جمعه 10 فروردين 1403  
(مهار تورم، رشد تولید)
نقد شبهه بهائیت در مسئله تنافی خاتمیت با حیات حضرت عیسی(علیه السلام )



به همت موسسه آموزش عالی عالی حوزوی معصومیه خواهران صورت گرفت:
نفیسه ابوالحسنی، دانش آموخته مؤسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران و نویسنده کتاب «خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات» در یادداشتی که در اختیار روابط عمومی این مؤسسه قرار داده است به نقد و بررسی شبهه بهائیت در مسئله تنافی خاتمیت با حیات حضرت عیسی(ع) پرداخته و بیان داشته است:
آن چه مورد نفی قرآن است، آمدن پیامبر یا پیامبرانی با دین جدید است و این که پیامبری در ركاب حضرت حجت(عج) و مروج دین او باشد، منافاتی با قول به خاتمیت ندارد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران، نفیسه ابوالحسنی، نویسنده کتاب «خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات» در یادداشتی که در اختیار روابط عمومی  این مؤسسه قرار داده است به نقد و بررسی شبهه بهائیت در مسئله تنافی خاتمیت با حیات حضرت عیسی(ع) پرداخته که متن این یادداشت به شرح زیر است:
مخالفان خاتمیت در هجمه‌ای به این اصل مهم  اعتقادی مسلمانان، در صدد القاءاین مطلب هستند كه بنا بر منصوصات دینی، برخی از انبیاء چون حضرت عیسی، خضر و الیاس علیهم السلام  زنده هستند؛ حال چه طور می‌توان این مطلب را با «ختم نبوت»جمع بست؟ بهائیت كه پیشگام این عرصه بوده است با پررنگ كردن حضور حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان، مبنای خاتمیت را به گمان خود با استدلالاتی به چالش می کشد.
طرح شبهه
گلپایگانی مبلغ بهائی معتقد است اگر «خاتم النبیین» را «آخر النبیین» معنا كنیم با اعتقاد مسلمانان مبنی بر آمدن حضرت عیسی(ع) منافات دارد. او چنین می‌نویسد:
 «واعجب! تناقضی كه در عقاید منكرین مشاهده می‌شود این است كه از یك طرف كلمه خاتم النبیین را حمل می‌كنند بر این كه نبی دیگری ظاهر نخواهد شد و از طرف دیگر متفقند كه عیسی به شخصه و اوصافه قیام خواهد نمود. چه اگر عیسی به شخصه و اوصافه نزول فرماید البته او نبی باشد كه برای هدایت و حكومت مبعوث شده و دیگر «خاتم النبیین» و «لا نبی بعدی» معنا ندارد. بلی بعضی علما گفته‌اند كه عیسی پس از نزول به شریعت اسلامیه حكم خواهد فرمود با این كه سؤال نمایی به چه دلیل به این خیط باطل متمسك شده‌اید در جواب عاجز بینی و علی فرض المحال اگر به شریعت اسلامیه حكم فرماید آیا وصف «نبی الله» از آن حضرت محو گردد؟ قاتلهم الله فأنّی یؤفكون».
او در ادامه  با استناد به حدیث ذیل از رسول الله(ص) بیان می‌دارد که حضرت مسیح(ع) هم در آخر این امت خواهد بود و به شریعت تازه‌ای غیر از شریعت اسلام قیام خواهد نمود:
«لیدركن المسیح أقواما انهم لمثلكم أو خیر ثلاثاً و لن یخزی الله امة انا اولها و المسیح آخرها.» البته درمی‌یابند مسیح را اقوامی كه مثل شما باشند یا بهتر از شما باشند ۳۳۰ مرتبه و خداوند امتی را كه من اول و مسیح آخر ایشان باشد رسوا نخواهد فرمود.
نویسندگان جدید بهائی نیز در مکتوبات خود  میراث‌دار مغالطه‌هایی این چنینی هستند؛ ایشان در راستای اثبات آئین ساختگی شان و رهیافت توجیهی برای ظهور بهاء بیان داشته اند:
  «مردمان در همه‌ اعصار و قرون، محافظه‌كار و همرنگ جماعت بوده‌اند. آن‌ها ترجیح داده‌اند از دیگران – معمولاً پیشوایان – پیروی كنند و سرنوشت خود را به دست باد بسپارند نه آن كه به خود زحمت داده كنار كوه بروند و به حفاری پرداخته، جواهرات بی‌شمار علم و حكمتی كه در كتاب مقدس‌شان پنهان است كشف نمایند... قرآن، حضرت مسیح را پیامبری مانند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) می‌داند. حضرت مسیح، وعده‌ رجعت روحش را می‌دهد. قرآن، اعتبار و صحت این وعده را تأیید می‌كند. از این وعده‌ها چه نتیجه می‌گیریم؟ كه پیامبری مانند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) دیگر بار ظاهر خواهد شد. پس چرا كسی باید نسبت به ظهور حداقل یك پیامبر دیگر بعد از حضرت محمد، شك و تردید روا دارد؟»
بررسی و نقد شبهه
از جهت نقلی و  با بررسی احادیثی چون روایات مذکور باید گفت درست است كه مفاد آن بر حضور حضرت عیسی(ع) اشاره دارد لیكن قیام ایشان به شریعت تازه، از كجای حدیث قابل استنباط است؟ چرا كه ظهور ایشان ، در هر زمان و مكانی و همراهی با هر امتی نه عقلاً مستلزم شریعتی جدید است و نه شرعا.ً
آن چه در منابع دینی مسلم است آن  است كه حضرت عیسی(ع)، بیش از دو هزار سال قبل از جانب خدای تعالی، مأمور به آوردن شریعتی شد و سپس به حكمت الهی به آسمان‌ها صعود كرد و تا بعثت حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله )، مردم به پیروی از آیین او مكلف بودند و لیكن با ظهور دین اسلام و نبوت حضرت ختمی مرتبت، شریعت عیسی نسخ گردید.

