک متكلمان می آید. افق دیدشان را افزایش داده، گشودگى و شرح صدر به آنها می بخشد. فلسفه به توسعه و تعمیق جهانبینی متکلمان یاری می رساند. به علاوه زبان روزآمد و کارآمد در دنیای امروز است و موجب به روز رسانی و کارآمدی بیان و قلم متکلم مىشود. به کمک قواعد و مبانی فلسفی می توان در تبیین، توجیه و دفاع، طرح نو در انداخت. اصولآ بدون آشنایی با فلسفه نمی توان بسیاری از شبهات را فهميد و پاسخ گفت.
در ادامه استاد علی پور توضیحاتی را در خصوص نکاتِ مد نظر ناقد محترم حجت الاسلام والمسلمین آقای رضا نژاد بیان نمود.
شایان ذکر است در پایان جلسه، استاد به سوالات مخاطبین پاسخ دادند.