با کدام سلام محقّر به پیشگاه تو بیایم؟
از کدام کوچة کوچک به زیارتنامة کرامت تو قدم بگذارم؟
کدام را میپسندی که به پای آیه های نجابتت بریزم: دل عاشق را؟ دیدگان منتظر را؟ یا دستان برآمده به ستایش را؟
سالهاست که میخواهم برای تو بگویم. از تو، به تو بگویم. امّا هر بار میدیدم آنقدر به من نزدیکی و بیفاصله که گفتنِ خود را گم میکردم. میدیدم که من در «تو» زندگی میکنم؛ من در «تو» نفس میکشم.
هر صبح بر زورق شبنم زدة تلاوتم می نشستم و به دریای لایتناهی عظمت تو سری میزدم، امّا هیچ کرانه ای پدیدار نمی گشت؛ که تو متّصل به اقیانوسی. بی پایان ترین عظمت های هستی، تو را بی پایان خوانده اند.
نشانی نوازش خانة تو را آنها به ما دادهاند. وگرنه ما کجا و نوشیدن جام معرفت تو؟ ما کجا و درک حضور هر لحظه و هر کجای تو؟!
امّا با این همه، بگذار بگویم؛ بانوی عُشّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله )! بگذار بگویم که هر فاطمیّه، ضریحت را به نیابت زیارت قبلة مخفی یاس ها، با در و دیوارانهترین اشک هایم شستوشو میدهم. بگذار بگویم که ضریح تو را به نام بانوی غریب دمشق جرعه جرعه سر می کشم و تمام تشنگیهای کربلایی ام گُر می گیرند.
در پس هر دلتنگیِ خراسانی،«کَمَن زارَنی» دلداریام میدهد و به سوی تو میکشانَدَم و بعد در جا به جای حرمت مکرّر «فَلَهُ الجنّه» را تحریر میکنم: بر ایوان آینهات، وقتی با آشناترین واژهها سلامت میکنم؛ درست در میان چارچوب در، وقتی امیدوارانه اذن دخول میطلبم؛ و از همه دلنشینتر وقتی سر سودایی بر خنکای مشبّک ضریح فرود میآید و دو چشم منتظر، از فراسوی گلدانها و ترمهها و فاصلهها و فاصلهها تو را مینگرند!
آه! بانوی کرامتها و نجابتها!دست های بی پناهم را به موازات بیت النّور ت به عروج فراخوان. فانوس رنگ و رو رفتة دلم را با آتش شعله ناک عشق روشن کن و گلواژة شفاعت را بر حنجرة این چکاوکِ خسته از فریاد، جان نواز، بباران!
1. مَن زارَها کَمَن زارَنی: امام رضا(علیه السلام ).
2. من زار عمّتی بِقُم فَلَهُ الجنّه: امام جواد (علیه السلام ).
3. محلّ عبادت حضرت معصومه (سلام الله علیها ) در قم.
نظیفه سادات موذن - سطح 3