نكته‌ قطعی دیگر در روایات مربوط به نزول حضرت مسیح(علیه السلام)، این مطلب است كه وجود مبارکشان در بیت المقدس آن گاه كه حضرت حجت(عج) آماده‌ اقامه‌ جماعت صبح  روز جمعه می‌شوند حاضر شده و پشت سر حضرت مهدی(عج) و بر اساس شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نماز اقتدا خواهند كرد. چگونه می‌توان پذیرفت كه صاحب شریعتی، مردم را به شریعت خود فرا بخواند اما خود تابع شریعت دیگر و اعمالش را مطابق آن به جا آورد! در كتاب منتخب‌الأثر تعدادی روایت از منابع عامه و خاصه در این باره نقل شده است كه در این جا به روایتی از امام باقر(ع) اكتفا می‌كنیم:
»قائم ما به رعب منصور است و به نصر مؤید. برای او زمین پیچیده می‌شود (تحت امر او قرار می‌گیرد) و گنج‌ها ظاهر می‌گردد و سلطنتش مغرب تا مشرق زمین را فرا می‌گیرد. و خداوند عزوجل به سبب او، دینِ خود را بر تمام ادیان ظاهر و غالب می‌سازد اگرچه مشركین كراهت داشته باشند و در زمین محل خرابی باقی نمی‌ماند جز آن كه آباد می‌گرداند و روح الله، عیسی بن مریم، فرود می‌آید و پشت سر او نماز می‌گذارد...«
حتی در بعضی احادیث چنین لفظی وارد شده است: «و یصلی (عیسی) خلفه (مهدی) علی شریعت محمد صلی الله علیه و آله و سلم».
 در هیچ یك از این احادیث و حدیث مستند گلپایگانی (صاحب فرائد)، اشاره و دلالتی به این مطلب نیست كه حضرت عیسی بن مریم علیه‌السلام پس از فرودش، مدعی شریعتی خواهد شد چه شریعت سابق خودش و چه شریعتی حادث و جدید.
نویسنده‌ كتاب «راهنمای دین در رفع شبهات مبطلین»، تناقض مورد ادعای گلپایگانی را چنین پاسخ می‌گوید:
«و اما جواب تناقض متوهمه آن كه آن چه مسلمین بر آن متفقند این است كه شخص عیسی با تمام كمالات نفسانیه و صفاته المقدسة العالیه، به همان رتبه از كمال و شأن كه قبل از عروج دارا بود، نزول خواهد فرمود لكن نه به عنوان قیام به شرع و دعوت به سوی آن دین؛ مثل طبیب ماهری كه دست از معالجه كشیده به استادتر از خود، واگذار كرده باشد. الحاصل، أنبیایی كه شرع‌شان منسوخ می‌شود از نبوت خارج نمی‌شوند و اما آن چه مفاد «لا نبی بعدی» است آن است كه شخصی که تأسیس دین و شریعتی مِنَ الله نماید و به آن دعوت فرماید بعد از من نخواهد بود و این دو (نظر) با هم موافقند و حال آن كه أخبار به رجعت أنبیاء بسیار و چنین نیست كه همگی مشغول به دعوت به شرع خود باشند و اِلّا لازم می‌آید كه در یك زمان، ناسخ و منسوخ و فاضل و مفضول هر دو جمع شوند و این ممكن نیست... .«

پس جواب كلام آخرش (گلپایگانی) كه «علی فرض المحال وصف نبی الله از او محو نگردد»، معلوم شد كه این فرض متناقض با «لا نبی بعدی» نخواهد بود؛ چرا كه نبی‌ای را كه قیام به دعوت شرع خودش نماید نفی می‌كند نه آن كه نفی ذوات أنبیاء را بنماید پس اگر عیسی بیاید و كمك‌كار مهدی(عج) باشد بدون دعوت به شرع خودش، خلاف «لا نبی بعدی» نخواهد بود. چنان چه مسلمین با عدم شرع آخر و بقاء دین محمد الی یوم القیامه، قائلند به رجعت أنبیاء برای نصرت ائمه‌ی هدی.»
از جهت عقلی نیز رسالت و آوردن شریعت از لوازم مقدمات شخصیه‌ حضرت عیسی (علیه السلام)به شمار نمی‌آید تا گفته شود چون در زمانی حامل شریعت خاص بوده اگر هم او، در مكان و زمان دیگری ظهور کند لازم است باز هم داعی به شریعت مخصوصی باشد و الا مسیح نخواهد بود! به طور مثال، اگر شخصی از جانب پادشاهی، سال‌های قبل سِمَت سفارت داشته است و اكنون خبر دهند كه همان شخص به سِمَت مشاور منصوب شده، آیا هیچ عاقلی چنین برداشت می‌كند كه چون قبلاً سفیر بوده پس در مأموریت جدید هم، به همین پست مشغول می‌شود وگرنه همان شخص نخواهد بود؟
بنابر آن چه گفته شد جواب شبهه‌افكنان به حیات برخی أنبیاء علیهم‌السلام و یا نزول حضرت عیسی(علیه السلام) به صورت‌های ذیل است:
اَوّلاً: مراد از خاتمیت حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله)، عدم بعثت پس از ایشان است و أنبیاء مورد نظر چون حضرت مسیح(ع)، قبل از پیامبر(ص) مبعوث شده‌اند.
ثانیاً: با مبعوث شدن حضرت خاتم النبیین(صلی الله علیه و آله)، فقط تشریع شریعت جدید و وحی تشریعی پایان پذیرفت و این همان معنای «خاتمیت» است و انبیاء فوق الذكر هیچ یك دارای این دو مشخصه نیستند.
ثالثاً: آن چه مورد نفی قرآن است آمدن پیامبر یا پیامبرانی با دین جدید است و آن كه پیامبری در ركاب حضرت حجت(عج) و مروج دین او باشد منافاتی با قول به خاتمیت ندارد.


 

 
امتیاز دهی
 
 

خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)


مجری سایت : شرکت سیگما